painting

base info - اطلاعات اولیه

painting - رنگ آمیزی

noun - اسم

/ˈpeɪntɪŋ/

UK :

/ˈpeɪntɪŋ/

US :

family - خانواده
paint
رنگ کردن
painter
نقاش
painterly
نقاشی
google image
نتیجه جستجوی لغت [painting] در گوگل
description - توضیح

  • تصویر نقاشی شده ای که روی دیوار می گذارید تا مردم ببینند

  • the act or skill of making a picture using paints


    عمل یا مهارت ساختن یک تصویر با استفاده از رنگ


  • کار پوشاندن دیوار، خانه و غیره با رنگ

  • a picture made using paint


    تصویری که با استفاده از رنگ ساخته شده است

  • the skill or activity of making a picture or putting paint on a wall


    مهارت یا فعالیت در ساختن یک تصویر یا رنگ آمیزی روی دیوار

  • a picture created by putting paint on a surface or the activity or skill of creating pictures by using paint


    تصویری که با گذاشتن رنگ روی سطح ایجاد می شود یا فعالیت یا مهارت ایجاد تصاویر با استفاده از رنگ

  • painting and decorating


    نقاشی و تزئین

  • I try to avoid objects which limit a painting in space and time.


    من سعی می کنم از اشیایی که یک نقاشی را در مکان و زمان محدود می کنند اجتناب کنم.

  • a painting of the Grand Canal in Venice by Canaletto


    نقاشی از کانال بزرگ در ونیز توسط Canaletto

  • The museum has an impressive collection of early 20th century American paintings.


    این موزه دارای مجموعه ای چشمگیر از نقاشی های آمریکایی اوایل قرن بیستم است.

  • He's taking a class in drawing and painting.


    او در کلاس طراحی و نقاشی شرکت می کند.

  • If it rains, the programme will be aerobics, papiermâché mask making, craft work and painting etc.


    اگر باران ببارد برنامه ایروبیک، ساخت ماسک پاپیرماشه، کاردستی و نقاشی و غیره خواهد بود.

  • This perhaps explains the strident colors which characterize his paintings as certainly it suggests the source of their extreme verisimilitude.


    این شاید رنگ‌های تند را که مشخصه‌ی نقاشی‌های او هستند توضیح می‌دهد، زیرا مطمئناً منشأ واقعی‌بودن شدید آنها را نشان می‌دهد.

  • Gaugin is famous for his paintings of native women on the Pacific island of Tahiti.


    گوگین به خاطر نقاشی هایش از زنان بومی جزیره تاهیتی در اقیانوس آرام مشهور است.

  • The sight before him was reminiscent of a modernistic painting of Hell.


    منظره پیش روی او یادآور نقاشی مدرنیستی جهنم بود.

  • an exhibition of paintings by French artists


    نمایشگاهی از نقاشی های هنرمندان فرانسوی

  • an oil painting of Columbus


    نقاشی رنگ روغن از کلمب

  • Dali did several paintings of his wife.


    دالی چندین نقاشی از همسرش کشید.

  • This painting has become a veritable obsession and he has returned to it repeatedly over the past thirty years.


    این نقاشی به یک وسواس واقعی تبدیل شده است و او در طول سی سال گذشته بارها به آن بازگشته است.

  • I always regret those paintings very much.


    من همیشه از آن نقاشی ها بسیار پشیمانم.

example - مثال
  • a watercolour/an acrylic painting


    یک نقاشی آبرنگ/یک نقاشی اکریلیک

  • Canaletto's paintings of Venice


    نقاشی های Canaletto از ونیز

  • an exhibition of paintings by American artists


    نمایشگاهی از نقاشی های هنرمندان آمریکایی

  • She has also done abstract paintings and made experimental films.


    او همچنین نقاشی های انتزاعی و فیلم های تجربی ساخته است.

  • Kahlo's paintings often depict her suffering.


    نقاشی های کالو اغلب رنج او را به تصویر می کشد.

  • Her hobbies include music and painting.


    سرگرمی های او شامل موسیقی و نقاشی است.


  • سنت بزرگ بریتانیایی در نقاشی منظره

  • abstract/figurative painting


    نقاشی انتزاعی / فیگوراتیو

  • painting and decorating


    نقاشی و تزئین

  • We can do the painting ourselves.


    ما می توانیم نقاشی را خودمان انجام دهیم.

  • The children were drawing pictures of their pets.


    بچه ها در حال کشیدن نقاشی از حیوانات خانگی خود بودند.

  • a collection of paintings by American artists


    مجموعه ای از نقاشی های هنرمندان آمریکایی

  • a pencil/​charcoal drawing


    نقاشی با مداد/زغال

  • Vermeer’s ‘Portrait of the artist in his studio’


    پرتره هنرمند در استودیوی خود ورمیر

  • a self-portrait (= a painting that you do of yourself)


    پرتره از خود (= نقاشی که از خودتان انجام می دهید)

  • a Renoir print


    چاپ رنوار

  • I usually do a few very rough sketches before I start on a painting.


    من معمولاً قبل از شروع یک نقاشی، چند طرح بسیار خشن انجام می دهم.

  • Degas did several paintings of ballet dancers.


    دگا چندین نقاشی از رقصندگان باله انجام داد.

  • He was commissioned to paint four large paintings.


    او مأمور شد چهار تابلوی بزرگ بکشد.

  • an exhibition of paintings and sculptures by local artists


    نمایشگاهی از نقاشی ها و مجسمه های هنرمندان محلی

  • Her early paintings were light expressive compositions.


    نقاشی های اولیه او ترکیبات سبک و رسا بودند.

  • The classroom walls are covered with children's paintings.


    دیوارهای کلاس با نقاشی های کودکان پوشیده شده است.

  • His most famous paintings hang in the Louvre.


    معروف ترین نقاشی های او در موزه لوور آویزان است.

  • Paintings by contemporary Aboriginal artists are displayed in the gallery.


    نقاشی های هنرمندان بومی معاصر در این گالری به نمایش گذاشته شده است.

  • Vanderlyn's painting represents Ariadne abandoned on the island of Naxos.


    نقاشی وندرلین نشان دهنده آریادنه است که در جزیره ناکسوس رها شده است.

  • Rauch's paintings evoke memories of a bygone era.


    نقاشی های راخ خاطرات دوران گذشته را تداعی می کند.

  • The design is based on an original painting by Matisse.


    این طرح بر اساس نقاشی اصلی ماتیس است.

  • The woman in the painting is the artist's mistress.


    زن نقاشی معشوقه هنرمند است.

  • a fine painting in oils


    یک نقاشی خوب در روغن

  • The photograph looks almost like an Impressionist painting.


    عکس تقریباً شبیه یک نقاشی امپرسیونیستی است.

  • A Dutch landscape painting hung on the wall.


    یک نقاشی منظره هلندی روی دیوار آویزان شده بود.

synonyms - مترادف

  • تصویر


  • پرتره


  • طراحی

  • sketch


    طرح

  • illustration


    نمایندگی


  • شباهت


  • به تصویر کشیدن

  • likeness


    تجسم

  • portrayal


    بوم

  • portraiture


    ترسیم

  • depiction


    اثر هنری

  • canvas


    هنر

  • delineation


    کارتون

  • artwork


    روغن

  • art


    ترکیب بندی

  • cartoon


    بوم نقاشی

  • oil


    نقاشی دیواری


  • آبرنگ ایالات متحده


  • چشم انداز

  • canvass


    آبرنگ انگلستان

  • mural


    اکریلیک

  • watercolorUS


    روغن ها


  • منظره شهری

  • watercolourUK


    منظره دریا

  • acrylics


  • oils


  • cityscape


  • fresco


  • seascape


  • watercoloursUK


  • watercolorsUS


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

minion

لغت پیشنهادی

contractor

لغت پیشنهادی

pipelines