guard

base info - اطلاعات اولیه

guard - نگهبان

noun - اسم

/ɡɑːrd/

UK :

/ɡɑːd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [guard] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • prison/border guards


    زندان/مرزبان

  • The building is protected by armed guards.


    این ساختمان توسط نگهبانان مسلح محافظت می شود.

  • The prisoner slipped past the guards on the gate and escaped.


    زندانی از مقابل نگهبانان در دروازه عبور کرد و فرار کرد.

  • A guard was posted outside the building.


    یک نگهبان بیرون از ساختمان مستقر شده بود.

  • a sentry on guard (= at his or her post on duty)


    نگهبان نگهبان (= در پست خود، در حال انجام وظیفه)


  • برای نگهبانی

  • The escaped prisoner was brought back under armed guard.


    زندانی فراری زیر گارد مسلح بازگردانده شد.

  • The terrorist was kept under police guard.


    این تروریست تحت مراقبت پلیس قرار داشت.


  • کاپیتان گارد

  • the changing of the guard (= when one group replaces another)


    تغییر نگهبان (= هنگامی که یک گروه جایگزین گروه دیگر می شود)

  • The guard is/are being inspected today.


    نگهبان امروز در حال بازرسی است.

  • Fellow airmen provided a guard of honour at his wedding.


    هوانوردان در مراسم عروسی او یک نگهبان افتخاری فراهم کردند.

  • The president always travels with an armed guard.


    رئیس جمهور همیشه با یک محافظ مسلح سفر می کند.

  • the Scots Guards


    گارد اسکاتلند

  • a Guards officer


    یک افسر نگهبان

  • All players wear helmets and face guards.


    همه بازیکنان از کلاه ایمنی و محافظ صورت استفاده می کنند.


  • قبل از کار با دستگاه از قرار گرفتن محافظ در جای خود مطمئن شوید.

  • to drop/keep up your guard


    برای رها کردن/حفظ نگهبانی خود

  • In spite of the awkward questions the minister never let his guard fall for a moment.


    علیرغم سؤالات ناخوشایند وزیر هرگز اجازه نداد نگهبانش یک لحظه بیفتد.

  • He was always on his guard against moneymaking schemes.


    او همیشه مراقب برنامه های پول سازی بود.

  • You can never drop your guard with a two-year-old.


    شما هرگز نمی توانید نگهبانی خود را با یک کودک دو ساله رها کنید.

  • Even when he's winning, he never drops his guard.


    حتی زمانی که او برنده می شود، هرگز گارد خود را رها نمی کند.

  • Four soldiers stood guard over the coffin.


    چهار سرباز بالای تابوت نگهبانی می‌دادند.

  • One of the men kept guard while the other broke into the house.


    یکی از مردان نگهبانی می داد و دیگری وارد خانه شد.

  • The lawyer’s apparently innocent question was designed to catch the witness off (his) guard.


    سؤال ظاهراً بی گناه وکیل برای دستگیر کردن شاهد از نگهبان (ش) طراحی شده بود.

  • Guards had been posted all around the TV studio.


    در اطراف استودیو تلویزیون نگهبانی نصب شده بود.

  • Guards patrolled the perimeter fence.


    نگهبانان در حصار محیطی به گشت زنی پرداختند.

  • The border guard checked our papers before waving us through.


    مرزبان قبل از اینکه ما را دست تکان دهد، اوراق ما را چک کرد.

  • Two sentries stood on guard.


    دو نگهبان نگهبان ایستادند.

  • The suspects were kept under police guard.


    مظنونان تحت مراقبت پلیس قرار گرفتند.

  • He fell asleep on guard duty.


    در وظیفه نگهبانی به خواب رفت.

synonyms - مترادف
  • guardian


    نگهبان

  • custodian


    متولی

  • warden


    اسکورت

  • keeper


    مراقب باش

  • sentry


    تماشا کردن

  • escort


    متذکر

  • lookout


    محافظ


  • مدافع

  • minder


    خدمتکار

  • protector


    قیچی

  • sentinel


    ناظر

  • watchman


    همراه و همدم

  • defender


    همراه

  • attendant


    حفاظت

  • picket


    راهنما

  • warder


    دیده بانی

  • watcher


    گشت

  • companion


    جسور

  • chaperone


    پادگان


  • نگهبان شب


  • کاروان

  • scout


    تکاور

  • chaperon


    شبان

  • patrol


  • bouncer


  • garrison


  • watchperson


  • nightwatchman


  • convoyer


  • ranger


  • shepherd


antonyms - متضاد
  • harm


    صدمه


  • جراحت


  • به خطر افتادن

  • endangerment


    لغو

  • abolition


    خطر


  • خراب کردن

  • ruin


    تخریب


  • بی توجهی

  • neglect


    پرواز


  • تسلیم شدن

  • yielding


    جنایت ایالات متحده

  • offenseUS


    کاپیتولاسیون

  • capitulation


    فرار

  • desertion


    خیانت

  • betrayal


    جرم انگلستان

  • offenceUK


    حمله کنند


  • surrender


لغت پیشنهادی

remote

لغت پیشنهادی

ablation

لغت پیشنهادی

belt-tightening