danger

base info - اطلاعات اولیه

danger - خطر

noun - اسم

/ˈdeɪndʒər/

UK :

/ˈdeɪndʒə(r)/

US :

family - خانواده
endangered
در معرض خطر
dangerous
خطرناک
endanger
به خطر انداختن
dangerously
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [danger] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Danger! Keep Out!


    خطر! دور نگه دار!

  • Firefighters face danger every day.


    آتش نشانان هر روز با خطر مواجه می شوند.

  • Children's lives are in danger every time they cross this road.


    جان کودکان با هر بار عبور از این جاده در خطر است.

  • in grave/mortal danger


    در خطر جدی/فانی


  • آنها خود را در خطر جدی دیدند.

  • species in imminent danger of extinction


    گونه هایی که در خطر انقراض قریب الوقوع هستند

  • Doctors said she is now out of danger (= not likely to die).


    پزشکان گفتند که او اکنون خارج از خطر است (= به احتمال زیاد بمیرد).

  • There is no danger of a bush fire now.


    در حال حاضر خطر آتش سوزی بوته وجود ندارد.

  • They reminded residents of the potential dangers of living so near an active volcano.


    آنها خطرات بالقوه زندگی در نزدیکی یک آتشفشان فعال را به ساکنان یادآوری کردند.

  • ‘Nicky won't find out will she?’ ‘Oh, no there's no danger of that.’


    نیکی متوجه نمی شود، نه؟ اوه، نه، هیچ خطری وجود ندارد.

  • The building is in danger of collapsing.


    ساختمان در خطر ریزش است.

  • How many people are in danger of losing their jobs?


    چند نفر در خطر از دست دادن شغل خود هستند؟


  • این خطر وجود دارد که بی نظمی سیاسی گذشته بازگردد.

  • Most people are aware of the dangers posed by online fraudsters.


    اکثر مردم از خطرات ناشی از کلاهبرداران آنلاین آگاه هستند.

  • There are many hidden dangers for small children in the home.


    خطرات پنهان زیادی برای کودکان کوچک در خانه وجود دارد.

  • Smoking is a serious danger to health.


    سیگار کشیدن یک خطر جدی برای سلامتی است.

  • Police said the man was a danger to the public.


    پلیس گفته است که این مرد برای مردم یک خطر است.

  • Despite the high levels of radiation, people are now moving back into the danger zone.


    با وجود سطوح بالای تشعشعات، مردم اکنون در حال بازگشت به منطقه خطر هستند.

  • He recognized the danger signs and gave up smoking.


    او علائم خطر را تشخیص داد و سیگار را ترک کرد.

  • He was admitted to hospital in critical condition but is now off the danger list.


    او در شرایط وخیم در بیمارستان بستری شد، اما اکنون از لیست خطر خارج شده است.

  • He was convicted of causing danger to other road users.


    او به دلیل ایجاد خطر برای سایر کاربران جاده محکوم شد.

  • No one foresaw the danger.


    هیچ کس خطر را پیش بینی نکرده بود.


  • در سفر خود در سراسر صحرا با انواع خطرات مواجه شدند.

  • She knew that she was now in mortal danger.


    او می دانست که اکنون در معرض خطر مرگبار است.

  • Some people take crazy risks because they get a thrill from courting danger.


    برخی از مردم ریسک‌های دیوانه‌وار می‌کنند، زیرا از معاشقه با خطر هیجان‌زده می‌شوند.

  • The animal seemed to sense danger.


    به نظر می رسید حیوان خطر را احساس می کند.

  • The divers were paid danger money for working in such hazardous conditions.


    غواصان برای کار در چنین شرایط خطرناکی پول خطر دریافت کردند.

  • The task was fraught with danger.


    این کار مملو از خطر بود.

  • There is no danger to the public from these chemicals.


    هیچ خطری از این مواد شیمیایی برای مردم وجود ندارد.

  • They ran until they were out of danger.


    آن‌ها دویدند تا اینکه از خطر خارج شدند.

  • We waited until all danger had passed.


    منتظر ماندیم تا تمام خطرات برطرف شود.

synonyms - مترادف

  • خطر

  • peril


    به خطر افتادن

  • hazard


    ناامنی

  • jeopardy


    بی ثباتی

  • endangerment


    به خطر انداختن

  • insecurity


    خطرناک بودن

  • precariousness


    مشکل

  • imperilment


    عدم قطعیت

  • instability


    ریسک پذیری

  • perilousness


    آسیب پذیری


  • بحران

  • uncertainty


    اضطراری

  • riskiness


    ضرورت

  • vulnerability


    قرار گرفتن در معرض بیماری


  • لغزندگی


  • دردسر اضافه

  • exigency


    سیب زمینی داغ


  • تجارت پر ریسک

  • slipperiness


    یخ نازک


  • روی پرتگاه بودن


  • تهدید

  • risky business


    تله


  • راه آسیب

  • being on the precipice


    پریشانی


  • دینامیت

  • pitfall


    مسئله

  • menace


  • harm's way


  • distress


  • dynamite



antonyms - متضاد

  • ایمنی


  • امنیت

  • asylum


    پناهندگی

  • immunity


    مصونیت


  • نگهبان

  • inviolability


    تخلف ناپذیری

  • invulnerability


    آسیب ناپذیری


  • حفاظت


  • اهميت دادن


  • پناه


  • رفاه

  • refuge


    نگهداری

  • safekeeping


    دفاع بریتانیا

  • safeguarding


    دفاع آمریکا

  • defenceUK


    پوشش

  • defenseUS


    نگهداری ایمن


  • پناهگاه امن

  • safe keeping


  • safe haven


لغت پیشنهادی

universities

لغت پیشنهادی

knotty

لغت پیشنهادی

mediation