snap
snap - ضربه محکم و ناگهانی
verb - فعل
UK :
US :
شکستن با صدای تیز ناگهانی، یا کاری برای انجام این کار
to move into a particular position suddenly making a short sharp noise or to make something move like this
حرکت ناگهانی به یک موقعیت خاص، ایجاد یک صدای تند کوتاه، یا به حرکت درآوردن چیزی مانند این
گفتن سریع چیزی با عصبانیت
to suddenly stop being able to control your anger anxiety or other feelings in a difficult situation
به طور ناگهانی قادر به کنترل خشم، اضطراب یا سایر احساسات خود در یک موقعیت دشوار نباشید
اگر حیوانی مانند سگ چنگ بزند، سعی می کند شما را گاز بگیرد
برای گرفتن عکس
برای پایان دادن به یک سری از رویدادها - به ویژه در روزنامه ها استفاده می شود
صدای بلند ناگهانی، به ویژه در اثر شکستن یا بسته شدن چیزی ایجاد می شود
عکسی که به سرعت و اغلب نه خیلی ماهرانه گرفته شده است
یک بست فلزی کوچک روی لباس که وقتی دو قسمت آن را به هم فشار دهید کار می کند
a card game in which players put down one card after another and try to be the first to shout ‘Snap!’ when there are two cards that are the same
یک بازی با ورق که در آن بازیکنان یکی پس از دیگری کارت را زمین میگذارند و سعی میکنند اولین نفری باشند که وقتی دو کارت یکسان وجود دارد فریاد بزنند Snap!
زمانی استفاده می شود که دو چیز را دقیقاً مشابه می بینید
در بازی اسنپ زمانی گفته می شود که دو کارت یکسان کنار گذاشته شوند
باعث شکستن ناگهانی و سریع چیزی که نازک است با صدای ترق
به طور ناگهانی قادر به کنترل یک احساس قوی، به ویژه عصبانیت نیست
به سرعت به یک موقعیت حرکت کند و صدای کوتاهی ایجاد کند که انگار در حال شکستن است
برای بازگشت سریع به مکان یا شرایط قبلی
اگر چیزی ببندد یا بسته شود، به سرعت با صدای تیز ناگهانی بسته می شود.
اگر حیوانی گیر کند، سعی می کند کسی را گاز بگیرد
گفتن ناگهانی چیزی با عصبانیت
برای گرفتن عکس های زیادی به سرعت
برای بستن با استفاده از دو قطعه کوچک فلزی یا پلاستیکی که یکی از آنها به دیگری فشار داده می شود
صدای بلند ناگهانی مانند شکستن یا بسته شدن چیزی
a small piece of metal or plastic used to fasten clothes with two usually round parts, one of which is pushed into the other
یک قطعه کوچک فلزی یا پلاستیکی که برای بستن لباسها استفاده میشود، با دو قسمت معمولاً گرد، که یکی از آنها به دیگری فشار داده میشود.
یک عکس غیررسمی که خیلی ماهرانه یا هنری نیست
a card game in which the players compete to call out the word snap when they see two cards that have the same value
یک بازی با ورق که در آن بازیکنان با دیدن دو کارت با ارزش یکسان برای صدا زدن کلمه snap رقابت می کنند.
کاری که بدون هیچ مشکلی قابل انجام است
در فوتبال آمریکایی، عمل پاس دادن توپ به عقب برای شروع بازی
سریع و بدون اخطار یا فکر و تلاش زیاد
این کار به طور ناگهانی و بدون در نظر گرفتن زمان برای تفکر دقیق یا آماده سازی انجام می شود
ضربه محکم و ناگهانی! همان چیزی است که در بازی اسنپ می گویید وقتی دو کارت با یک ارزش بازی شده است.
باد درخت را دو نیم کرده بود.
او یک شاخه از بوته جدا کرد.
ناگهان طناب پاره شد.
شاخه ای که روی آن ایستاده بود باید جدا شده باشد.
یک گردشگر در حال عبور از این حادثه عکس گرفته است.
به نظر میرسید که او از انبوه عکاسان غافل بود.
The lid snapped shut.
درب به سرعت بسته شد.
His eyes snapped open.
چشمانش به سرعت باز شد.
توجهش را جلب کرد و سلام کرد.
قطعات پلاستیکی به هم میچسبند و ماکتی از دایناسور میسازند.
کیف را بست.
او با صدای بلند گفت: «فقط آنجا بایست.
وسوسه شدم که با عصبانیت به او برگردم.
او جوابی را گرفت.
سگ ها خرخر کردند و به پاشنه ما کوبیدند.
بالاخره صبرم به پایان رسید
وقتی این را گفت، چیزی در درونش شکست.
و این کار را انجام داد. من قفل کردم.
من حدس می زنم که او فقط ضربه خورد.
تا زمانی که توپ در بازی بعدی قطع نشود، زمان از سر گرفته نمی شود.
انگشتانش را برای پیشخدمت فشرد.
او فقط باید انگشتانش را بکوبد و دستیارش می دود.
هفته هاست که افسرده بودی وقت آن است که از آن خارج شوید.
یکی از پایه های میز کنده شده بود.
مداد را برداشت و دو نیم کرد.
‘How should I know?’ Jen snapped back.
جن پاسخ داد: «از کجا باید بدانم؟»
او اعصابش را از دست داد و با عصبانیت به بچه ها ضربه زد.
اگر آن خط کش را بیش از حد خم کنید، آن را می کوبید.
دوباره تعدادی خرابکار آنتن ماشینم را ربودند.
When she asked me to postpone my trip to help her move to her new house I just snapped (= got angry).
وقتی او از من خواست که سفرم را به تعویق بیندازم تا به او کمک کنم تا به خانه جدیدش نقل مکان کند، من فقط یک ضربه محکم زدم (= عصبانی شدم).
تاندونها انرژی الاستیک را با کشش ذخیره میکنند و سپس به شکل نوارهای لاستیکی باز میگردند.
زنگ تفريح
fracture
شکست، شکستگی
جداگانه، مجزا
شکاف
ترک
ترکیدن
splinter
ترکش
bust
نیم تنه
بخش
shatter
خرد کردن
جدا شدن
به دو قسمت بشکن
دو تا بشکن
راه دادن
burst
جداسازی
sever
رودخانه
rive
درهم کوبیدن
smash
پارگی
rupture
اشک
رها کردن
rend
قطعه
fragment
متلاشی شدن
disintegrate
تقسیم کنید
لرزیدن
shiver
شکافتن
cleave
کوبیدن به smithereens
smash to smithereens
متلاشی کردن
dismember
تخریب
demolish
مختل کردن
disrupt
شکستن