phase
phase - فاز
noun - اسم
UK :
US :
یکی از مراحل یک فرآیند توسعه یا تغییر
one of a fixed number of changes in the appearance of the Moon or a planet when it is seen from the Earth
یکی از تعداد ثابتی از تغییرات در ظاهر ماه یا یک سیاره زمانی که از زمین دیده می شود
برای اینکه چیزی به تدریج و به صورت برنامه ریزی شده اتفاق بیفتد
بخشی از یک فرآیند توسعه یا رشد
if something is in phase with something else it is happening in a similar or related way at the same time
اگر چیزی در فاز با چیز دیگری باشد، در همان زمان به روشی مشابه یا مرتبط اتفاق می افتد
هر مرحله از یک سری رویدادها یا در یک فرآیند توسعه
a period of strange or difficult behaviour that will stop after a while especially a period that a young child or person goes through
دوره ای از رفتارهای عجیب یا دشوار که پس از مدتی متوقف می شود، به خصوص دوره ای که یک کودک یا فرد خردسال از آن عبور می کند
مراحل ماه تغییرات منظم در شکل آن است که برای ما بر روی زمین ظاهر می شود.
معرفی چیزی به صورت مرحله ای در یک دوره زمانی خاص
مراحل ماه تغییرات منظم در شکل آن است که برای مردم روی زمین ظاهر می شود.
فاز یکی از اشکالی است که ماده می تواند در آن وجود داشته باشد، مانند جامد، مایع یا گاز.
A phase is also one of the stages or points in a repeating process measured from a specific starting point.
یک فاز نیز یکی از مراحل یا نقاط یک فرآیند تکرار شونده است که از یک نقطه شروع خاص اندازه گیری می شود.
مرحله ای از یک سری رویدادها یا در یک فرآیند توسعه
اعتقاد بر این بود که ملت در مرحله ای از شر فاجعه بار قرار گرفته است.
چه چیزی تعادل بین فازها را تعیین می کند؟
Keep careful records on persons who participated in each phase rather than lumping all the participants together.
سوابق دقیقی در مورد افرادی که در هر مرحله شرکت کردهاند، نگه دارید، نه اینکه همه شرکتکنندگان را با هم جمع کنید.
با ورود جنگ به مرحله نهایی خود، سازمان ملل احتمالاً لغو تحریم ها را بررسی خواهد کرد.
مرحله اول بازسازی باید تا ژانویه آینده به پایان برسد.
فاز اولیه پروژه باید حدود سه ماه طول بکشد.
من می خواهم در جلسه امروز صبح در مورد مرحله تولید بحث کنم.
Thus without any change in the composition across the boundary the phase change produces a temporarily layered mantle.
بنابراین، بدون هیچ تغییری در ترکیب در سراسر مرز، تغییر فاز یک گوشته لایه لایه ایجاد می کند.
فقط دو مثال در شکل 10.3 آورده شده است: برای e + و e x زمانی که فاز صفر است.
در چرخه زندگی یک پروانه سه مرحله وجود دارد.
در مرحله اولیه / نهایی
مرحله ساخت/توسعه/طراحی
مرحله آزمایش پروژه
این فناوری هنوز در مرحله اولیه توسعه است.
مرحله مهمی در حرفه شما
این عروسی آغاز مرحله جدیدی در زندگی اما بود.
اضطراب او در مورد کار فقط یک مرحله گذرا بود.
در مدت اقامتش در اسپانیا، کارش وارد مرحله جدیدی شد.
او مرحله سختی را پشت سر می گذارد.
ترم به سه مرحله مطالعه تقسیم شد.
مراحل ماه
چراغ های راهنمایی خارج از فاز بودند.
پاسخ درمانی مؤثر در مراحل اولیه یک بیماری همه گیر حیاتی است.
آماده شروع فاز بعدی پروژه هستیم.
این فقط مرحله ای است که او از آن عبور می کند.
جامعه وارد مرحله تکامل تکنولوژیک شده است.
تعاونی هنوز در مرحله راه اندازی است.
دوره را می توان به سه مرحله مجزا تقسیم کرد.
این فرآیند هنوز در مرحله آزمایشی است.
مرحله جدیدی در اقتصاد اروپا
همانطور که تیم به مراحل بعدی توسعه محصول می رسد
در مرحله برنامه ریزی یک عملیات
در اوایل مرحله طراحی پروژه
مرحله حاد بیماری
مناسک اصلی کاتولیک که مراحل مهم زندگی یک فرد را مشخص می کند
بیشتر نوجوانان مرحله سختی را پشت سر می گذارند.
ایده اصلی در مرحله طراحی توضیح داده شده است.
فاز اولیه این پروژه شش ماه به طول خواهد انجامید.
اکنون وارد مرحله حساس کمپین می شویم.
این پروژه هنوز در مرحله اولیه خود است، اما کاملا امیدوار کننده به نظر می رسد.
We're entering a new phase in international relations.
ما وارد مرحله جدیدی در روابط بین الملل می شویم.
صحنه
گام
فصل
نقطه
بخش
قسمت
مقطع تحصیلی
مرحله
notch
بریدگی
peg
گیره
محل
موقعیت
حالت
توسعه
inch
اینچ
پچ
rung
پله
وضعیت
برش
درجه
ردیف
علامت
tier
پا
دوره زمانی
کلاس
رتبه
رتبه بندی
ایستگاه
ranking
قشر
stratum
کل
تنظیم
مجموعه
assemblage
تمام چیزی که