bit
bit - بیت
noun - اسم
UK :
US :
یک تکه کوچک از چیزی
بخشی از چیزی بزرگتر
کوچکترین واحد اطلاعاتی که یک کامپیوتر استفاده می کند
قسمت تیز ابزار برای بریدن یا ایجاد سوراخ
میله فلزی متصل به افسار اسب که در دهان آن قرار می گیرد و برای کنترل آن استفاده می شود
25 cents or 50 cents
25 سنت یا 50 سنت
یک سکه کوچک
به معنای نوعی رفتار یا تجربه است که برای کسی یا چیزی خاص است
زمان گذشته لقمه
کوچکترین واحد اطلاعاتی که می تواند توسط کامپیوتر استفاده شود
قطعه یا مقدار کوچکی از چیزی
یک مسافت یا مدت زمان کوتاه
مقدار یا نوع چیزی جزئی اما نه جدی
اندکی
بسیار
به تدریج
به هیچ وجه
زیاد
به قطعات کوچک
خیلی زیاد
یک تکه فلز در دهان اسب قرار داده می شود تا سوار بر آن بتواند حرکات آن را کنترل کند
واحدی از اطلاعات در کامپیوتر که باید 0 یا 1 باشد
سکه ای که نشان دهنده مقدار کمی پول است
an amount of money that is equal to 12 1/2 cents, usually used in the expression two bits, or 25 cents
مقدار پولی که معادل 12 1/2 سنت است که معمولاً در عبارت دو بیت یا 25 سنت استفاده می شود.
بخشی از ابزاری که برای برش یا سوراخ کردن استفاده می شود (= سوراخ کردن)
گذشته ساده از نیش
یک قطعه کوچک یا مقدار کمی از چیزی
بیت یا کمی می تواند به معنای کمی یا تا حدودی باشد
کوچکترین واحد اطلاعات در یک کامپیوتر که با 0 یا 1 نشان داده می شود
بخشی از ابزاری که برای بریدن یا سوراخ کردن (= سوراخ کردن) استفاده می شود.
این شلوار کمی تنگ است.
خسته ای؟ بله، من کمی هستم.
من از فیلم کمی ناامید شدم.
هزینه آن کمی بیشتر از آن چیزی است که می خواستم خرج کنم.
آینده امروز صبح کمی روشن تر به نظر می رسد.
من کمی در مورد آن احساس گناه کردم.
اگر بخواهی می توانم پنجاه پوند به تو قرض بدهم. این باید کمی کمک کند.
کمی صبر کن!
آیا می توانید کمی بالا بروید؟
گرگ قبل از پاسخ دادن کمی فکر کرد.
به زودی می بینمت.
در اینجا برخی از اطلاعات مفید وجود دارد.
یه خبر خوب برات دارم
اجازه بدهید کمی به شما توصیه کنم.
با کمی خوش شانسی تا ساعت 12 می رسیم.
من باید کمی خرید انجام دهم.
bits of paper/wood/plastic
تکه های کاغذ/چوب/پلاستیک
بهترین قسمت تعطیلات دیدن گرند کنیون بود.
من آن را خواندم، اما بخش های خسته کننده را از دست دادم.
من کمی درباره جغدها در فصل اول دوست دارم.
«چقدر درآمد دارد؟» «کمی!»
در طول شب کمی باران بارید.
سیستم جدید کمی عادت خواهد کرد (= زمان زیادی طول می کشد تا عادت شود).
در درونم در گیر هستم چون خیلی دلم برایش تنگ شده است.
من کمی در مورد مشکلاتی که داشتم.
او در مورد تصمیم خود برای استعفا کمی درگیر بود.
او نمی توانست کل فرهنگ مواد مخدر را بپذیرد.
هواپیمای مدل را ذره ذره مونتاژ کرد.
ذره ذره خاطرات شب برایم زنده شد.
زنگ زدن ساعت سه صبح کمی سخت است.
سر و صدای درب همسایه کمی زیاد می شود.
speck
لکه. خال
پی گیری
particle
ذره
crumb
خرده نان
دست زدن به
hint
اشاره
نقطه
scrap
باطله
shred
خرد کردن
smidgen
کوچک
scintilla
سوسن
tad
بچه
suspicion
سوء ظن
mite
کنه
ounce
اونس
مقدار کمی
morsel
لقمه
dab
ضربه زدن
غلات
scruple
سرکشی
atom
اتم
fragment
قطعه
lick
لیسیدن
پاشیدن
splash
smidgeon
sprinkling
با روشنایی ضعیف تابیدن
smidgeon
رها کردن
glimmer
سایه
خط تیره
dash