dog

base info - اطلاعات اولیه

dog - سگ

noun - اسم

/dɔːɡ/

UK :

/dɒɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [dog] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I took the dog for a walk.


    سگ را به پیاده روی بردم.

  • I'm just going to walk the dog.


    من فقط سگ را پیاده می کنم.

  • I could hear a dog barking.


    صدای پارس سگ را می شنیدم.

  • Stray dogs roamed the streets at night.


    سگ های ولگرد شب ها در خیابان ها پرسه می زدند.

  • dog walkers/owners


    راهروان/صاحبان سگ

  • dog food/biscuits


    غذای سگ/بیسکویت

  • a dog and its puppies


    یک سگ و توله هایش

  • A labrador is a breed of dog.


    لابرادور یک نژاد سگ است.

  • Her last movie was an absolute dog.


    آخرین فیلم او یک سگ مطلق بود.

  • You dirty dog!


    ای سگ کثیف!

  • the dog and pony show of his visits to the war zone


    نمایش سگ و پونی از بازدید او از منطقه جنگی

  • a dog and pony show to sell the idea to investors


    نمایش سگ و پونی برای فروش این ایده به سرمایه گذاران

  • I'm afraid in this line of work it's a case of dog eat dog.


    من می ترسم در این خط کار این یک مورد سگ خوردن سگ باشد.

  • We're operating in a dog-eat-dog world.


    ما در دنیای سگ خواری فعالیت می کنیم.

  • He's made a real dog's breakfast of these accounts.


    او از این حساب ها یک صبحانه واقعی سگ درست کرده است.

  • He led his poor partner a dog's life.


    او شریک فقیر خود را زندگی سگی کرد.

  • This firm's gone to the dogs since the new management took over.


    این شرکت از زمانی که مدیریت جدید زمام امور را در دست گرفت، به دست سگ ها رفته است.

  • I really don't have a dog in this fight so I can just enjoy the game.


    من واقعاً سگی در این مبارزه ندارم، بنابراین می توانم فقط از بازی لذت ببرم.

  • The employees have a dog in the hunt, so their views should be listened to.


    کارمندان یک سگ در شکار دارند، بنابراین باید به نظرات آنها گوش داد.

  • I've been working like a dog recently.


    من اخیراً مثل یک سگ کار می کنم.

  • They treated him like a dog.


    مثل سگ با او رفتار می کردند.

  • When she sensed a good story she was like a dog with a bone.


    وقتی داستان خوبی را حس کرد مانند سگی با استخوان بود.

  • He hasn't a dog's chance of passing the exam.


    او شانسی برای قبولی در امتحان ندارد.

  • Her boss collects a big retirement cheque while she is thrown to the dogs.


    رئیس او یک چک بازنشستگی بزرگ جمع می کند در حالی که او را به سمت سگ ها می اندازند.

  • She often stops to chat to other dog walkers.


    او اغلب می ایستد تا با دیگر سگ راهروها چت کند.

  • Owners who allow their dogs to foul the footpath will be fined.


    مالکانی که به سگ های خود اجازه خطا در مسیر پیاده روی را بدهند جریمه خواهند شد.

  • A dog was gnawing at an old bone.


    سگی استخوان قدیمی را می جوید.

  • A dog was sniffing around my heels.


    سگی دور پاشنه هایم بو می کشید.

  • Bad dog! What are you doing there?


    سگ بد! اینجا چه کار میکنی؟

  • He's trained his dog to sit on the back of his bike.


    او به سگش آموزش داده که پشت دوچرخه اش بنشیند.

  • She was bitten by a dog.


    او توسط یک سگ گاز گرفته شد.

synonyms - مترادف
  • canine


    سگ سگ

  • hound


    سگ شکاری

  • tyke


    تایک

  • pooch


    پوچ

  • mongrel


    مخلوط کن

  • pup


    توله سگ

  • puppy


    درمان

  • cur


    سگی

  • doggy


    مات

  • mutt


    تیکه

  • doggie


    کمک کردن

  • tike


    بیتزر

  • whelp


    تعظیم

  • bitzer


    ترمز

  • bowwow


    کوری

  • brak


    فیدو

  • kuri


    دم تکان دادن

  • fido


    سگ خانگی

  • tail-wagger


    سگ نر


  • منحرف شدن


  • کیسه کک

  • stray


    بهترین دوست انسان

  • flea bag


    سگ پای

  • man's best friend


    سگ لاپ داگ

  • pye-dog


    حیوان خانگی

  • lapdog


    دورگه

  • pet


    سگ زرد

  • crossbreed


    سگ پاره


  • همدم سگ

  • pariah dog


  • canine companion


antonyms - متضاد
  • altruist


    نوع دوست

  • philanthropist


    انسان دوست

  • helper


    یاور

  • humanitarian


    بشردوستانه

  • Good Samaritan


    سامری خوب

  • do-gooder


    کار نیکوتر


  • جنتلمن

لغت پیشنهادی

catalogues

لغت پیشنهادی

hacienda

لغت پیشنهادی

blacklisted