eager
eager - مشتاق
adjective - صفت
UK :
US :
بسیار مشتاق و هیجان زده در مورد چیزی که قرار است اتفاق بیفتد یا در مورد کاری که می خواهید انجام دهید
خیلی میل به انجام دادن یا داشتن کاری، به خصوص چیزی جالب یا لذت بخش
داشتن یا نشان دادن تمایل یا علاقه
شاید کاپیتان ناو خیلی مشتاق بود.
انبوهی از هواداران مشتاق بیرون هتل منتظر بودند.
سیمون مردی جاه طلب و مشتاق قدرت و اعتبار بود.
او هم مشتاق اتخاذ موضع درست بود و هم از عجیب بودن آن ناراحت بود.
بسیاری از کارهای معمول توسط دانش آموزان دختر انجام می شد که مشتاق بودند کمی بیشتر از شهریه خود به دست آورند.
مشتاق بودم بفهمم من و پیتر چقدر پول برده بودیم.
او با عجله از کالج به خانه رفت، مشتاق شنیدن اخبار تام.
اما آیا آنها مشتاق یادگیری بودند؟
مردم به سرعت این برچسب را به شما می زنند و سپس به همان اندازه مشتاق هستند که سقوط شما را پیش بینی کنند.
مانند روزهای هورتون، رقصندگان مشتاق همکاری با او بودند.
گروهی از داوطلبان مشتاق
جمعیت مشتاق بیرون ورزشگاه
چهره های کوچک مشتاق به بالا نگاه کردند و گوش دادند.
او مشتاق (= خیلی می خواهد که) تایید والدینش را بگیرد.
به نظر می رسید همه در کلاس مشتاق یادگیری هستند.
آنها مشتاق هستند تا (= می خواهند مفید باشند).
آنها فقط خیلی مشتاق بودند که به ما کمک کنند.
دوستان مویر به خصوص مشتاق بودند که او این کتاب را بنویسد.
مشتاق خبر بودیم.
چهره های مشتاق بچه ها
به نظر می رسید که او بسیار مشتاق دیدار شما بود.
آنها مشتاق هر خبری دور سخنگوی جمع شدند.
تعداد زیادی از داوطلبان مشتاق به درخواست کمک پاسخ دادند.
anxious
مشتاق
گرسنه
impatient
بی صبر
thirsty
تشنه
keen
تیز
raring
کمیاب
yearning
اشتیاق
aching
دردناک
longing
مورچه
antsy
حریص
greedy
امید
hoping
داغ
با آرزوی
wishing
agog
agog
آرزومند
desirous
برانگیخته
enthusiastic
امیدوار کننده
excited
قصد
hopeful
بی قرار
intent
غیرتمند
restless
میل شدید به
zealous
دیوانه
craving
خواستن
خارش
desiring
آب میوه گرفته شده
hankering
سنجاق کردن
itching
پمپاژ شده
juiced
آماده
pining
pumped
unenthusiastic
غیر مشتاق
averse
بیزاری
indifferent
بي تفاوت
uninterested
بی علاقه
disinterested
بی عاطفه
dispassionate
بی حال
listless
گاه به گاه
casual
بلغمی
passionless
بی تفاوت
phlegmatic
بی درخشش ایالات متحده
apathetic
ولرم
lacklusterUS
خسته
tepid
بی اشتیاق
bored
فقیر
unenthused
بی جاه طلب
lackadaisical
بی میلی
nonchalant
مخالف
unambitious
سرکش
disinclined
بی احترامی
opposed
ضعیف بریتانیا
recalcitrant
بی میل
blasé
ناتوان
lacklustreUK
غیر هیجان زده
reluctant
ناخواسته، بی میل
indisposed
مردد
uneager
بی روح
unexcited
unwilling
hesitating
impassive
spiritless