collection

base info - اطلاعات اولیه

collection - مجموعه

noun - اسم

/kəˈlekʃn/

UK :

/kəˈlekʃn/

US :

family - خانواده
collector
گردآورنده
collective
جمعی
collectable
قابل جمع آوری
collectivism
جمع گرایی
collectivization
جمعی سازی
collected
جمع آوری شده
collectivist
جمع گرا
collect
جمع آوری کنید
collectivize
جمعی کردن
collectively
به صورت جمعی
google image
نتیجه جستجوی لغت [collection] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He wanted to share his vast art collection with the world.


    او می خواست مجموعه هنری عظیم خود را با جهان به اشتراک بگذارد.

  • a stamp/coin/record collection


    مجموعه تمبر / سکه / رکورد

  • an extensive collection of war photographs


    مجموعه ای گسترده از عکس های جنگ

  • The painting comes from his private collection.


    این نقاشی از مجموعه خصوصی او می آید.

  • There was a collection of books and shoes on the floor.


    مجموعه ای از کتاب ها و کفش ها روی زمین بود.

  • There is always a strange collection of runners in the London Marathon.


    همیشه مجموعه عجیبی از دوندگان در ماراتن لندن وجود دارد.

  • The first stage in research is data collection.


    مرحله اول در تحقیق جمع آوری داده ها است.

  • waste/rubbish/garbage/refuse collection


    جمع آوری زباله / زباله / زباله / زباله

  • The last collection from this postbox is at 5.15.


    آخرین مجموعه از این صندوق پستی در 5.15 است.


  • کت و شلوار شما برای کلکسیون در روز سه شنبه آماده خواهد بود.

  • a collection of stories by women writers


    مجموعه داستان های نویسندگان زن

  • a collection of favourite Christmas music


    مجموعه ای از موسیقی مورد علاقه کریسمس

  • a house-to-house collection for Cancer Research


    مجموعه ای خانه به خانه برای تحقیقات سرطان

  • The total collection last week amounted to £250.


    کل مجموعه هفته گذشته 250 پوند بود.

  • a collection box/bucket (= for people to put money in)


    جعبه/سطل جمع آوری (= برای اینکه مردم پول بگذارند)


  • بشقاب جمع آوری کلیسا

  • Armani’s stunning new autumn collection


    مجموعه پاییزی جدید و خیره کننده آرمانی

  • A glass-fronted cabinet displayed a collection of china figurines.


    یک کابینت جلوی شیشه‌ای مجموعه‌ای از مجسمه‌های چینی را نمایش می‌داد.

  • He built up his collection over a period of ten years.


    او مجموعه خود را در مدت ده سال ساخت.

  • He donated his art collection to the Guggenheim Museum.


    او مجموعه هنری خود را به موزه گوگنهایم اهدا کرد.

  • Historians frequently ask to consult the collection.


    مورخان اغلب از این مجموعه درخواست می کنند.

  • I was allowed to view his family collection of miniatures.


    به من اجازه داده شد مجموعه مینیاتورهای خانوادگی او را ببینم.

  • She had the task of organizing the collection of rare manuscripts.


    او وظیفه سازماندهی مجموعه نسخ خطی کمیاب را داشت.

  • She made a collection of Roman coins and medals.


    او مجموعه ای از سکه ها و مدال های رومی ساخت.

  • She needed only one more stamp to complete her collection.


    او برای تکمیل مجموعه اش فقط به یک تمبر دیگر نیاز داشت.

  • The collection contains some 500 items.


    این مجموعه شامل حدود 500 مورد است.

  • The collection covers all phases of Picasso's career.


    این مجموعه تمام مراحل زندگی حرفه ای پیکاسو را پوشش می دهد.

  • The collection has been added to over the years.


    این مجموعه در طول سال ها به آن اضافه شده است.


  • این مجموعه به ندرت در معرض دید عموم قرار می گیرد.


  • این مجموعه قرار است ماه آینده برای اولین بار در معرض دید عموم قرار گیرد.

  • The exhibition features a magnificent collection of bronze statues.


    این نمایشگاه مجموعه ای باشکوه از مجسمه های برنزی را به نمایش می گذارد.

synonyms - مترادف
  • accumulation


    انباشت

  • heap


    پشته

  • hoard


    احتکار


  • جرم


  • توده


  • فروشگاه

  • gathering


    جمع آوری

  • stockpile


    انبار کردن


  • بانک

  • set


    تنظیم

  • stack


    موجودی


  • ساختن

  • build-up


    مقدار زیاد

  • plethora


    استخر


  • تعهد

  • accrual


    تراکم

  • agglomeration


    انباشته شدن

  • amassment


    آرایه

  • array


    مجموعه

  • assemblage


    خوشه


  • تجمع

  • cumulation


    گروه


  • مقدار زیادی

  • lot


    ذخیره

  • reserve


    مخزن

  • reservoir


    برافزایش

  • accretion


    تجمیع

  • aggregate


    دسته ای

  • aggregation


    دسته

  • batch



antonyms - متضاد

  • تقسیم


  • شخصی

  • separation


    جدایش، جدایی

  • one


    یکی

  • singularity


    تکینگی


  • جزء

  • singular


    مفرد

  • single entity


    موجودیت واحد

لغت پیشنهادی

slang

لغت پیشنهادی

Baltimore

لغت پیشنهادی

firsts