switch
switch - تعویض
verb - فعل
UK :
US :
تغییر از انجام یا استفاده از یک کار به انجام یا استفاده دیگر
برای جایگزینی یک چیز با چیز دیگر، یا مبادله چیزها
if you switch with someone who does the same job as you you exchange your working times with theirs for a short time
اگر با شخصی عوض شوید که کار مشابه شما را انجام می دهد، زمان کاری خود را برای مدت کوتاهی با او عوض می کنید
برای تغییر نحوه عملکرد ماشین با استفاده از سوئیچ
a piece of equipment that starts or stops the flow of electricity to a machine light etc when you push it
قطعه ای از تجهیزات که جریان برق به یک ماشین، نور و غیره را هنگامی که آن را فشار می دهید شروع یا متوقف می کند
تغییر کامل از یک چیز به چیز دیگر
قطعهای از مسیر راهآهن که میتوان آن را جابهجا کرد تا قطار از یک مسیر به مسیر دیگر عبور کند
یک چوب نازک که به راحتی خم می شود
in the past a type of system used for paying for goods and services in the UK, by which customers used a type of plastic card called a debit card and money was immediately taken out of their bank account. Since 2002, Switch has been replaced by Maestro, the Mastercard brand of debit card.
در گذشته نوعی سیستم برای پرداخت کالا و خدمات در انگلستان مورد استفاده قرار می گرفت که به وسیله آن مشتریان از نوعی کارت پلاستیکی به نام کارت نقدی استفاده می کردند و بلافاصله پول از حساب بانکی آنها خارج می شد. از سال 2002، سوئیچ با Maestro، مارک کارت بدهی Mastercard جایگزین شده است.
a small device usually pushed up or down with your finger that controls and turns on or off an electric current
دستگاه کوچکی که معمولاً با انگشت شما به بالا یا پایین فشار داده می شود و جریان الکتریکی را کنترل و خاموش یا روشن می کند
a place on a railway track where the rails (= metal bars on which the trains travel) can be moved to allow a train to change from one track to another
مکانی روی ریل راه آهن که در آن ریل ها (= میله های فلزی که قطارها روی آن حرکت می کنند) را می توان جابجا کرد تا قطار از یک مسیر به مسیر دیگر تغییر کند.
تغییر ناگهانی یا کامل، به ویژه یک شخص یا چیز برای دیگری
برای استفاده از سوئیچ برای تغییر یک دستگاه از یک حالت یا نوع عملکرد به حالت دیگر
to change suddenly or completely especially from one thing to another or to exchange by replacing one person or thing with another
تغییر ناگهانی یا کامل، به ویژه از چیزی به چیز دیگر، یا مبادله با جایگزینی یک شخص یا چیز با دیگری
دستگاهی که جریان الکتریکی را کنترل می کند و آن را روشن یا خاموش می کند
یک چوب نازک که به راحتی خم می شود و به طور خاص استفاده می شود. برای ضربه زدن به حیوانات
a sudden or complete change from one thing to another or an exchange of one person or thing for another
تغییر ناگهانی یا کامل از یک چیز به چیز دیگر یا مبادله یک شخص یا چیز با دیگری
to change suddenly or completely from one thing to another or to exchange one person or thing with another
تغییر ناگهانی یا کامل از چیزی به چیز دیگر یا مبادله شخص یا چیز با دیگری
تغییر کامل یک چیز به چیز دیگر
قطعه ای از تجهیزات در یک شبکه که داده های الکترونیکی را دریافت کرده و به مکان مناسب ارسال می کند
a small part or object that you move or press to make a light come on make a machine start working etc.
قطعه یا جسم کوچکی که حرکت میدهید یا فشار میدهید تا چراغ روشن شود، ماشین شروع به کار کند و غیره.
برای تغییر از یک چیز، سیستم و غیره به چیز دیگر یا مجبور کردن چیزی به این کار
Solbourne's product allows developers to create graphical user interfaces that dynamically switch between Motif and Open Look.
محصول Solbourne به توسعه دهندگان اجازه می دهد تا رابط های کاربری گرافیکی ایجاد کنند که به صورت پویا بین Motif و Open Look سوئیچ می کند.
او به راحتی و روان صحبت کردن از انگلیسی به فرانسوی به آلمانی را تغییر داد.
سپس مشعل خود را خاموش کرد.
رفت داخل اتاق نشیمنش، چراغ های بوته ها را خاموش کرد و در ورودی را قفل کرد.
در نیمه های نمایش صندلی ها را عوض کردیم.
He parked close to where the land sloped downwards to a narrow pebble beach and switched the engine off.
نزدیک جایی پارک کرد که زمین به سمت یک ساحل باریک سنگریزه شده بود و موتور را خاموش کرد.
او متهم به تغییر برچسب قیمت کالاها بود.
It was still switched through to the secretary's office and it took an infuriatingly long time to get a line.
هنوز به دفتر منشی منتقل میشد، و به طرز خشمآمیزی زمان زیادی طول کشید تا یک خط دریافت شود.
آیا پارسلز یکی را انتخاب میکند، ویلی مکگینست را در خط دفاعی قرار میدهد و به دفاع 4-3 تغییر میدهد؟
ما در حال تغییر به سیستم جدیدی از صورتحساب هستیم.
این شرکت معاملات خوبی را به مشتریانی که از یک رقیب تغییر میکنند ارائه میکند.
او از بازیگری به روزنامه نگاری روی آورد.
اگر مایل به پرداخت ماهانه به جای سالانه هستید، تعویض آن آسان است.
من برنامه تلفن بهتری پیدا کردم، بنابراین پرسیدم که آیا می توانم تعویض کنم.
برای جابجایی بین اسناد روی صفحه، این دو کلید را فشار دهید.
این جلسه به هفته آینده منتقل شد.
چند روز طول می کشد تا حساب خود را از بانک دیگری تغییر دهید.
او وفاداری خود را از انگلیسی ها به فرانسوی ها تغییر داد.
تصمیم گرفتم تمرکزم را از شنا به دوچرخه سواری تغییر دهم.
پهنای باند شما در کمتر از یک هفته تغییر خواهد کرد.
او در نیمه راه مناظره را عوض کرد.
تاریخ دو آزمون آخر عوض شد.
من می بینم که شما مبلمان را تغییر داده اید (= موقعیت آن را تغییر داده اید).
فکر می کنی اگر شیشه ام را با لیوان او عوض کنم متوجه می شود؟
از آنها پرسیدیم که آیا جای خود را با ما عوض می کنند.
من نمی توانم آخر هفته آینده کار کنم - آیا با من تغییر می کنید؟
آیا توانسته اید شیفت خود را با کسی عوض کنید؟
آیا می توانیم شیفت های خود را تغییر دهیم؟
چه زمانی شغل خود را تغییر دادید؟
من اخیرا تامین کننده انرژی خود را تغییر داده ام.
ذهنم ناگهان به صحبتم با جرمی برگشت.
کنترل از راه دور به شما امکان می دهد به راحتی بین کانال های تلویزیون جابجا شوید.
او تصمیم گرفت تاکتیک را تغییر دهد.
یک کلید چراغ
آیا می توانید سوئیچ را بچرخانید؟
قطار وقتی از روی سوئیچ ها می گذشت، لرزید.
نویسنده چه زمانی از داستانی به غیرداستانی تغییر مسیر داد؟
تغییر به نرم افزار حسابداری جدید، حسابداری سازمان را بسیار بهبود بخشید.
تلویزیون را خاموش/روشن کنید
او شروع به مطالعه زبان انگلیسی کرد، اما در سال دوم به تاریخ تغییر کرد.
دکمه
کنترل
lever
اهرم
رسیدگی
کلید
controller
کنترل کننده
dial
شماره گیری کنید
diskUS
diskUS
discUK
discUK
regulator
تنظیم کننده
joystick
جوی استیک
knob
دستگیره
circuit breaker
مدار شکن
on/off device
دستگاه روشن/خاموش
دستگاه
دکمه فشار
rheostat
رئوستات
سازوکار
فرماندار
pushbutton
دکمه فشاری
کلید خاموش
روی سوئیچ
فرمان
controls
کنترل ها
grip
گرفتن
کشیدن
trigger
ماشه
پانل
valve
شیر فلکه
toggle
تغییر وضعیت
تابلوی ابزار
inactivity
عدم فعالیت
stagnation
رکود
sameness
یکسانی
idleness
بیکاری، تنبلی
deconversion
تبدیل مجدد
stabilizationUS
تثبیت ایالات متحده
fixation
تثبیت
preservation
حفظ
توافق
stabilisationUK
ثبات انگلستان