shade

base info - اطلاعات اولیه

shade - سایه

noun - اسم

/ʃeɪd/

UK :

/ʃeɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [shade] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • سایه درخت کاج تا حدودی از نور خورشید محافظت می کرد.

  • The temperature can reach 40°C in the shade.


    دما در سایه می تواند به 40 درجه سانتیگراد برسد.

  • We sat down in the shade of the wall.


    زیر سایه دیوار نشستیم.

  • These plants grow well in sun or shade.


    این گیاهان در آفتاب یا سایه به خوبی رشد می کنند.

  • Two cows were sleeping under the shade of some trees.


    دو گاو زیر سایه چند درخت خوابیده بودند.

  • The trees provide shade for the animals in the summer.


    درختان در تابستان برای حیوانات سایه ایجاد می کنند.

  • I bought a new shade for the lamp.


    من یک سایه جدید برای لامپ خریدم.

  • an eyeshade


    یک سایه چشم

  • a dark/light/pale/bright shade of blue


    یک سایه آبی تیره / روشن / کم رنگ / روشن

  • a subtle/delicate shade of grey


    سایه ظریف/لطیف خاکستری

  • His face turned an even deeper shade of red.


    صورتش رنگ قرمز عمیق تری پیدا کرد.

  • Cool pastel shades are just right for summer.


    سایه های پاستلی خنک برای تابستان مناسب هستند.

  • The painting needs more light and shade.


    نقاشی به نور و سایه بیشتری نیاز دارد.

  • politicians of all shades of opinion


    سیاستمداران از هر نظر

  • The word has many shades of meaning.


    این کلمه دارای چندین معنی است.

  • reformers of all political shades


    اصلاح طلبان از هر طیف سیاسی

  • He was feeling a shade disappointed.


    او تا حدودی احساس ناامیدی می کرد.

  • Her skirt was a shade too short.


    دامنش خیلی کوتاه بود.

  • I tried hard but her work put mine in the shade.


    من خیلی تلاش کردم اما کار او کار من را در سایه قرار داد.

  • short skirts and long boots—shades of the 1960s


    دامن های کوتاه و چکمه های بلند - سایه های دهه 1960

  • Let’s sit in the shade for a while.


    کمی در سایه بنشینیم.

  • As the sun went down we cast long shadows on the lawn.


    وقتی خورشید غروب می کرد، سایه های بلندی روی چمن انداختیم.

  • Her face was in deep shadow.


    صورتش در سایه عمیقی بود.

  • I searched for a patch of shade to rest in.


    دنبال سایه ای گشتم تا در آن استراحت کنم.

  • Let's move into the shade.


    بیایید به سایه حرکت کنیم.

  • The huge trees offered shade from the sun.


    درختان عظیم الجثه از نور خورشید سایه می دادند.

  • They were sitting under the shade of an umbrella.


    زیر سایه چتر نشسته بودند.


  • نیاز به اطمینان از سایه کافی برای گیاهان قهوه

  • What’s your favourite colour?


    رنگ مورد علاقه شما چیست؟

  • bright/​dark/​light colours


    رنگ های روشن / تیره / روشن

  • Her eyes were a delicate shade of green.


    چشمانش سایه لطیف سبز بود.

synonyms - مترادف

  • سایه

  • shadiness


    پوشش


  • سایه ها

  • shadows


    نیم سایه

  • penumbra


    چتر

  • umbra


    غروب

  • dusk


    تاریکی

  • obscuration


    توهین کردن

  • umbrage


    ابهام

  • obscurity


    صفحه نمایش


  • پناه


  • تاریک


  • تیرگی


  • سیاهی

  • dimness


    تنبروسیتی

  • shadowiness


    آفتاب گیر

  • gloom


    گرگ و میش

  • murk


    غمگین

  • murkiness


    حفاظت

  • gloominess


    نور شمع

  • blackness


    شب

  • tenebrosity


    سیاه

  • duskiness


    نیمه تاریکی

  • sun visor


  • twilight


  • gloaming



  • candlelight




  • semidarkness


antonyms - متضاد
  • glare


    تابش خیره کننده


  • سبک

  • brightness


    روشنایی

  • lightness


    سبکی

  • day


    روز

  • glow


    درخشش

  • daylight


    نور روز

  • brilliance


    آتش

  • blaze


    درخشندگی

  • effulgence


    صبح

  • luminosity


    سپیده دم

  • radiance


    لومینسانس


  • بره خوردگی

  • daybreak


    رشته ای

  • illumination


    پرشور

  • luminescence


    نور خورشید

  • luminousness


    آفتاب

  • lambency


    طلوع خورشید

  • luminance


    درخشان

  • incandescence


    کوروسکاسیون

  • lighting


  • lumination


  • refulgence


  • dawn


  • sunlight


  • dawning


  • sunup


  • sunrise


  • glowing


  • coruscation


  • glimmering


لغت پیشنهادی

atomizer

لغت پیشنهادی

interesting

لغت پیشنهادی

sparked