image
image - تصویر
noun - اسم
UK :
US :
the opinion people have of a person organization product etc or the way a person organization etc seems to be to the public
نظری که مردم نسبت به یک شخص، سازمان، محصول و غیره دارند، یا طرزی که یک شخص، سازمان و غیره برای عموم به نظر می رسد
a picture that you have in your mind especially about what someone or something is like or the way they look
تصویری که در ذهن خود دارید، مخصوصاً در مورد اینکه شخص یا چیزی چگونه است یا ظاهر آنها
تصویری از یک شی در آینه یا در لنز دوربین
تصویری روی صفحه تلویزیون، سینما یا کامپیوتر
تصویر یا شکل یک شخص یا چیزی که روی کاغذ کپی شده یا در چوب یا سنگ بریده شده است
کلمه، عبارت یا تصویری که ایده ای را در یک شعر، کتاب، فیلم و غیره توصیف می کند
نظر عمومی که اکثر مردم نسبت به یک شخص، سازمان، محصول و غیره دارند
تصویر روی صفحه کامپیوتر یا تلویزیون
تصویری در ذهن شما یا تصوری از وضعیت کسی یا چیزی
روشی که دیگران در مورد چیزی یا کسی فکر می کنند
a mental picture or idea that forms in a reader's or listener's mind from the words that they read or hear
تصویر ذهنی یا ایده ای که از کلماتی که می خوانند یا می شنوند در ذهن خواننده یا شنونده شکل می گیرد.
هر تصویری، به ویژه تصویری که توسط آینه یا عدسی شکل گرفته باشد
یک ایده، به ویژه یک تصویر ذهنی، از اینکه چیزی یا کسی چگونه است
Someone’s image is the idea that other people have of that person esp. an idea created by advertising and by newspaper and television stories
تصویر یک نفر تصوری است که دیگران از آن شخص دارند، به ویژه. ایده ای که توسط تبلیغات و داستان های روزنامه و تلویزیون ایجاد شده است
تصویر همچنین توصیف چیزی یا شخصی است
یک عکس، به ویژه یکی در آینه یا از طریق دوربین دیده می شود
the reputation that a person organization product etc. has, including the characteristics, appearance etc. that they are known for
شهرتی که یک شخص، سازمان، محصول و غیره دارد، از جمله ویژگی ها، ظاهر و غیره که به آن معروف هستند.
a picture or photograph especially one shown on a computer or television screen
یک عکس یا عکس، به ویژه عکسی که روی صفحه کامپیوتر یا تلویزیون نشان داده شده است
شاهزاده خانم سعی کرد تصویری از خود جدی و سخت کوش ارائه دهد.
It was not direct preparation for production that the schools should be providing but image building.
این آمادگی مستقیم برای تولید نبود که مدارس باید ارائه کنند، بلکه ایجاد تصویر بود.
اما مور بسیار افتضاح تر از تصویر فرهنگ پاپ خود است.
The digitized images can be stored on a computer hard disk, or printed out on special photographic paper.
تصاویر دیجیتالی شده را می توان بر روی هارد دیسک کامپیوتر ذخیره کرد یا روی کاغذ عکاسی مخصوص چاپ کرد.
تصاویر سوسو زن یک فیلم صامت قدیمی
Some have made pilgrimages to re-enact ancient rituals in caves, others have dressed in costumes and objects evoking traditional Goddess images.
برخی زیارت کرده اند تا آیین های باستانی را دوباره در غارها اجرا کنند، برخی دیگر لباس ها و اشیایی پوشیده اند که تصاویر سنتی الهه را تداعی می کند.
این رسوایی به شدت به وجهه او به عنوان یک سیاستمدار صادق لطمه زد.
اسمیت وقتی به تصویر خود در آینه خیره شد، مردی میانسال را دید.
مشاوران رئیس جمهور گفتند که عکس او با رهبران اتحادیه ها بد است.
این رسوایی اخیر به شدت به وجهه او به عنوان یک رهبر لطمه زده است.
او واقعاً به آن عینک نیاز ندارد - آنها فقط بخشی از تصویر روشنفکر او هستند.
این حزب به دنبال بهبود وجهه خود با رای دهندگان زن است.
پرث به تصویر خود به عنوان بستری برای پرورش کارآفرینان نباید برای پاسخ افتخار می کند.
بیشتر بروشورهای ساده شامل متن و تصاویر هستند.
ما در حال حاضر بیش از 22000 تصویر دیجیتال در پرونده داریم.
تصویر بصری به طور پیوسته جایگزین کلمه نوشته شده است.
تصاویر آهوها و شکارچیان دیوارهای غار را تزئین می کنند.
به تصاویر جنگی که صفحات روزنامه های ما را پر می کند توجه کنید.
تصویری چوبی از خدای هندو گانش
نمایشگاهی از تصاویر سنت نیکلاس در کلیسای جامع به نمایش گذاشته شده است.
در کتاب مقدس آمده است که انسان ها به صورت خدا آفریده شده اند.
به تصویر خودش که در آب منعکس شده بود خیره شد.
کم کم تصویری روی صفحه ظاهر شد.
برای نسخه بزرگتر بر روی عکس کلیک کنید.
پلیس تصاویر دوربین های مداربسته را بررسی خواهد کرد.
دوربین تصویری از مظنون و خودروی وی ثبت کرده است.
این ماهواره تصاویری با وضوح بالا از سطح زمین ارائه می دهد.
کیفیت تصویر خیلی پایین است.
تصویر عمومی او با شخص واقعی بسیار متفاوت است.
این تبلیغات برای بهبود تصویر شرکت در نظر گرفته شده است.
تصویر در دنیای موسیقی بسیار مهم است.
سال ها گذشت تا این کشور توانست دوباره تصویری از ثبات را به نمایش بگذارد.
هدف این کمپین ایجاد تصویری جدید برای شهر است.
تصاویر کلیشه ای از زنان در کتاب های کودکان
داشتن تصویر مثبت/منفی
این شرکت به توصیه یک مشاور تصویر نام خود را تغییر داد.
تصاویری از گذشته
من یک تصویر ذهنی از ظاهر او داشتم.
به نظر می رسد رژیم گرفتن همیشه تصاویری از سالادهای بی پایان پنیر را تداعی می کند.
نوشته های او مملو از تصاویر شاعرانه روستایی است.
او تصویر پدرش است.
پرستش تصاویر تراشیده شده ممنوع بود.
نمایش تصاویری از هنر جدی و محبوب را در کنار هم قرار داده بود.
تصویری زنده از چهره او از نمای نزدیک
تصویر
عکس
عکس فوری
snapshot
تولید مثل
reproduction
فاکس
facsimile
پرتره
شلیک کرد
ضربه محکم و ناگهانی
آواتار
avatar
احساس؛ عقیده؛ گمان
تفسیر
portraiture
نمایندگی
rendering
بند انگشتی
نمایش نوری
thumbnail
JPEG
optical representation
TIFF
JPEG
چاپ
TIFF
هنوز
اسلاید
pic
اثبات
بشقاب
قاب
فیلم
قرار گرفتن در معرض بیماری
شفافیت
مطالعه
چاپ کردن
transparency
مثبت
enprint
entity
وجود، موجودیت
اصلی
واقعیت
تفاوت
مقابل
dissimilarity
عدم شباهت
unlikeness
بی شباهت
prototype
نمونه اولیه
archetype
الگو، نمونه اولیه
بازگشت
rear
عقب
reverse
معکوس
مدل
disagreement
اختلاف نظر
مخالفت
inequality
نابرابری
discord
اختلاف
seriousness
جدیت
solemnity
تشریفات
غیبت
leaving
ترک
الگو
منبع
origination
پیدایش
بودن
distinctiveness
متمایز بودن
dissimilitude
عدم تشابه
distinctness
تمایز
disparity
ناهمگونی
discrepancy
disparateness