potential

base info - اطلاعات اولیه

potential - پتانسیل

adjective - صفت

/pəˈtenʃl/

UK :

/pəˈtenʃl/

US :

family - خانواده
potential
پتانسیل
potentiality
به طور بالقوه
google image
نتیجه جستجوی لغت [potential] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • potential customers/buyers/investors/clients


    مشتریان بالقوه / خریداران / سرمایه گذاران / مشتریان

  • We have compiled a list of 10 potential candidates.


    ما لیستی از 10 نامزد بالقوه را تهیه کرده ایم.

  • the potential benefits of European integration


    مزایای بالقوه ادغام اروپا

  • potential risks


    خطرات احتمالی


  • یک تهدید بالقوه

  • the potential impact of the latest surge in oil prices


    تاثیر بالقوه آخرین افزایش قیمت نفت


  • ابتدا باید مشکلات واقعی و احتمالی را شناسایی کنیم.

  • Have you looked into the potential side effects of the treatment?


    آیا به عوارض جانبی احتمالی درمان توجه کرده اید؟


  • یک نخست وزیر بالقوه


  • منبع بالقوه درگیری

  • A number of potential buyers have expressed interest in the company.


    تعدادی از خریداران بالقوه به این شرکت ابراز علاقه کرده اند.

  • Many potential customers are waiting for a fall in prices before buying.


    بسیاری از مشتریان بالقوه قبل از خرید منتظر کاهش قیمت هستند.

  • The accident is a grim reminder of the potential dangers involved in North Sea oil production.


    این حادثه یادآور خطرات احتمالی تولید نفت دریای شمال است.


  • این منطقه پتانسیل عظیمی برای توسعه اقتصادی دارد.

  • I don't feel I'm achieving my full potential in my present job.


    من احساس نمی‌کنم در شغل فعلی‌ام به تمام پتانسیل‌هایم دست پیدا می‌کنم.


  • شما پتانسیل رسیدن به اوج حرفه خود را دارید.

  • I think this room has got a lot of potential (= could be very nice if some changes were made to it).


    من فکر می کنم این اتاق پتانسیل زیادی دارد (= اگر تغییراتی در آن ایجاد شود می تواند بسیار خوب باشد).

  • He was eager to talk with potential customers.


    او مشتاق صحبت با مشتریان بالقوه بود.

  • Potentially dangerous products are often recalled by their manufacturers.


    محصولات بالقوه خطرناک اغلب توسط سازندگان آنها فراخوان می شوند.

  • She keeps saying I should live up to my potential.


    او مدام می گوید که من باید به توانایی هایم عمل کنم.

  • There are potential problems at every stage of the drug production chain.


    مشکلات احتمالی در هر مرحله از زنجیره تولید دارو وجود دارد.

  • A number of potential buyers are thought to have shown interest.


    تصور می شود که تعدادی از خریداران بالقوه علاقه نشان داده اند.

  • a potential cost/market


    هزینه / بازار بالقوه

  • These equity securities are believed to have the potential for high earnings growth.


    اعتقاد بر این است که این اوراق بهادار دارای پتانسیل رشد سود بالایی هستند.

  • commercial/economic potential


    پتانسیل تجاری/اقتصادی

  • growth/market/sales potential


    پتانسیل رشد / بازار / فروش

  • This marketing idea has great potential.


    این ایده بازاریابی پتانسیل بالایی دارد.

  • We have put additional resources into the company to ensure it reaches its full potential in Scotland.


    ما منابع بیشتری را در اختیار شرکت قرار داده ایم تا اطمینان حاصل کنیم که این شرکت به پتانسیل کامل خود در اسکاتلند می رسد.

  • He has the potential to be the very best.


    او پتانسیل این را دارد که بهترین باشد.

synonyms - مترادف

  • ممکن است


  • احتمال دارد

  • prospective


    آینده نگر


  • آینده

  • probable


    محتمل

  • budding


    جوانه زدن

  • latent


    نهفته

  • embryonic


    جنینی

  • conceivable


    ممکن


  • در حال توسعه

  • imaginable


    قابل تصور

  • implicit


    ضمنی

  • dormant


    خوابیده

  • inherent


    ذاتی

  • unrealized


    محقق نشده

  • undeveloped


    توسعه نیافته

  • in the making


    در حال ساخت

  • expected


    انتظار می رود

  • imminent


    قریب الوقوع


  • آمدن

  • coming


    پیش بینی شده است

  • impending


    نزدیک شدن

  • forthcoming


    نهایی

  • upcoming


    روی کارت ها

  • anticipated


    در نظر گرفته شده

  • approaching


    برنامه ریزی شده

  • eventual


    فرضی

  • on the cards


  • considered


  • planned


  • presumptive


antonyms - متضاد

  • بعید


  • غیر ممکن

  • improbable


    غیر محتمل

  • doubtful


    مشکوک

  • dubious


    غیر قابل تصور

  • inconceivable


    از راه دور


  • سوال برانگیز

  • questionable


    غیرمتقاعدکننده

  • unconvincing


    بی امید

  • unimaginable


    درمانده

  • unpromising


    غیر قابل قبول

  • helpless


    محتمل نیست

  • implausible


    غیر منطقی


  • چرند

  • unreasonable


    غیر واقعی

  • absurd


    فراتر از باور

  • unrealistic


    دور از ذهن


  • خارج از سوال

  • far-fetched



لغت پیشنهادی

corps

لغت پیشنهادی

acromion

لغت پیشنهادی

ADA