hot
hot - داغ
adjective - صفت
UK :
US :
چیزی که گرم است دمای بالایی دارد - در مورد آب و هوا، مکان ها، غذا، نوشیدنی یا اشیاء استفاده می شود
اگر احساس گرما می کنید، بدن شما به گونه ای احساس گرما می کند که ناراحت کننده است
اگر لباسها داغ هستند، بهگونهای که احساس ناراحتی میکنند، احساس گرمای زیادی در شما ایجاد میکنند
غذاهایی که طعم گرم دارند طعم سوزاننده ای دارند زیرا حاوی ادویه های قوی هستند
something or someone that is hot is very popular or fashionable, and everyone wants to use them see them buy them etc
چیزی یا شخصی که داغ است بسیار محبوب یا شیک است و همه می خواهند از آنها استفاده کنند، ببینند، بخرند و غیره
بسیار خوب است، به خصوص به شکلی که هیجان انگیز است
someone who is hot is very attractive sexually
کسی که گرم است از نظر جنسی بسیار جذاب است
فیلم، کتاب، عکس و غیره که داغ است از نظر جنسی هیجان انگیز است
ملاقات با کسی که از نظر جنسی به او علاقه زیادی دارید
از نظر جنسی جذب کسی شدن
مقابله با آن دشوار یا خطرناک است
to become angry – used especially when people get angry in an unreasonable way about something that is not important
عصبانی شدن - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که مردم به روشی غیرمنطقی در مورد چیزی که مهم نیست عصبانی می شوند
کسی که مزاج گرم دارد خیلی راحت عصبانی می شود
اخبار داغ درباره رویدادهای بسیار اخیر و در نتیجه جالب یا هیجان انگیز است
به سرعت و از نزدیک کسی را دنبال می کنید زیرا می خواهید او را بگیرید
نزدیک و به احتمال زیاد کسی را که در تعقیب او بوده اید، می گیرد
دنبال کردن خیلی نزدیک پشت سر کسی
اجناس داغ دزدیده شده اند
موسیقی که داغ است ریتم هیجان انگیز قوی دارد
used especially when you feel uncomfortable
به خصوص زمانی که احساس ناراحتی می کنید استفاده می شود
a little hot especially in a way that feels comfortable
کمی گرم است، به خصوص به گونه ای که احساس راحتی می کند
خیلی گرم
احساس گرما شدید به دلیل بیماری
کمی گرم، به خصوص به شکلی که دلپذیر به نظر می رسد
بسیار گرم و خشک
گرم و مرطوب
بسیار گرم به گونه ای که ناراحت کننده است - در مورد اتاق ها و ساختمان ها استفاده می شود
کمی گرم، اما نه به اندازه کافی گرم - در مورد مایعات استفاده می شود
having a high temperature
داشتن دمای بالا
برای توصیف غذایی که باعث احساس سوزش در دهان می شود استفاده می شود
برای توصیف موضوعی استفاده می شود که باعث اختلاف یا بحث زیاد می شود
امروز هوا گرم است، اینطور نیست؟
گرم بود و گرمتر می شد.
آیا این هوای گرم را دوست دارید؟
تابستان گرم و خشک
یک روز غیرمعمول گرم
گرم ترین جولای تاریخ بود.
Be careful—the plates are hot.
مراقب باشید - بشقاب ها داغ هستند.
همه اتاق ها دارای آب سرد و گرم هستند.
بعد از حمام آب گرم حالم بهتر میشه
غذای گرم (= غذای پخته شده)
وقتی هوا گرم می شود، اغلب به ساحل می رویم.
من نمی توانستم در یک کشور گرم زندگی کنم (= کشوری که دمای متوسط آن بالاست).
در فر بسیار داغ بپزید.
آن را در حالی که گرم است بخورید.
دستی به پیشانی اش کشیدم. احساس گرما و تب داشت.
آیا کسی خیلی گرم است؟
I feel hot.
من احساس گرما می کنم.
گونه هایش از خجالت داغ شده بود.
لندن داغ و گرد و غبار بود.
این یک سفر گرم طولانی بود.
غذای تند داغ
می توانید کاری را به سادگی با افزودن فلفل تندتر درست کنید.
او یک بشقاب سوسیس پوشیده از خردل داغ بیرون آورد.
امروز وارد داغ ترین مرحله تبلیغات انتخاباتی می شویم.
محیط زیست به یک موضوع بسیار داغ تبدیل شده است.
Competition is getting hotter day by day.
رقابت روز به روز داغ تر می شود.
وقتی اوضاع خیلی داغ شد، بیشتر روزنامه نگاران منطقه را ترک کردند.
زندگی رو براش داغ میکنن
این یکی از داغ ترین باشگاه های شهر است.
آنها یکی از گروه های جدید داغ امسال هستند.
این زوج داغ ترین دارایی هالیوود هستند.
searing
سوزاندن
scorching
سوزاننده
boiling
غلیان
burning
سوزش
heated
گرم شده است
roasting
برشته کردن
scalding
بخار پز کردن
steaming
آتشین
fiery
لوله کشی
piping
قرمز تند
red-hot
سوزان
sizzling
پرشور
ardent
تاول زدن
blistering
کباب کردن
broiling
شعله ور
fervent
قرمز
fervid
داغ
flaming
جوشیدن
لوله کشی داغ
torrid
سفید - داغ
aboil
در حال غلیان
piping hot
کلسنت
white-hot
تجزیه کننده
blazing
آذرین
boiling hot
رشته ای
calescent
کوره مانند
decalescent
یادآوری کننده
igneous
incandescent
ovenlike
recalescent
سرد
blizzardly
به صورت کولاکی
chill
سرد شدن
coldish
سرد شده
cooled
خنک
coolish
تنبل
nippy
در یخچال
refrigerated
برفی
snowy
زیر انجماد
subfreezing
زیر صفر
subzero
گرم نشده
unheated
algid
algid
قطب شمال
arctic
تلخ
bitter
استخوان سوز
bone-chilling
انجماد
freezing
منجمد
frigid
یخبندان
frozen
خیلی سرد
glacial
یخ زده
ice-cold
یخی
iced
خشک
icy
تازه
chilled
سرمای یخ زده
به سردی یخ
بی عاطفه
بی احساس
freezing cold
dispassionate
unemotional