pull

base info - اطلاعات اولیه

pull - کشیدن

verb - فعل

/pʊl/

UK :

/pʊl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pull] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You push and I'll pull.


    تو فشار بیار و من می کشم

  • Don't pull so hard or the handle will come off.


    اینقدر نکشید وگرنه دسته جدا می شود.

  • He got hold of the end and pulled.


    انتهای آن را گرفت و کشید.

  • I pulled on the rope to see if it was secure.


    طناب را کشیدم تا ببینم محکم است یا نه.

  • He pulled at her coat sleeve.


    آستین کتش را کشید.

  • Stop pulling her hair!


    دست از کشیدن موهاش بردار!

  • She pulled the cord and the parachute opened.


    طناب را کشید و چتر باز شد.

  • She pulled him gently towards her.


    او را به آرامی به سمت خود کشید.

  • He smiled and pulled her closer.


    لبخندی زد و او را نزدیکتر کرد.

  • Pull the door shut.


    در را ببند.

  • She pulled the straps tight.


    تسمه ها را محکم کشید.

  • If these weeds are not pulled, they will spread rapidly .


    اگر این علف های هرز کشیده نشوند، به سرعت پخش می شوند.

  • He pulled a knife and stabbed the man.


    چاقو کشید و مرد را زد.

  • Pull the plug out.


    دوشاخه را بیرون بکشید.

  • to pull out a gun/knife


    بیرون کشیدن اسلحه/چاقو

  • She pulled off her boots.


    چکمه هایش را درآورد.

  • James pulled his shirt over his head letting it fall to the floor.


    جیمز پیراهنش را روی سرش کشید و اجازه داد روی زمین بیفتد.

  • They were still pulling bodies from the rubble.


    آنها هنوز اجساد را از زیر آوار بیرون می کشیدند.

  • She he was spotted in the water and pulled to safety.


    او در آب دیده شد و به محل امنی کشیده شد.

  • He pulled a gun on me (= took out a gun and aimed it at me).


    تفنگ بر من کشید (= تفنگ بیرون آورد و به سوی من نشانه گرفت).

  • Pull your chair nearer the table.


    صندلی خود را نزدیک میز بکشید.

  • I pulled up a seat next to her.


    روی صندلی کنارش نشستم.

  • He pulled on his sweater.


    ژاکتش را پوشید.

  • She took his arm and pulled him along.


    بازوی او را گرفت و به سمت خود کشید.

  • The sun was too bright so I pulled the blinds down.


    خورشید خیلی روشن بود بنابراین پرده را پایین کشیدم.

  • Mary pulled the blanket up over her head.


    مریم پتو را روی سرش کشید.

  • He was the only living person pulled from the rubble that night .


    او تنها فرد زنده ای بود که آن شب از زیر آوار بیرون کشیده شد.

  • She pulled on her boots and hurried off.


    چکمه هایش را در آورد و با عجله رفت.

  • In this area oxen are used to pull carts.


    در این منطقه از گاو برای کشیدن گاری استفاده می شود.

  • a car pulling a trailer


    ماشینی که یک تریلر را می کشد

  • The horses pulling the wagon stopped suddenly.


    اسب هایی که واگن را می کشیدند ناگهان متوقف شدند.

synonyms - مترادف
  • haul


    حمل و نقل


  • بکشید

  • tug


    کشیدن


  • قرعه کشی

  • tow


    دویدن

  • lug


    پره

  • yank


    یاک

  • jerk


    تند و سریع


  • دنباله

  • heave


    بالا بردن

  • cart


    سبد خرید

  • hale


    هاله

  • lever


    اهرم

  • schlep


    schlep

  • schlepp


    شلپ


  • کامیون

  • strain at


    کرنش در


  • حمل


  • حرکت

  • trawl


    تراول

  • hump


    قوز

  • manhandle


    دستگیره


  • بلند کردن

  • wrench


    آچار

  • hoist


    بالابر


  • فشار دادن


  • گرفتن

  • transport


    خرس

  • tote


    انتقال


  • convey


antonyms - متضاد

  • فشار دادن

  • propel


    سوق دادن

  • budge


    تکان دادن


  • زور

  • impel


    وادار کردن


  • مطبوعات


  • تغییر مکان

  • shove


    تنه زدن

  • bump


    دست انداز


  • راندن

  • jolt


    تکان خوردن

  • jostle


    حرکت


  • رانش

  • nudge


    بولدوزه

  • thrust


    رم

  • bulldoze


    دسته

  • ram


  • bundle


لغت پیشنهادی

exchanger

لغت پیشنهادی

read

لغت پیشنهادی

ado