ready

base info - اطلاعات اولیه

ready - آماده

adjective - صفت

/ˈredi/

UK :

/ˈredi/

US :

family - خانواده
readiness
آمادگی
ready
آماده
readily
به راحتی
google image
نتیجه جستجوی لغت [ready] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Just a minute—I'm almost ready.


    فقط یک دقیقه - من تقریباً آماده هستم.

  • Are you nearly ready?


    آیا شما تقریبا آماده هستید؟

  • ‘Shall we go?’ ‘I'm ready when you are!’


    «بریم؟» «وقتی تو حاضری آماده‌ام!»

  • I'm just getting the kids ready for school.


    من فقط بچه ها را برای مدرسه آماده می کنم.

  • Right we're ready to go.


    درست است، ما برای رفتن آماده ایم.

  • We were getting ready to go out.


    داشتیم آماده می شدیم بریم بیرون.

  • She's always ready to help.


    او همیشه آماده کمک است.

  • Volunteers were ready and waiting to pack the food in boxes.


    داوطلبان آماده بودند و منتظر بودند تا غذا را در جعبه ها بسته بندی کنند.

  • Her husband wants to start a family but she isn't ready.


    شوهرش می خواهد تشکیل خانواده بدهد، اما او آماده نیست.

  • I’m not sure if Karen is ready for marriage yet.


    من مطمئن نیستم که آیا کارن هنوز برای ازدواج آماده است یا خیر.

  • I was twenty years old and ready for anything.


    من بیست ساله بودم و برای هر کاری آماده بودم.


  • واضح است که او آمادگی ایفای چنین نقش مهمی را ندارد.

  • Come on dinner's ready!


    بیا، شام آماده است!


  • ساختمان جدید باید تا سال 2020 آماده شود.


  • آیا می توانید به من کمک کنید تا همه چیز را برای مهمانی آماده کنم؟


  • این قرارداد تا دو هفته دیگر آماده امضا خواهد شد.

  • All the relevant records are ready to hand.


    تمامی سوابق مربوطه آماده تحویل است.


  • یک منبع آماده چوب


  • منبع درآمد آماده

  • I was very angry and ready for a fight.


    خیلی عصبانی بودم و آماده دعوا بودم.

  • She's always ready with advice.


    او همیشه با مشاوره آماده است.

  • He's always ready and willing to help.


    او همیشه آماده و مایل به کمک است.

  • Don't be so ready to believe the worst about people.


    آنقدر آماده نباش که بدترین چیزها را درباره مردم باور کنی.

  • She looked ready to collapse at any minute.


    به نظر می رسید او آماده سقوط در هر لحظه است.

  • Right I'm ready for bed.


    درسته من برای خواب آماده ام

  • After the long walk we were all ready for a drink.


    بعد از پیاده روی طولانی، همه آماده نوشیدن بودیم.

  • She has great charm and a ready wit.


    او جذابیت زیادی دارد و هوش آماده ای دارد.

  • to make ready for the President’s visit


    برای آماده شدن برای سفر رئیس جمهور

  • The show is just about ready to roll.


    نمایش تقریباً آماده نمایش است.

  • He's always ready with a quick answer.


    او همیشه با یک پاسخ سریع آماده است.

  • I think we're just about ready to start.


    من فکر می کنم ما برای شروع آماده ایم.

synonyms - مترادف
  • prepared


    آماده شده

  • set


    تنظیم

  • fit


    مناسب

  • organisedUK


    سازمان یافته انگلستان

  • organizedUS


    سازمان یافته ایالات متحده

  • primed


    مجهز بودن

  • equipped


    تجهیز شده است

  • geared up


    روان شده

  • psyched up


    همه چی


  • در آمادگی

  • in readiness


    در حالت مناسب


  • ایستاده توسط


  • داغ به یورتمه

  • hot to trot


    برای آن


  • در دسترس


  • دستی

  • handy


    روی دست


  • روی شیر

  • accessible


    آماده است


  • در آماده باش


  • در تماس

  • on standby


    برو


  • به راحتی شما

  • go


    در حالت آماده باش کامل

  • at your convenience


    در حالت ایستاده

  • on full alert


    بیرون انداخته شده

  • on stand-to


    در باره

  • disposed


    احتمال دارد


  • برای



antonyms - متضاد
  • unprepared


    ناآماده

  • underprepared


    آماده نشده

  • unready


    آماده نیست

  • unequipped


    غیر مجهز

  • unfit


    نامناسب

  • unqualified


    فاقد صلاحیت

  • unsuspecting


    بی گمان

  • untrained


    فاقد تعلیم

  • flat-footed


    کف پای صاف

  • half-cocked


    نیمه آماده

  • ill-equipped


    بد مجهز

  • taken by surprise


    غافلگیر شده

  • half-baked


    نیم پز


  • ناتوان

  • unsuitable


    سرد

  • indisposed


    ناسازگار


  • غیر قابل دسترس

  • unadapted


    نادان

  • inaccessible


    غیر قابل اجرا

  • ignorant


    غافلگیر شدن

  • unworkable


    آماده نشده است


  • گرفتار چرت زدن

  • not prepared


    غافلگیر

  • caught napping


    از گارد گرفته شده است

  • caught off guard


  • taken off guard


لغت پیشنهادی

barbershop

لغت پیشنهادی

appending

لغت پیشنهادی

associating