bulb

base info - اطلاعات اولیه

bulb - لامپ

noun - اسم

/bʌlb/

UK :

/bʌlb/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bulb] در گوگل
description - توضیح

  • قسمت شیشه ای چراغ برق که نور از آن می تابد

  • a root shaped like a ball that grows into a flower or plant


    ریشه ای به شکل توپ که به گل یا گیاه تبدیل می شود

  • a round root of some plants from which the plant grows


    ریشه گرد برخی از گیاهان که گیاه از آن رشد می کند

  • a light bulb


    آ لامپ روشنایی

  • a light bulb


    یک لامپ

  • a ball-like root from which some plants grow


    یک ریشه توپ مانند که برخی از گیاهان از آن رشد می کنند

  • Before buying, check that maintenance and bulb cleaning can be carried out easily and safely.


    قبل از خرید، بررسی کنید که تعمیر و نگهداری و تمیز کردن لامپ می تواند به راحتی و با خیال راحت انجام شود.

  • Which leads to the brightest bulb in the Sheffield chandelier of pop the Longpigs.


    که به روشن ترین لامپ در لوستر پاپ شفیلد، یعنی Longpigs، منتهی می شود.

  • An outside cistern could be kept from freezing by hanging a light bulb near it and leaving it on all the time.


    یک مخزن بیرونی را می‌توان با آویزان کردن یک لامپ در نزدیکی آن و روشن نگه داشتن آن از یخ زدن حفظ کرد.

  • They stole my narcissus bulbs that I had been so carefully forcing to bloom in January.


    پیازهای نرگس مرا دزدیدند که با احتیاط مجبور به شکوفه دادن آنها در ژانویه شده بودم.

  • Halogen lamps give excellent service hut the bulbs are fairly expensive to replace.


    لامپ‌های هالوژن خدمات عالی ارائه می‌دهند، اما تعویض لامپ‌ها نسبتاً گران است.

  • I was lying there thinking that the bulb needed changing the ceiling could use another coat.


    من آنجا دراز کشیده بودم و فکر می کردم که لامپ باید عوض شود، سقف می تواند از کت دیگری استفاده کند.

example - مثال
  • a halogen bulb


    یک لامپ هالوژن

  • a room lit by bare bulbs (= with no decorative cover)


    اتاقی که با لامپ های خالی روشن می شود (= بدون پوشش تزئینی)

  • the bulb fields of Holland


    زمین های لامپ هلند

  • Can you remove the bulb and replace it with an energy-efficient one?


    آیا می توانید لامپ را بردارید و آن را با یک لامپ کم مصرف جایگزین کنید؟

  • Can you take out the clear bulb and put a pearl one in?


    آیا می توانید لامپ شفاف را بیرون بیاورید و یک مروارید در آن قرار دهید؟

  • Coloured bulbs flashed on and off around the sign.


    لامپ های رنگی در اطراف تابلو روشن و خاموش می شدند.

  • I think the bulb is going to go. It's been flickering all evening.


    فکر کنم لامپ میره تمام غروب سوسو می زد.


  • قبل از تعویض لامپ چراغ را خاموش کنید.

  • The fitting in the kitchen takes a fluorescent bulb.


    اتصالات در آشپزخانه دارای یک لامپ فلورسنت است.

  • These low-energy bulbs last much longer than the ordinary ones.


    عمر این لامپ های کم مصرف بسیار بیشتر از لامپ های معمولی است.

  • They sat reading by the light of a 40-watt bulb.


    آنها در کنار نور یک لامپ 40 واتی به خواندن نشستند.

  • These daffodils flower so early because the bulbs have been forced.


    این نرگس ها خیلی زود گل می دهند زیرا پیازها مجبور شده اند.

  • The bulbs were over. All that remained of them were clumps of brown leaves.


    لامپ ها تمام شده بود. تنها چیزی که از آنها باقی مانده بود، توده های برگ های قهوه ای بود.

  • She usually waters the indoor bulbs once a week.


    او معمولاً هفته ای یک بار به لامپ های داخل خانه آب می دهد.

  • Place the bulbs close together.


    لامپ ها را نزدیک به هم قرار دهید.

  • Over the years the bulbs gradually increase.


    با گذشت سالها لامپ ها به تدریج افزایش می یابند.

  • I'm planting some bulbs for next year.


    من برای سال آینده چند پیاز می کارم.

  • Get the bulbs into the ground or they will begin to shrivel.


    لامپ ها را داخل زمین ببرید، در غیر این صورت شروع به چروک شدن خواهند کرد.

  • tulip bulbs


    پیاز لاله

  • The bulb burned out in the kitchen.


    لامپ در آشپزخانه سوخت.

  • Lilies and tulips grow from bulbs.


    نیلوفرها و لاله ها از پیاز رشد می کنند.

synonyms - مترادف
  • corm


    بنه

  • rhizome


    ریزوم

  • tuber


    غده


  • توپ


  • دسته


  • ذرت

  • globe


    کره زمین


  • سر

  • knob


    دستگیره

  • nodule


    ندول

  • nub


    نوک

  • protuberance


    برآمدگی

  • swelling


    تورم

  • tumourUK


    تومورUK

  • tumorUS


    تومورUS

  • globular object


    جسم کروی

  • storage organ


    اندام ذخیره سازی

  • underground part


    قسمت زیرزمینی

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

humanistic

لغت پیشنهادی

carte blanche

لغت پیشنهادی

charities