designer

base info - اطلاعات اولیه

designer - طراح

noun - اسم

/dɪˈzaɪnər/

UK :

/dɪˈzaɪnə(r)/

US :

family - خانواده
design
طرح
google image
نتیجه جستجوی لغت [designer] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که کارش ساختن طرح ها یا الگوهایی برای لباس، مبلمان، تجهیزات و غیره است

  • made by a well-known and fashionable designer


    ساخته شده توسط یک طراح مشهور و شیک پوش


  • کسی که کارش طراحی محصولات، تجهیزات، مبلمان، لباس و غیره است

  • designer clothes are fashionable and expensive and have been designed by a well-known fashion designer


    لباس های دیزاینر شیک و گران قیمت هستند و توسط یک طراح مد مشهور طراحی شده اند

  • a person who imagines how something could be made and draws plans for it


    شخصی که تصور می کند چگونه می توان چیزی را ساخت و برای آن نقشه می کشد

  • made by a famous or fashionable designer


    ساخته شده توسط یک طراح معروف یا مد روز

  • a person who imagines how something could be made and draws or creates plans for it


    شخصی که تصور می کند چگونه چیزی می تواند ساخته شود و برای آن نقشه می کشد یا برنامه ریزی می کند

  • a person who imagines how something could be made, or what it would look like and makes plans for it


    شخصی که تصور می کند چیزی چگونه می تواند ساخته شود یا چه شکلی است و برای آن برنامه ریزی می کند

  • made to interest or attract people by being new and fashionable


    ساخته شده تا با جدید بودن و شیک بودن، افراد را به خود علاقه مند یا جذب کند


  • با تغییر ساختار طبیعی یا شیمیایی چیزی ساخته شده است

  • Designers at Ford say the car's soft shape is supposed to be attractive to women.


    طراحان فورد می گویند ظاهر نرم این خودرو قرار است برای خانم ها جذاب باشد.


  • حلقه توسعه طراحی: شامل طراح برنامه درسی، طراح برنامه و توسعه دهندگان معلم می شود.

  • The show features clothes by famous fashion designers like Jean-Paul Gaultier.


    در این نمایشگاه لباس هایی از طراحان مد مشهور مانند ژان پل گوتیه به نمایش گذاشته می شود.

  • Lately, designers are getting more power perhaps sacrificing a bit of that sweetness, out of single-ended designs.


    اخیراً، طراحان قدرت بیشتری پیدا کرده‌اند، شاید کمی از این شیرینی را فدای طرح‌های تک‌سر کنند.

  • We asked our designer to create a series of very different looks using Allied furniture carpets, fabrics and accessories.


    ما از طراح خود خواستیم تا با استفاده از مبلمان، فرش، پارچه و لوازم جانبی متفقین، یک سری ظاهر بسیار متفاوت ایجاد کند.


  • هر کسی که به عنوان طراح صفحه وب تجربه داشته باشد می تواند به راحتی شغلی پیدا کند.

  • I recommend hiring a professional designer.


    پیشنهاد می کنم یک طراح حرفه ای استخدام کنید.

  • Task lighting around the desk is the expected norm in most hotels, and some designers favour floor lamps beside the armchairs.


    نورپردازی اطراف میز معمولی مورد انتظار در بیشتر هتل ها است و برخی از طراحان از چراغ های کف در کنار صندلی راحتی استفاده می کنند.

  • The designers showed that they understand her position.


    طراحان نشان دادند که موقعیت او را درک می کنند.

example - مثال
  • one of the country's top fashion designers


    یکی از برترین طراحان مد کشور

  • a graphic/web/game designer


    یک طراح گرافیک / وب / بازی

  • She works as a set designer for the Royal Opera House.


    او به عنوان طراح صحنه برای خانه اپرای سلطنتی کار می کند.


  • طراح مد شرکت

  • a fashion/software/theatrical designer


    یک طراح مد/نرم افزار/تئاتر

  • designer jeans/sunglasses


    شلوار جین / عینک آفتابی طراح

  • I can't afford designer labels/designer label clothes.


    من نمی توانم برچسب های طراح / لباس های لیبل طراح را بپردازم.

  • a fashion/graphic designer


    یک طراح مد/گرافیست


  • طراح مد

  • She set herself up as an interior designer.


    او خودش را به عنوان یک طراح داخلی معرفی کرد.

  • a software/web designer.


    یک نرم افزار/طراح وب


  • قهوه طراح

  • designer drugs/foods


    داروها/غذاهای طراح

synonyms - مترادف

  • هنرمند

  • fashioner


    شیک پوش

  • graphic designer


    طراح گرافیک

  • graphic artist


    گرافیست

antonyms - متضاد
  • mass-produced


    تولید انبوه

  • ready-made


    آماده

  • off-the-rack


    خارج از قفسه


  • اشتباه

لغت پیشنهادی

homeless

لغت پیشنهادی

conference

لغت پیشنهادی

accentuation