time
time - زمان
noun - اسم
UK :
US :
در طول زمان
تایمر
زمان سنجی
بی زمانی
بی زمان
به موقع
نابهنگام
---
چیزی که در دقیقه، ساعت، روز، سال و غیره با استفاده از ساعت اندازه گیری می شود
یک نقطه خاص در زمان که بر حسب ساعت و دقیقه در ساعت نشان داده شده است
موقعیتی که اتفاقی می افتد یا کسی کاری انجام می دهد
دقیقه، ساعت، روز و غیره خاصی که اتفاقی می افتد یا باید بیفتد
دوره زمانی که در طی آن چیزی اتفاق می افتد یا کسی کاری انجام می دهد
مقدار زمانی که برای انجام کاری در دسترس شماست
یک دوره خاص در تاریخ
a good time bad time difficult time etc is a period or occasion when you have good bad difficult etc experiences
یک زمان خوب، زمان بد، زمان سخت و غیره دوره یا موقعیتی است که شما تجربیات خوب، بد، سخت و غیره دارید
نحوه اشاره به نقاط زمانی در یک نقطه خاص از جهان
مقدار زمان صرف شده توسط یک شرکت کننده در یک مسابقه
مقدار زمانی که یک سفر طول می کشد
پایان دوره عادی بازی در یک بازی ورزشی، به ویژه فوتبال
تعداد ضربات در هر نوار در یک قطعه موسیقی
زمانی که اتفاقی می افتد یا زمانی که باید کاری انجام دهید
زمانی که اتفاقی می افتد مناسبت رسمی تر از زمان است
یک نقطه خاص در زمان که چیزی اتفاق می افتد
یک زمان خاص در یک دوره زمانی طولانی تر
یک دوره زمانی طولانی، به ویژه چندین ماه یا سال
ادامه برای کل روز، شب، سال و غیره - به ویژه برای تأکید بر اینکه زمان طولانی است استفاده می شود
many hours, weeks, months, or years – used to emphasize that it is a long time or much longer than it should be
ساعتها، هفتهها، ماهها یا سالها – برای تأکید بر اینکه زمان طولانی یا بسیار بیشتر از آنچه باید باشد استفاده میشود
مدت بسیار طولانی
مدت نسبتا طولانی
مدت کوتاهی
یک زمان بسیار کوتاه
یک دوره زمانی کوتاه، به خصوص چند ساعت، روز یا هفته
ترتیب دادن اینکه چیزی در یک زمان خاص اتفاق بیفتد
برای اندازهگیری سرعت یک نفر یا چیزی، مدت زمان انجام کاری و غیره
ضربه زدن به توپ یا ضربه زدن در یک لحظه خاص
a US weekly news magazine which is sold in the US and is also available in many countries around the world
یک مجله خبری هفتگی ایالات متحده که در ایالات متحده فروخته می شود و در بسیاری از کشورهای جهان نیز موجود است
کمیتی که بر حسب دقیقه، ساعت، سال و غیره با استفاده از ساعت اندازه گیری می شود
یک و نیم برابر یا یک و چهارم برابر نرخ معمولی حقوق
جهان در زمان و مکان وجود دارد.
تغییر فصول نشانگر گذر زمان است.
بازدید از موزه شما را در زمان به دهه 1930 می برد.
در این مقطع زمانی، بعید به نظر می رسد که او کتاب دیگری بنویسد.
ادراک در طول زمان تغییر می کند (= با گذشت زمان).
با گذشت زمان من این شهر را بیشتر و بیشتر دوست دارم.
با گذشت زمان کمتر همدیگر را می دیدیم.
شخصیت اصلی می تواند در زمان سفر کند.
ساعت چند است/ساعت چند است؟
وقت داری؟
ساعت چند درستش میکنی؟
چه ساعتی دارید؟
بگذار فقط زمان را بررسی کنم.
ساعت الان ده و نیم است.
آیا او هنوز می تواند زمان را تشخیص دهد (= با نگاه کردن به ساعت بگوید ساعت چند است)؟
آیا او هنوز می تواند زمان را بگوید؟
ساعت من زمان کامل را نگه می دارد (= همیشه زمان صحیح را نشان می دهد).
ساعت رو ببین! ما دیر میرسیم
این بار فردا در کانادا خواهم بود.
ساعت 6 به وقت محلی
ما دو ساعت از زمان اروپای مرکزی عقب هستیم.
چه وقتی کارت رو تموم می کنی؟
کودک زمان حمام را دوست دارد.
صفحه کامپیوتر زمان ورود و خروج را نشان می دهد.
فکر کنم وقت خوابیدن است.
به سختی زمان بحث در مورد سیاست نیست.
وقت ناهار است.
وقت آن است که بچه ها در رختخواب باشند.
زمان آن فرا رسیده است که کشاورزان به حرف مصرف کنندگان گوش دهند.
وقتی به آنجا برسید، جلسه تمام می شود.
آیا در زمان بدی تماس گرفته ام؟ بعدا زنگ بزنم؟
لحظه
مناسبت
نقطه
instant
فوری
juncture
نقطه اتصال
لحظه در زمان
نقطه در زمان
صحنه
تاریخ
روز
ساعت
دقیقه
دومین
فاز
دوره زمانی
کش آمدن
o'clock
فصل
مدت زمان
duration
گام
فاصله
interval
موقعیت
عبور
وضعیت