wear

base info - اطلاعات اولیه

wear - پوشیدن

verb - فعل

/wer/

UK :

/weə(r)/

US :

family - خانواده
wear
پوشیدن
underwear
زیر شلواری
wearer
پوشنده
wearing
پوشیده
worn
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [wear] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He was wearing a new suit.


    کت و شلوار نو پوشیده بود.

  • to wear clothes/clothing


    پوشیدن لباس/لباس

  • to wear a shirt/hat/uniform


    پوشیدن پیراهن/کلاه/یونیفرم

  • to wear shoes/glasses


    پوشیدن کفش/عینک

  • Do I have to wear a tie?


    آیا باید کراوات بزنم؟

  • Was she wearing a seat belt?


    آیا او کمربند ایمنی بسته بود؟

  • She never wears make-up.


    او هرگز آرایش نمی کند.

  • All delegates must wear a badge.


    همه نمایندگان باید نشان داشته باشند.

  • She always wears black (= black clothes).


    او همیشه سیاه (= لباس سیاه) می پوشد.

  • I've got nothing to wear.


    من چیزی برای پوشیدن ندارم

  • One woman decided to wear flowers in her hair.


    یک زن تصمیم گرفت در موهایش گل بپوشد.

  • She wears her hair long.


    موهایش را بلند می کند.

  • Hannah preferred to wear her hair short.


    هانا ترجیح داد موهایش را کوتاه بپوشد.

  • to wear a beard


    ریش گذاشتن

  • He wore a puzzled look on his face.


    قیافه ای متحیر به چهره داشت.

  • His face wore a puzzled look.


    صورتش حالتی متحیر داشت.

  • Both men wore confident smiles.


    هر دو مرد لبخندهای مطمئنی زدند.

  • She turned to us wearing a blank expression.


    او با حالتی خالی به سمت ما برگشت.

  • The carpets are starting to wear.


    فرش ها شروع به پوشیدن می کنند.

  • A racing car's rear end gets very loose as the tyres wear.


    با ساییدگی لاستیک ها، قسمت عقب ماشین مسابقه ای بسیار شل می شود.

  • The sheets have worn thin.


    ملحفه ها نازک شده اند.

  • The stones have been worn smooth by the constant flow of water.


    سنگ ها در اثر جریان مداوم آب صاف و صاف شده اند.

  • I've worn holes in all my socks.


    تمام جوراب هایم را سوراخ کرده ام.

  • The water had worn a channel in the rock.


    آب کانالی در صخره ساییده بود.

  • That carpet is wearing well isn't it?


    آن فرش خوب پوشیده شده است، اینطور نیست؟

  • You're wearing well—only a few grey hairs!


    شما خوب می پوشید - فقط چند تار موی خاکستری!

  • Those curtains have worn very well.


    این پرده ها خیلی خوب پوشیده شده اند.

  • It's an interesting proposal but the rich countries are never going to wear it.


    پیشنهاد جالبی است، اما کشورهای ثروتمند هرگز آن را نمی پوشند.

  • He’s not one to wear his heart on his sleeve.


    او کسی نیست که قلبش را در آستین ببندد.

  • These excuses are wearing a little thin (= because we've heard them so many times before).


    این بهانه ها کمی نازک پوشیده شده اند (= چون قبلاً آنها را بارها شنیده ایم).

  • My patience is beginning to wear very thin.


    صبر من خیلی کم شده است.

synonyms - مترادف
  • don


    دان

  • attire


    لباس

  • clad


    پوشیده شده

  • clothe


    روپوش


  • عادت داشتن

  • enrobe


    acoutre

  • garb


    آرایه

  • garment


    عرشه


  • لباس بلند و گشاد

  • accoutre


    کت و شلوار

  • array


    بادیزن

  • costume


    caparison


  • لباس بپوش

  • outfit


    لباس پوشیدن

  • robe


    پوشیدن


  • پوشیده شود

  • bedizen


    خود را در پوشاندن

  • caparison


    دارند


  • دکل کردن


  • سر خوردن


  • بیرون کشیدن


  • بالا بردن

  • be clothed in


  • cover oneself in



  • rig out



  • tog out


  • tog up


  • be dressed in


  • clothe oneself


antonyms - متضاد

  • برداشتن

  • doff


    خاموش کردن


  • در آوردن


  • نوار فعال


  • لیز خوردن از

  • discard


    دور انداختن

  • divest yourself of


    خود را رها کن

  • disrobe


    لباس پوشیدن

  • unclothe


    درآوردن


  • بکشید

لغت پیشنهادی

precooked

لغت پیشنهادی

backed

لغت پیشنهادی

dynamite