before
before - قبل از
preposition - حرف اضافه
UK :
US :
زودتر از یک رویداد یا عمل خاص
به طوری که چیزی اتفاق نمی افتد یا نمی تواند اتفاق بیفتد
می گفت بعد از مدتی اتفاقی می افتد
می گفت باید اتفاقی بیفتد تا چیز دیگری ممکن شود
به کسی هشدار می داد که اگر کاری را انجام ندهد اتفاق بدی برایش می افتد
برای تاکید بر اینکه کسی نمی خواهد کاری را انجام دهد استفاده می شود
زودتر از چیزی یا کسی
جلوتر از شخص یا چیز دیگری در یک لیست یا سفارش
می گفت جایی اتفاق می افتد که مردم بتوانند آن را تماشا کنند
used to say that someone or something comes to be judged or considered by a person or group of people
معمولاً میگفتند کسی یا چیزی توسط یک فرد یا گروهی از مردم مورد قضاوت یا بررسی قرار میگیرد
قبلاً می گفت که یک چیز یا شخص مهمتر از چیز دیگر تلقی می شود
در مقابل چیزی یا کسی
if one place is before another place on a road or journey the first place is nearer to you than the second so you will reach it first
اگر در جاده یا سفر یک مکان قبل از مکان دیگری باشد، مکان اول از مکان دوم به شما نزدیکتر است، بنابراین ابتدا به آن خواهید رسید.
اگر شغل یا موقعیتی پیش روی شما باشد، باید آن کار را انجام دهید یا با موقعیت روبرو شوید
اگر یک دوره زمانی قبل از شما باشد، در شرف شروع است و می توانید در طول آن کاری را که می خواهید انجام دهید
قبل از اینکه اتفاقی بیفتد
حداکثر تا یک زمان یا تاریخ خاص
قبل از الان یا قبل از زمانی که شما در مورد آن صحبت می کنید
قبل از الان یا قبل از زمانی در گذشته
قبل از اینکه اتفاقی بیفتد - به ویژه هنگام صحبت در مورد ترتیبات چیزی استفاده می شود
قبل از اینکه اتفاقی بیفتد، به خصوص برای اینکه شما آماده باشید
در زمان قبلی
جلوتر از کسی یا چیز دیگری
در یا در زمان قبل از (مورد ذکر شده)
تا (رویداد ذکر شده)
در گذشته
در مقابل
اگر مکانی قبل از مکان دیگری باشد، زمانی که به سمت مکان دوم حرکت می کنید ابتدا به آن خواهید رسید
If a place is before another place you will arrive at it first when you are travelling towards the second place
اگر چیزی قبل از شخصی یا گروهی از افراد باشد، به طور رسمی توسط آن شخص یا گروه مورد بررسی یا بررسی قرار می گیرد
If something is before someone or before a group of people it will be formally considered or examined by that person or group
قبل از آخرین به معنای قبل از آخرین
قبل از ناهار
پریروز
سال قبل مدال طلا و سال قبل از آن نقره گرفت.
او از قبل از جنگ در آنجا زندگی می کند.
او قبل از من رسید.
او مانند پدرش قبل از او وکیل شد.
قبل از حرکت کلیدهای خود را در پذیرش بگذارید.
قبلاً باید کاری انجام می شد.
ما خیلی زود (= به زودی) خواهیم دانست.
درست قبل از (= قبل از رسیدن به) بانک به چپ بپیچید.
نام شما قبل از نام من در لیست است.
او کار خود را بر همه چیز مقدم می دارد (= آن را مهمتر از هر چیز دیگری می داند).
در برابر تاج و تخت زانو زدند.
قبل از شما لیستی از نکاتی است که باید در مورد آن بحث کنیم.
وظیفه ای که پیش روی ماست، کار سختی است.
تمام تابستان پیش روی من بود.
او را نزد قاضی آوردند.
او این را در برابر شاهدان گفت.
آنها این مزیت را داشتند که در مقابل تماشاگران خانگی خود بازی کردند.
در مقابل دشمن عقب نشینی کردند.
همیشه باید قبل از غذا دستان خود را بشویید.
قبل از رفتن با تک تک آنها خداحافظی کرد.
او همیشه قبل از سحر بیدار است.
قبل از اینکه به در برسد، او به سرعت در را بست.
قبل از اینکه تصمیم بگیریم، آیا کسی می خواهد چیز دیگری بگوید؟
She had to give the doorman a tip before he would help her with her suitcases (= he would not do it until she had given him a tip).
او باید به دربان انعام می داد قبل از اینکه او در چمدانش به او کمک کند (= تا زمانی که به او انعام نداده بود این کار را نمی کرد).
یک ساعت مانده بود به پلیس برسد.
او گفت که قبلاً او را ندیده است.
احساس می کنم قبلا اینجا بوده ام.
در الفبای انگلیسی حرف K قبل از L آمده است.
بسیاری از مادران نیازهای فرزندان خود را بر نیازهای خود ترجیح می دهند.
earlier
زودتر
قبلا
formerly
سابق
beforehand
از قبل
heretofore
تا کنون
hitherto
پیش از این
afore
در پیش
قبلا، پیش از این
به صورت قدامی
antecedently
یک بار
anteriorly
به طور مقدماتی
تا حالا
preliminarily
جلو
sooner
از پیش
aforetime
در گذشته
از آنجا که
precedently
تا آن زمان
مدتی پیش
به زمانی که
ere
قبل از الان
fore
قبل از حال
قبل از آن
تا به حال
بعد از
afterward
پس از آن
afterwards
بعد
بعد از آن
بعد از این
در دنباله این
در زمان بعدی
بعد ها
به موقع
پایین خط
آینده
دیر
با تاخیر
در حال حاضر
belatedly
متعاقبا
tardily
در تاریخ بعدی
presently
در زمان دیگری
پایین جاده
subsequently
در مدتی
اکنون
چند وقت
در یک مرحله
پشت زمان
به صورت خلفی
sometime
زمانی در آینده
در نهایت
posteriorly
thereafter