very

base info - اطلاعات اولیه

very - خیلی

adverb - قید

/ˈveri/

UK :

/ˈveri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [very] در گوگل
description - توضیح
  • used to emphasize an adjective, adverb, or phrase


    برای تأکید بر یک صفت، قید یا عبارت استفاده می شود

  • used with adjectives to say that the quality something has is very noticeable or typical


    با صفت ها برای گفتن اینکه کیفیت چیزی بسیار قابل توجه یا معمولی است استفاده می شود


  • برای تأکید بر اینکه دقیقاً در مورد یک چیز یا شخص خاص صحبت می کنید استفاده می شود

  • (used to add emphasis to an adjective or adverb) to a great degree or extremely


    (برای تأکید بر یک صفت یا قید استفاده می شود) تا حد زیادی یا بسیار

  • used to add force to a superlative adjective or to the adjectives own or same


    برای افزودن نیرو به یک صفت فوق العاده یا به صفت های خود یا همان استفاده می شود.


  • (برای تأکید بر یک اسم استفاده می شود) دقیق یا خاص


  • برای توصیف یا تأکید بر دورترین نقطه چیزی استفاده می شود

  • (used to add emphasis to an adjective or adverb) to a great degree or extremely


    فیلم خوبی بود؟ بله بسیار.

  • Was it a good movie? Yes very.


    کارتر به بهترین مدارس رفت.

  • Carter went to the very best schools.


    من این را به وضوح زیر ادب شما می بینم.

  • I see this very clearly underneath your politeness.


    بیرون خیلی سرده

  • It's very cold outside.


    خانه شما با آن چیزی که من تصور می کردم بسیار متفاوت است.

  • Your house is very different from the way I'd imagined it.


    سید خیلی راحت خجالت می کشد.

  • Sid gets embarrassed very easily.


    خوان رقصنده بسیار خوبی است.

  • Juan is a very good dancer.


    این جلسه بسیار مهم است، پس به موقع باشید.


  • من احمق نبودم، اما خیلی تنبل بودم.

  • I was not stupid but I was very lazy.


    واضح است که این هم با یک دوره حدود یک روزه و هم با یک دوره بسیار طولانی سازگار است.


  • درختان زیتون به ویژه ممکن است تجسم الهه باشند، زیرا مدت زیادی عمر می کنند.

  • Olive trees especially may embody the Goddess, for they live a very long time.


    اینها کارهای بسیار زیادی در سمت راست مغز هستند که هم ناحیه جداری خلفی و هم ناحیه ای از لوب فرونتال را شامل می شود.

  • These are very much right-brain tasks, involving both that posterior parietal area and a region of frontal lobe.


    فقط افراد بسیار قدیمی آلبرت پورتر را به یاد داشتند و بینایی آنها بهتر از حافظه آنها نبود.

  • Only the very old people remembered Albert Porter, and their eyesight was no better than their memory.


    او فردی بسیار فیزیکی بود و به یاد دارم که در کودکی روی سینه اش دراز کشیده بود.

  • He was a very physical person and I recall as a child lying on his chest.


    سفیر بیانیه کوتاهی داد و گفت که مذاکرات بسیار سازنده بوده است.

  • The ambassador made a brief statement saying that the talks had been very productive.


    همه چیز خیلی سریع اتفاق می افتاد و من همه آن را به خاطر ندارم.

  • Everything was happening very quickly and I don't remember it all.


    این احتمال وجود دارد که دو فروشگاه بسته شوند.

  • There is a very real possibility that two stores will have to be closed.


    دو برادر در همان روز فوت کردند.

  • The two brothers died on the very same day.


    وقتی دبیرستان بودم همیشه خیلی لاغر بودم.

  • When I was in high school I was always very thin.


    در طول مدتی که با هم کار می کردیم با او خیلی خوب آشنا شدم.


example - مثال

  • افراد بسیار کمی این را می دانند.


  • در حال حاضر اطلاعات بسیار کمی از این حادثه داریم.

  • Thanks very much.


    خیلی ممنون.

  • I'm not very (= not at all) impressed.


    من خیلی (= اصلا) تحت تأثیر قرار نگرفتم.

  • I'm very very grateful.


    خیلی خیلی خیلی ممنونم

  • Things could have been so very different.


    همه چیز می توانست بسیار متفاوت باشد.

  • Australia has a very good reputation for producing high-quality grain.


    استرالیا شهرت بسیار خوبی برای تولید غلات با کیفیت بالا دارد.

  • This is a very important part of our marketing.


    این بخش بسیار مهمی از بازاریابی ما است.


  • خیلی کوچک


  • خیلی سریع

  • ‘Do you like it?’ ‘Yeah, I do. Very much.’


    «دوست داری؟» «آره، دوست دارم. خیلی زیاد.'

  • ‘Is it what you expected?’ ‘Oh yes very much so.’


    «آیا همان چیزی است که انتظارش را داشتی؟» «اوه بله، خیلی همینطور است.»

  • My children are still very young.


    بچه های من هنوز خیلی کوچک هستند.

  • ‘Are you busy?’ ‘Not very.’


    «مشغول هستی؟» «خیلی نه.»

  • The new building has been very much admired.


    ساختمان جدید بسیار مورد تحسین قرار گرفته است.

  • very hard/difficult


    خیلی سخت/سخت

  • very popular/happy/successful


    بسیار محبوب/خوشحال/موفق

  • These results are very worrying.


    این نتایج بسیار نگران کننده است.

  • We were obviously very pleased with the outcome.


    واضح است که ما از نتیجه بسیار راضی بودیم.

  • I find the film very upsetting to watch.


    به نظر من تماشای فیلم بسیار ناراحت کننده است.

  • They wanted the very best quality.


    آنها بهترین کیفیت را می خواستند.

  • Be there by six at the very latest.


    حداکثر تا ساعت شش آنجا باشید.

  • At last he had his very own car (= belonging to him and to nobody else).


    بالاخره او ماشین خودش را داشت (= متعلق به او و هیچ کس دیگری).

  • It's the very worst time to be trying to sell your house.


    این بدترین زمان برای تلاش برای فروش خانه است.

  • Mario said the very same thing.


    ماریو هم همین را گفت.

  • I am very hungry.


    من خیلی گرسنه ام.

  • I was very pleased to get your letter.


    از دریافت نامه شما بسیار خوشحال شدم.

  • You played very well.


    خیلی خوب بازی کردی


  • من بسیار می ترسم که پسر شما در این جنایت دست داشته باشد.

  • Your help was very much appreciated.


    کمک شما بسیار قدردانی شد.

  • He was much loved by everyone.


    او بسیار مورد علاقه همه بود.

synonyms - مترادف
  • awfully


    به طرز وحشتناکی

  • decidedly


    به طور قطعی

  • extraordinarily


    فوق العاده


  • به ویژه

  • considerably


    بطور قابل توجهی

  • exceedingly


    به شدت

  • excessively


    بیش از حد


  • بطور باور نکردنی

  • incredibly


    قابل ملاحظه ای

  • noticeably


    نسبتا


  • واقعا


  • قابل توجه

  • remarkably


    به طور جدی


  • به طور قابل ملاحظه


  • براستی


  • به وفور

  • abundantly


    به طرز شگفت آور

  • astonishingly


    خیلی بد و ناخوشایند


  • به طور برجسته

  • eminently


    استثنایی

  • exceptionally


    اضافی


  • بی اندازه

  • inordinately


    بسیار


  • بطور قابل ملاحظه ای

  • substantially


    غیرعادی

  • tremendously


    به طور قابل ملاحظه ای

  • unusually


    وقاحتا

  • appreciably


    واقعی

  • obscenely


  • overly



antonyms - متضاد
  • inappreciably


    به طور غیر قابل تقدیر

  • inconsiderably


    بطور غیر قابل ملاحظه ای

  • negligibly


    بطور ناچیز

  • nominally


    به صورت اسمی

  • imperceptibly


    به طور نامحسوس

  • insignificantly


    به طور ناچیز


  • بسیار

  • hardly noticeable


    به سختی قابل توجه است

  • marginally


    در حاشیه

  • minimally


    حداقل


  • تاحدی


  • به نوعی


  • نه به خصوص


  • اندکی

  • scarcely


    به ندرت


  • مقدار کمی

  • moderately


    نسبتا


  • به سختی


  • به طور نسبی


  • کمی

  • a bit


    فقط


  • کمرنگ


  • به آرامی

  • faintly


    باریک

  • lightly


    منصفانه

  • narrowly


    معمولا


  • به صورت ملایم

  • commonly


    نوع

  • scantily


  • mildly



لغت پیشنهادی

movement

لغت پیشنهادی

butterflies

لغت پیشنهادی

discussed