switch

base info - اطلاعات اولیه

switch - تعویض

verb - فعل

/swɪtʃ/

UK :

/swɪtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [switch] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We're in the process of switching over to a new system of invoicing.


    ما در حال تغییر به سیستم جدیدی از صورتحساب هستیم.

  • The company is offering good deals to customers who switch over from a competitor.


    این شرکت معاملات خوبی را به مشتریانی که از یک رقیب تغییر می‌کنند ارائه می‌کند.

  • He switched over from acting to journalism.


    او از بازیگری به روزنامه نگاری روی آورد.

  • If you'd like to pay monthly rather than annually, it's easy to switch over.


    اگر مایل به پرداخت ماهانه به جای سالانه هستید، تعویض آن آسان است.

  • I found a better phone plan so I asked if I could switch.


    من برنامه تلفن بهتری پیدا کردم، بنابراین پرسیدم که آیا می توانم تعویض کنم.

  • Press these two keys to switch between documents on screen.


    برای جابجایی بین اسناد روی صفحه، این دو کلید را فشار دهید.

  • The meeting has been switched to next week.


    این جلسه به هفته آینده منتقل شد.

  • It takes a few days to switch your account over from another bank.


    چند روز طول می کشد تا حساب خود را از بانک دیگری تغییر دهید.

  • He switched his allegiance from the British to the French.


    او وفاداری خود را از انگلیسی ها به فرانسوی ها تغییر داد.

  • I decided to switch my focus from swimming to cycling.


    تصمیم گرفتم تمرکزم را از شنا به دوچرخه سواری تغییر دهم.

  • Your broadband will be switched over in less than a week.


    پهنای باند شما در کمتر از یک هفته تغییر خواهد کرد.

  • He switched sides halfway through the debate.


    او در نیمه راه مناظره را عوض کرد.

  • The dates of the last two exams have been switched.


    تاریخ دو آزمون آخر عوض شد.

  • I see you've switched the furniture around (= changed its position).


    من می بینم که شما مبلمان را تغییر داده اید (= موقعیت آن را تغییر داده اید).

  • Do you think she'll notice if I switch my glass with hers?


    فکر می کنی اگر شیشه ام را با لیوان او عوض کنم متوجه می شود؟

  • We asked them if they would switch places with us.


    از آنها پرسیدیم که آیا جای خود را با ما عوض می کنند.

  • I can't work next weekend—will you switch with me?


    من نمی توانم آخر هفته آینده کار کنم - آیا با من تغییر می کنید؟

  • Have you been able to switch your shift with anyone?


    آیا توانسته اید شیفت خود را با کسی عوض کنید؟

  • Can we switch our shifts around?


    آیا می توانیم شیفت های خود را تغییر دهیم؟

  • When did you switch jobs?


    چه زمانی شغل خود را تغییر دادید؟

  • I recently switched my energy provider.


    من اخیرا تامین کننده انرژی خود را تغییر داده ام.

  • My mind suddenly switched back to my conversation with Jeremy.


    ذهنم ناگهان به صحبتم با جرمی برگشت.

  • The remote control allows you to switch easily between TV channels.


    کنترل از راه دور به شما امکان می دهد به راحتی بین کانال های تلویزیون جابجا شوید.

  • He decided to switch tactics.


    او تصمیم گرفت تاکتیک را تغییر دهد.


  • یک کلید چراغ

  • Can you flip the switch?


    آیا می توانید سوئیچ را بچرخانید؟

  • The train rattled as it went over the switches.


    قطار وقتی از روی سوئیچ ها می گذشت، لرزید.

  • When did the writer make the switch from fiction to non-fiction?


    نویسنده چه زمانی از داستانی به غیرداستانی تغییر مسیر داد؟

  • The switch to new accounting software greatly improved the organization's bookkeeping.


    تغییر به نرم افزار حسابداری جدید، حسابداری سازمان را بسیار بهبود بخشید.

  • switch the TV off/on


    تلویزیون را خاموش/روشن کنید

  • She started studying English, but switched to History in her second year.


    او شروع به مطالعه زبان انگلیسی کرد، اما در سال دوم به تاریخ تغییر کرد.

synonyms - مترادف

  • دکمه


  • کنترل

  • lever


    اهرم


  • رسیدگی

  • key


    کلید

  • controller


    کنترل کننده

  • dial


    شماره گیری کنید

  • diskUS


    diskUS

  • discUK


    discUK

  • regulator


    تنظیم کننده

  • joystick


    جوی استیک

  • knob


    دستگیره

  • circuit breaker


    مدار شکن

  • on/off device


    دستگاه روشن/خاموش


  • دستگاه


  • دکمه فشار

  • rheostat


    رئوستات


  • سازوکار


  • فرماندار

  • pushbutton


    دکمه فشاری


  • کلید خاموش


  • روی سوئیچ


  • فرمان

  • controls


    کنترل ها

  • grip


    گرفتن


  • کشیدن

  • trigger


    ماشه


  • پانل

  • valve


    شیر فلکه

  • toggle


    تغییر وضعیت


  • تابلوی ابزار

antonyms - متضاد
  • inactivity


    عدم فعالیت

  • stagnation


    رکود

  • sameness


    یکسانی

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • deconversion


    تبدیل مجدد

  • stabilizationUS


    تثبیت ایالات متحده

  • fixation


    تثبیت

  • preservation


    حفظ


  • توافق

  • stabilisationUK


    ثبات انگلستان

لغت پیشنهادی

allium

لغت پیشنهادی

accompaniment

لغت پیشنهادی

muhammad