move
move - حرکت
verb - فعل
UK :
US :
تغییر از یک مکان یا موقعیت به مکان دیگر یا مجبور کردن چیزی به این کار
اگر شخص یا شرکتی نقل مکان کند، یا اگر شما آنها را جابجا کنید، آنها برای زندگی یا کار در مکان دیگری می روند
تغییر از یک عقیده یا طرز فکر به دیگری
برای متقاعد کردن کسی که نظرش را تغییر دهد
برای پیشرفت به روشی خاص یا با سرعت خاصی
شروع به اقدام، به ویژه برای دستیابی به چیزی یا مقابله با یک مشکل
تغییر دادن به شغل، کلاس و غیره، یا وادار کردن کسی به شغل، کلاس و غیره دیگر
برای وادار کردن کسی به احساسات شدید، به ویژه غم و اندوه یا همدردی
وادار کردن کسی به انجام کاری
تغییر زمان یا ترتیب چیزی
شروع به صحبت کردن یا نوشتن درباره موضوعی متفاوت کنید
برای تغییر موقعیت یکی از اشیاء مورد استفاده برای انجام یک بازی مانند شطرنج
تا رسماً در یک جلسه پیشنهاد ارائه دهد
برای سفر بسیار سریع
if things of a particular kind are moving, they are being bought, especially at a particular rate
اگر چیزهایی از نوع خاصی در حال حرکت باشند، به ویژه با نرخ خاصی خریداری می شوند
برای رفتن به مکان دیگری، یا تغییر وضعیت بدن خود
به آرامی از یک طرف به طرف دیگر حرکت کند
حرکت مکرر از یک طرف به سمت دیگر، با حرکات ملایم کوچک
حرکت ناپایدار از این طرف به سمت دیگر
به حرکت یا بازی با انگشتان، دست ها، پاها و غیره ادامه دهید، زیرا بی حوصله یا عصبی هستید
to make very small movements from side to side with your body especially because you feel uncomfortable
برای انجام حرکات بسیار کوچک از یک سمت به سمت دیگر با بدن خود، به خصوص به این دلیل که احساس ناراحتی می کنید
انجام حرکات کوچک از یک طرف به سمت دیگر، به ویژه برای وارد شدن یا خارج شدن از چیزی
اگر بخشی از بدن شما منقبض شود، حرکات کوچکی انجام می دهد که نمی توانید آنها را کنترل کنید
to make a movement – used especially when describing a situation in which no one moves, or someone wakes up
برای ایجاد یک حرکت - به ویژه برای توصیف موقعیتی که در آن هیچ کس حرکت نمی کند یا کسی از خواب بیدار می شود استفاده می شود
برای حرکت - زمانی استفاده می شود که شما سخت تلاش می کنید چیزی را به حرکت درآورید، اغلب بدون موفقیت
برای نقل مکان به خانه، اداره و غیره متفاوت
برای نقل مکان به مکان دیگری - در مورد شرکت ها، سازمان ها و افرادی که برای آنها کار می کنند استفاده می شود
not moving – use this especially about people who are not moving, or about places where there is no wind
حرکت نکردن - از این به ویژه در مورد افرادی که حرکت نمی کنند یا مکان هایی که باد وجود ندارد استفاده کنید
حرکت نمی کند - از این در مورد اتومبیل، قطار یا اشیا استفاده کنید
حرکت نمی کند یا نمی تواند حرکت کند، به خصوص به دلیل ترس یا خستگی
کاملاً ثابت - به ویژه در ادبیات استفاده می شود
Don't move—stay perfectly still.
حرکت نکنید - کاملا بی حرکت بمانید.
اتوبوس در حال حرکت بود که من سوار آن شدم.
توپ وقتی به او رسید واقعاً در حال حرکت (= حرکت سریع) بود.
او می توانست صدای حرکت کسی را در اتاق بالا بشنود.
فیل به سمت پنجره حرکت کرد.
شنبه ها به سختی می توانید در این میخانه حرکت کنید (= چون خیلی شلوغ است).
شما نمی توانید برای کتاب در اتاق او حرکت کنید.
با کاهش جبهه سرد در سراسر فرانسه، دما کاهش خواهد یافت.
نمی توانم انگشتانم را تکان دهم.
صندلی هایمان را کمی نزدیکتر کردیم.
او توپ را به سمت دروازه حریف حرکت داد.
دستش را از صورتش دور کرد.
ما اینجا را دوست نداریم، بنابراین تصمیم گرفتیم نقل مکان کنیم.
این شرکت در حال انتقال به اسکاتلند است.
امروزه مردم به تعداد بیشتری از جایی به مکان دیگر نقل مکان می کنند.
او از زمانی که دخترش دور شده است، تنها بوده است.
هفته پیش خانه را عوض کردیم.
من به دفتر نیویورک منتقل می شوم.
نوبت شماست که حرکت کنید.
او ملکه اش را جابجا کرد.
بیایید حرکت کنیم - وقت آن است که به خرید برویم.
The government has not moved on this issue.
دولت در این زمینه حرکتی نکرده است.
از روزهایی که من جوان بودم، اوضاع خیلی پیش رفت.
بیایید جلسه را به چهارشنبه منتقل کنیم.
Time is moving on.
زمان در حال حرکت است.
قیمت سهام امروز حرکت کرد.
پس از آن، همه چیز با سرعت برق به جلو حرکت کرد
اوضاع به آن سرعتی که ما امیدوار بودیم پیش نمی رود.
مطمئناً همه چیز در وبلاگ به سرعت پیش می رود.
بالاخره همه چیز در مسیر درست پیش می رود.
پلیس به سرعت برای رفع این شایعات اقدام کرد.
عمل
maneuverUS
مانور ایالات متحده
manoeuvreUK
مانور انگلستان
عمل کنید
ژست
جنبش
فعالیت
حرکت - جنبش
gesticulation
سکته
هم بزنید
هم زدن
سند - سند قانونی
stirring
تغییر مکان
deed
گام
انتقال
روند
shifting
تعهد
روش
undertaking
ورزش
علامت
موج
امضا کردن
ریسک
کار کردن
اندازه گرفتن
کارایی
دوره
ابتکار عمل
اقدام
proceeding