reputation
reputation - شهرت، آبرو
noun - اسم
UK :
US :
شهرت
بدنام کردن
معتبر
بی اعتبار
شهرت دارد
مشهور
نظری که مردم در مورد کسی یا چیزی به دلیل اتفاقات گذشته دارند
the opinion that people have about a person organization etc because of what has happened in the past
نظری که مردم در مورد یک شخص، سازمان و غیره به دلیل اتفاقات گذشته دارند
the idea that people have about what something is like especially when this is created through newspaper stories, advertising etc
ایده ای که مردم در مورد اینکه چیزی چگونه است، دارند، به خصوص وقتی که از طریق داستان های روزنامه، تبلیغات و غیره ایجاد شود
the reputation that a person organization etc has – used especially in the following phrases
شهرتی که یک شخص، سازمان و غیره دارد - به ویژه در عبارات زیر استفاده می شود
someone’s reputation and position compared to other people in a group or society based on other people’s opinion of them
شهرت و موقعیت یک نفر در مقایسه با افراد دیگر در یک گروه یا جامعه، بر اساس نظر دیگران در مورد آنها
the good reputation that a company organization group etc has, which makes people respect and admire them
شهرت خوبی که یک شرکت، سازمان، گروه و غیره دارد که باعث می شود مردم به آنها احترام بگذارند و آنها را تحسین کنند
the importance and respect that a person or organization has, because of their achievements or their influence
اهمیت و احترامی که یک شخص یا سازمان به دلیل دستاوردها یا تأثیر آنها دارد
نظری که مردم نسبت به چیزی یا شخصی دارند، بر اساس آنچه در گذشته اتفاق افتاده است
the opinion that people in general have about someone or something or how much respect or admiration someone or something receives, based on past behaviour or character
نظری که مردم به طور کلی در مورد کسی یا چیزی دارند، یا میزان احترام یا تحسینی که شخص یا چیزی دریافت می کند، بر اساس رفتار یا شخصیت گذشته
نظر عمومی که مردم در مورد کسی یا چیزی دارند
نظری که مردم بر اساس رفتار یا شخصیت گذشته نسبت به کسی یا چیزی دارند
to know someone or something because of what people say about them rather than by having direct experience of them
شناختن شخص یا چیزی به دلیل آنچه مردم در مورد آنها می گویند، به جای داشتن تجربه مستقیم از آنها
The town's Dolphin Centre had gained a reputation as one of the best leisure complexes in the country.
مرکز دلفین شهر به عنوان یکی از بهترین مجتمع های تفریحی در کشور شهرت پیدا کرده بود.
قبل از این فصل، وایکینگ ها شهرت فروپاشی در برابر حریفان ضعیف را به دست آورده بودند.
کارگردانی درخشان با شهرت دقیق
مدرسه از شهرت علمی عالی برخوردار بود.
این منطقه واقعاً شهرت بدی دارد اما آنقدرها هم که مردم فکر می کنند بد نیست.
آنها تحت تأثیر قرار گرفتند و او را به آژانسی دادند که شهرت خوبی برای دیدن جوانان داشت.
من تعجب می کنم که شرکتی با شهرت خوب شما چنین کالاهای بی کیفیتی تولید می کند.
Despite her reputation as a trouble-maker, she was promoted to department manager.
با وجود شهرت او به عنوان یک مشکل ساز، او به مدیر بخش ارتقا یافت.
His reputation was earned the hard way.
شهرت او به سختی به دست آمد.
رستوران مطمئناً به شهرت خود ادامه داد. غذا خوشمزه بود.
فکر می کنی با تکرار فانتزی های یک معلم روان رنجور می توانی به شهرت من لطمه بزنی؟
A major company signed him up and he had a series of top ten hits while building a serious reputation.
یک شرکت بزرگ او را ثبت نام کرد، و او یک سری از ده بازدید برتر را به دست آورد و در عین حال شهرتی جدی به دست آورد.
او شهرت وحشتناک او را یکی از بزرگترین جاذبه های او یافت.
این آسیاب به عنوان یکی از کم مصرف ترین آسیاب ها در جهان شهرت دارد.
سپس نظر یکی از دانشمندان را خواندم که آوازه او در میان مستشرقان اوج گرفت.
to have a good/bad reputation
داشتن شهرت خوب/بد
to build/earn a reputation
برای ایجاد/به دست آوردن شهرت
او به زودی به عنوان یک آشپز درجه یک شهرت پیدا کرد.
The company enjoys an international reputation for quality of design.
این شرکت به دلیل کیفیت طراحی از شهرت بین المللی برخوردار است.
a politician with a reputation for honesty
سیاستمداری که به صداقت شهرت دارد
I'm aware of Mark's reputation for being late.
من از شهرت مارک به خاطر تأخیر خبر دارم.
او به یک زحمتکش شهرت دارد.
to damage/tarnish/ruin somebody’s reputation
صدمه زدن / لکه دار کردن / آبروی کسی
آب و هوا در انگلستان به شهرت خود ادامه می دهد (= دقیقاً همانطور که انتظار می رود).
از نظر شهرت، جلب رضایت او بسیار دشوار است.
Franklin's historical reputation has fluctuated.
شهرت تاریخی فرانکلین در نوسان بوده است.
اگر سریع عمل کند همچنان میتواند اعتبار خود را حفظ کند.
او در حالی از محاکمه بیرون آمد که شهرتش دست نخورده بود.
او شهرت خود را در موفقیت این نمایش به خطر انداخته است.
He was by reputation difficult to please.
جلب رضایت او از نظر شهرت دشوار بود.
تحقیقات گسترده او شهرت او را افزایش داد.
Her international reputation is built on an impressive list of publications.
شهرت بین المللی او بر اساس فهرستی چشمگیر از نشریات ساخته شده است.
Her posthumous reputation has begun to grow.
شهرت پس از مرگ او شروع به رشد کرده است.
His reputation preceded him.
آبروی او پیش از او بود.
اگر این حرفه میخواهد شهرت خود را بازگرداند، باید دست به کار شود.
به آنها شهرت خوبی نزد مشتریانشان داده است.
به نظر می رسد هیچ چیز نمی تواند آبروی او را خدشه دار کند.
اعتبار من به موفقیت این مهمانی است!
نوامبر قطعاً به شهرت خود ادامه می دهد - ما در تمام هفته چیزی جز باران نداشتیم.
برای او سخت بود که شهرت خود را به عنوان یک بازیگر درجه دو پایین بیاورد.
She garnered a reputation as an incisive commentator.
او به عنوان یک مفسر دقیق شهرت یافت.
She has built up an enviable reputation as a harpist.
او به عنوان یک نوازنده چنگ شهرت رشک برانگیزی پیدا کرده است.
That reputation is based on hard work.
این شهرت مبتنی بر کار سخت است.
The club has an unenviable reputation for attracting trouble.
این باشگاه برای جذب دردسر شهرت غیرقابل رشکداری دارد.
این شرکت به دلیل قابل اعتماد بودن شهرت خوبی دارد.
این شرکت شهرت مثبتی ایجاد کرده است.
نام
repute
شهرت
شخصیت
esteem
احترام
fame
HonourUK
honourUK
ایستاده
renown
برجستگی
برآورد کردن
eminence
طرفدار ایالات متحده
estimation
favourUK
favorUS
تصویر
favourUK
محبوبیت
هرزه
popularity
ایستگاه
rep
قامت
وضعیت
stature
تحسین
تصویب
acclaim
اعتبار
افتخار ایالات متحده
موقعیت
honorUS
رتبه
توجه
prestige
گزارش
موجودی
reputability
respectability
disapproval
رد
disbelief
ناباوری
disfavorUS
نارضایتی آمریکا
disfavourUK
نارضایتی انگلستان
dislike
دوست نداشتن
disregard
بی توجهی
disreputableness
بی اعتباری
disrespect
بی احترامی
notoriety
بدنامی
unimportance
بی اهمیتی
ill repute
شهرت بد
dishonourUK
dishonourUK
dishonorUS
بی ناموسی آمریکا
insignificance
بی اهمیت بودن
lowliness
پستی
infamy
بدنام کردن
disrepute
ابهام
obscurity
شرمندگی
shame
بی اعتبار کردن
discredit
حقارت
inferiority
خواری
ignominy
رسوایی
disesteem
مبهم بودن
disgrace
ناشناس بودن
humiliation
محکومیت
obscureness
خجالت
anonymity
ظلم
ill fame
condemnation
embarrassment
opprobrium