maintenance

base info - اطلاعات اولیه

maintenance - نگهداری

noun - اسم

/ˈmeɪntənəns/

UK :

/ˈmeɪntənəns/

US :

family - خانواده
maintain
حفظ
google image
نتیجه جستجوی لغت [maintenance] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The school pays for heating and the maintenance of the buildings.


    هزینه گرمایش و نگهداری ساختمان ها را مدرسه می پردازد.


  • تعمیر و نگهداری خودرو


  • حفظ صلح بین المللی

  • Most students need to take out loans for maintenance as well as tuition fees.


    اکثر دانشجویان برای نگهداری و همچنین هزینه های تحصیل باید وام بگیرند.

  • He has to pay maintenance to his ex-wife.


    او باید نفقه همسر سابقش را بپردازد.


  • حکم نگهداری (= توسط دادگاه صادر شده است)

  • She was working in the garden doing weeding and general maintenance.


    او در باغ کار می کرد، علف های هرز و نگهداری عمومی انجام می داد.

  • The building has received no regular maintenance since it was vacated in 1998.


    این ساختمان از زمان تخلیه آن در سال 1998 هیچ گونه تعمیر و نگهداری منظمی دریافت نکرده است.

  • The engine is designed for easy maintenance.


    موتور برای نگهداری آسان طراحی شده است.

  • The house requires minimal maintenance.


    خانه به حداقل تعمیر و نگهداری نیاز دارد.

  • The power station has been shut down for essential maintenance.


    نیروگاه به دلیل تعمیرات اساسی تعطیل شده است.


  • ما تعمیر و نگهداری معمولی تجهیزات را انجام می دهیم.


  • ما خدمات تعمیر و نگهداری را در تمام محصولات خود ارائه می دهیم.

  • The new system has reduced maintenance costs.


    سیستم جدید هزینه های نگهداری را کاهش داده است.

  • Keep warranty papers and maintenance records for any vehicle you own.


    اسناد گارانتی و سوابق تعمیر و نگهداری را برای هر وسیله نقلیه ای که دارید نگه دارید.

  • Old houses need a lot of maintenance.


    خانه های قدیمی نیاز به نگهداری زیادی دارند.

  • There are thorough maintenance checks on each plane before take-off.


    در هر هواپیما قبل از بلند شدن، بررسی های تعمیر و نگهداری کامل وجود دارد.

  • The magazine offers tips on cutting your house maintenance costs.


    این مجله نکاتی را در مورد کاهش هزینه های نگهداری خانه ارائه می دهد.

  • He refused to pay maintenance for his three children.


    او از پرداخت نفقه برای سه فرزندش خودداری کرد.

  • the maintenance of living standards


    حفظ استانداردهای زندگی

  • The office is charged with the maintenance of customary practices and ceremonies.


    این دفتر وظیفه حفظ آداب و رسوم مرسوم را بر عهده دارد.

  • Bridges require a lot of maintenance.


    پل ها نیاز به نگهداری زیادی دارند.

  • Refineries typically schedule yearly maintenance.


    پالایشگاه ها معمولاً تعمیر و نگهداری سالانه را برنامه ریزی می کنند.

  • Components necessary for the maintenance of our fleet of helicopters often have to be ordered from abroad.


    قطعات لازم برای نگهداری از ناوگان هلیکوپترهای ما اغلب باید از خارج از کشور سفارش داده شوند.

  • The city budget for street repair and maintenance was cut for this fiscal year.


    بودجه شهرداری برای تعمیر و نگهداری خیابان ها در سال مالی جاری کاهش یافت.

  • maintenance work/services/procedures


    کار / خدمات / رویه های تعمیر و نگهداری

  • maintenance contracts/costs


    قراردادها/هزینه های نگهداری

  • maintenance workers/staff/crew


    کارگران تعمیر و نگهداری / کارکنان / خدمه

  • rail/road/building maintenance


    تعمیر و نگهداری راه آهن / جاده / ساختمان

  • We have a large team of IT staff who provide ongoing system and applications maintenance.


    ما تیم بزرگی از کارکنان فناوری اطلاعات داریم که تعمیر و نگهداری مداوم سیستم و برنامه ها را ارائه می دهند.

  • A leak in the pipeline was discovered during routine maintenance and inspection work.


    نشتی در خط لوله در حین تعمیر و نگهداری و بازرسی معمولی کشف شد.

synonyms - مترادف
  • conservation


    حفاظت

  • preservation


    حفظ

  • conserving


    حفظ کردن

  • preserving


    نگهداری

  • safeguarding


    قیمومیت

  • safekeeping


    حمایت کردن

  • upkeep


    نگه داشتن

  • guardianship


    نگاه داشتن

  • preserval


    رزق و روزی

  • retainment


    مراقبت و تغذیه


  • اهميت دادن


  • بخش

  • keeping


    صرفه جویی در

  • retention


    رستگاری


  • حضانت

  • sustentation


    شارژ

  • care and feeding


    ماندگاری


  • نظارت

  • conservancy


    ذخیره سازی

  • ward


    زنده نگه داشتن


  • نگهداری ایمن

  • upholding


  • salvation


  • safeguard


  • custody



  • perpetuation


  • supervision



  • keeping alive


  • safe keeping


antonyms - متضاد
  • breakdown


    درهم شکستن

لغت پیشنهادی

deleterious

لغت پیشنهادی

barmaid

لغت پیشنهادی

annuitant