inputs

base info - اطلاعات اولیه

inputs - ورودی ها

N/A - N/A

ˈɪn.pʊt

UK :

ˈɪn.pʊt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inputs] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I didn't have much input into the project (= the help I gave was small).


    من به پروژه کمک زیادی نداشتم (= کمکی که کردم کم بود).

  • The power input will come largely from hydroelectricity.


    انرژی ورودی عمدتاً از برق آبی تامین می شود.

  • The inputs for the CD-ROM are at the back of the computer.


    ورودی های CD-ROM در پشت کامپیوتر قرار دارند.

  • an input device


    یک دستگاه ورودی

  • I've spent the morning inputting data into the computer.


    من صبح را صرف وارد کردن داده ها به رایانه کرده ام.

  • The city plans to get input from local community groups.


    شهر قصد دارد از گروه های محلی محلی نظر بگیرد.

  • This unit has three audio inputs (= places to connect other devices).


    این دستگاه دارای سه ورودی صدا (= محل اتصال دستگاه های دیگر) است.

  • keyboard operators inputting data


    اپراتورهای صفحه کلید که داده ها را وارد می کنند

  • We had a very productive meeting with a lot of good input from the technical department.


    ما جلسه بسیار پرباری با نظرات خوب بخش فنی داشتیم.

  • We want input on product development from employees and potential customers.


    ما از کارکنان و مشتریان بالقوه در مورد توسعه محصول می خواهیم.

  • The majority of input costs are related to the cost of the workforce.


    اکثر هزینه های ورودی مربوط به هزینه نیروی کار است.

  • Words in the input that are not spelled correctly will be highlighted.


    کلماتی در ورودی که به درستی املای ندارند برجسته خواهند شد.

  • fields used for data input


    فیلدهای مورد استفاده برای ورودی داده ها

  • a digital video input


    یک ورودی ویدئویی دیجیتال

  • His account details had been input incorrectly.


    جزئیات حساب او به اشتباه وارد شده بود.

synonyms - مترادف
  • says


    می گوید

  • opinions


    نظرات

  • contributions


    مشارکت ها

  • expressions


    اصطلاحات

  • involvements


    دخالت ها

  • feedback


    بازخورد

  • participations


    قطعات

  • parts


    ارزش پنی

  • pennyworths


    نقش ها

  • roles


    دیدگاه ها

  • views


    صداها

  • voices


    نامزدی

  • engagements


    تاثیر می گذارد

  • influences


    منافع

  • interests


    بگو

  • say-sos


    جدول رده بندی

  • standings


    رای

  • votes


    انجمن ها

  • associations


    کلوت ها

  • clouts


    دستورات

  • commands


    نوسان می کند

  • sways


    تاثیرات

  • impacts


    پاسخ

  • responses


    ایده ها

  • ideas


    سهام

  • shares


    تلاش ها

  • efforts


    آژانس ها

  • agencies


    اتصالات ایالات متحده

  • stakes


  • connectionsUS


antonyms - متضاد
  • inconsequentialities


    بی اهمیتی ها

  • immaterialities


    غیر مادی ها

  • inconsequences


    بی عواقب

  • insignificances


    بی ربط ها

  • irrelevances


    بی توجهی ها

  • negligibilities


    چیزهای بی اهمیت

  • trivialities


    بی اهمیتی

  • unimportance


    بی ارزشی ها

  • worthlessnesses


لغت پیشنهادی

bantam

لغت پیشنهادی

cringing

لغت پیشنهادی

sam