ugly

base info - اطلاعات اولیه

ugly - زشت

adjective - صفت

/ˈʌɡli/

UK :

/ˈʌɡli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ugly] در گوگل
description - توضیح
  • extremely unattractive and unpleasant to look at


    به شدت غیرجذاب و ناخوشایند است

  • used to describe a situation which is very bad or violent and which makes you feel frightened or threatened


    برای توصیف موقعیتی استفاده می شود که بسیار بد یا خشونت آمیز است و باعث می شود احساس ترس یا تهدید کنید.

  • ugly ideas, feelings, remarks etc are unpleasant


    عقاید زشت، احساسات، اظهارات و غیره ناخوشایند هستند

  • very unpleasant to look atused about people objects, and buildings


    برای نگاه کردن بسیار ناخوشایند - مورد استفاده در مورد افراد، اشیاء و ساختمان ها

  • not pleasant to look at. Unattractive sounds more formal and less strong than ugly


    دیدن آن خوشایند نیست صداهای غیرجذاب بیشتر رسمی و کمتر قوی هستند تا زشت

  • not pleasant to look at and spoiling the appearance of something


    نگاه کردن به آن خوشایند نیست و ظاهر چیزی را خراب می کند


  • فوق العاده زشت


  • بسیار زشت است، مخصوصاً به گونه ای که شما را وادار می کند که به دور نگاه کنید


  • به طرز عجیبی یا غیر طبیعی بسیار زشت است


  • چیزی که آنقدر زشت است که ظاهر یک منطقه را خراب می کند

  • unpleasant to look at; not attractive


    نگاه ناخوشایند؛ جذاب نیست

  • unpleasant and threatening or violent


    ناخوشایند و تهدید کننده یا خشونت آمیز

  • extremely unattractive in appearance


    از نظر ظاهری فوق العاده غیر جذاب

  • It was on Sunday that the scenes turned ugly.


    یکشنبه بود که صحنه ها زشت شد.

  • Where there were sentimental witnesses the old the ugly and the inept always came out best.


    در جایی که شاهدان احساساتی بودند، افراد قدیمی، زشت و ناتوان همیشه به بهترین شکل ظاهر می شدند.

  • an ugly chair


    یک صندلی زشت

  • Or how about the faint chirp prodding you to invent an ugly doll with a hankering for tickles?


    یا صدای جیر جیر ضعیفی که شما را به اختراع عروسک زشتی که مشتاق غلغلک است، وادار می کند چطور؟

  • They're in an ugly fight over who will get the children.


    آنها در یک دعوای زشت بر سر این هستند که چه کسی بچه ها را به دست آورد.

  • The room was bare except for a few pieces of ugly furniture


    اتاق خالی بود به جز چند تکه مبلمان زشت

  • An ugly little man came over and offered to buy me a drink.


    مرد کوچک زشتی آمد و به من پیشنهاد داد که یک نوشیدنی بخرد.

  • I glanced down to see that a well-aimed egg had turned my blouse into an ugly mess.


    نگاهی به پایین انداختم و دیدم که یک تخم مرغ خوب، بلوز من را به یک آشغال زشت تبدیل کرده است.

  • For an ugly moment I had been convinced she had guessed the real reason for my avid professional interest in Bill Francis.


    برای یک لحظه زشت متقاعد شدم که او دلیل واقعی علاقه حرفه ای مشتاق من به بیل فرانسیس را حدس زده است.

  • That's a really ugly picture of me.


    این یک عکس واقعا زشت از من است.

  • Not long afterwards, ugly rumours began to circulate.


    چندی بعد شایعات زشت شروع به پخش شدن کردند.

  • Use very small stitches to suture, otherwise an ugly scar may result.


    از بخیه های بسیار کوچک برای بخیه زدن استفاده کنید، در غیر این صورت ممکن است یک جای زخم زشت ایجاد شود.

  • We hated our uncle. He was fat and ugly with tiny eyes and a long pointed nose.


    ما از دایی متنفر بودیم. او چاق و زشت بود، با چشمان ریز و بینی دراز و نوک تیز.

example - مثال
  • an ugly face


    یک چهره زشت


  • یک ساختمان زشت

  • an ugly scar


    یک زخم زشت

  • The witch was hideously ugly.


    جادوگر به طرز وحشتناکی زشت بود.

  • Why do some of our government buildings look ugly?


    چرا برخی از ساختمان های دولتی ما زشت به نظر می رسند؟

  • an ugly incident/scene


    یک حادثه/صحنه زشت

  • There were ugly scenes in the streets last night as rioting continued.


    شب گذشته با ادامه ناآرامی ها صحنه های زشتی در خیابان ها مشاهده شد.

  • A fight started and things got pretty ugly.


    دعوا شروع شد و اوضاع خیلی زشت شد.

  • the latest cinematic effort to lay bare the ugly truth about Hollywood


    آخرین تلاش سینمایی برای آشکار کردن حقیقت زشت در مورد هالیوود

  • the ugly realities of war


    واقعیت های زشت جنگ

  • Very quickly the mood turned ugly.


    خیلی سریع حال و هوا بد شد.

  • Jane was a great beauty but I was always considered to be the ugly sister.


    جین زیبایی فوق العاده ای بود، اما من همیشه خواهر زشت به حساب می آمدم.

  • The room was full of heavy ugly furniture.


    اتاق پر از وسایل سنگین و زشت بود.

  • The screaming child in her arms was an ugly little thing.


    بچه ای که در آغوشش جیغ می کشید چیز کوچکی زشت بود.

  • I think a lot of modern architecture is very ugly.


    به نظر من بسیاری از معماری مدرن بسیار زشت است.

  • Yesterday I saw the ugliest baby I've ever seen in my life.


    دیروز زشت ترین بچه ای را که در عمرم دیدم دیدم.

  • I feel really fat and ugly today.


    من امروز واقعا چاق و زشت هستم.

  • He was a really unpleasant man and as ugly as sin (= very ugly).


    او واقعاً مردی ناخوشایند و به زشتی گناه (= بسیار زشت) بود.

  • There were ugly scenes outside the stadium.


    صحنه های زشتی بیرون ورزشگاه بود.

  • The demonstration turned ugly when a group of protesters started to throw bottles at the police.


    وقتی گروهی از معترضان شروع به پرتاب بطری به سمت پلیس کردند، تظاهرات زشت شد.

  • He’s a really ugly dog.


    او یک سگ واقعا زشت است.

  • This policy could have some ugly consequences.


    این سیاست می تواند عواقب زشتی داشته باشد.

synonyms - مترادف
  • hideous


    زشت و زننده

  • unattractive


    غیر جذاب

  • unsightly


    ناخوشایند

  • ghastly


    وحشتناک

  • gruesome


    مخوف

  • grisly


    زننده

  • unpleasant


    تکان دهنده

  • nasty


    چندش آور

  • shocking


    شورش

  • disgusting


    گروتسک

  • revolting


    هیولا

  • grotesque


    ناقص شده

  • monstrous


    مسخ شده

  • deformed


    نازیبا

  • disfigured


    با ویژگی های ساده

  • unpretty


    ظاهر ساده

  • plain-featured


    نفرت انگیز

  • unhandsome


    حیوانی

  • plain-looking


    ناخالص

  • unbeautiful


    ترسناک

  • abominable


    بیمارگونه

  • bestial


    توهین آمیز

  • detestable


    دافعه

  • gross


  • horrendous


  • horrid


  • loathsome


  • macabre


  • morbid



  • repulsive


antonyms - متضاد

  • جذاب


  • زیبا

  • gorgeous


    خوش قیافه

  • handsome


    عالی


  • دوست داشتني


  • خوب


  • دلپذیر

  • pleasant


    خوش

  • pleasing


    بسیار


  • فوق العاده


  • تمیز


  • نجیب


  • ظریف

  • decent


    شایان ستایش

  • delicate


    فریبنده

  • adorable


    تنبل

  • alluring


    دعوت کردن

  • charming


    مسحور کننده انگلستان

  • captivating


    مسحور کننده ایالات متحده

  • enticing


    مسحور کننده

  • glamorous


    گرفتن

  • hunky


    اغوا کننده

  • inviting


    خیره کننده

  • mesmerisingUK


    وسوسه انگیز انگلستان

  • mesmerizingUS


  • mesmeric


  • appealing


  • taking


  • seductive


  • stunning


  • tantalisingUK


لغت پیشنهادی

procurement

لغت پیشنهادی

speculated

لغت پیشنهادی

eruption