therefore

base info - اطلاعات اولیه

therefore - از این رو

adverb - قید

/ˈðerfɔːr/

UK :

/ˈðeəfɔː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [therefore] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He's only 17 and therefore not eligible to vote.


    او فقط 17 سال دارد و بنابراین واجد شرایط رای دادن نیست.


  • هنوز چیزهای زیادی برای بحث وجود دارد. بنابراین در جلسه بعدی به این موضوع باز خواهیم گشت.

  • Today’s children eat more junk food and get less exercise than previous generations of children. It is not surprising therefore that rates of childhood obesity are on the increase.


    کودکان امروزی نسبت به نسل های قبلی کودکان، غذاهای ناسالم بیشتری می خورند و کمتر ورزش می کنند. بنابراین، تعجب آور نیست که نرخ چاقی کودکان در حال افزایش است.


  • کودکانی که با رژیم غذایی ناسالم بزرگ می شوند، تغییر این عادت را در مراحل بعدی زندگی دشوار می کنند. بنابراین ضروری است که والدین از سنین پایین تغذیه سالم را تشویق کنند.

  • Children who grow up on a diet of junk food find it difficult to change this habit later in life. For this reason,/This is why it is essential that children eat healthily from an early age.


    کودکانی که با رژیم غذایی ناسالم بزرگ می شوند، تغییر این عادت را در مراحل بعدی زندگی دشوار می کنند. به همین دلیل، / به همین دلیل ضروری است که کودکان از سنین پایین تغذیه سالم داشته باشند.

  • Eating habits formed in childhood tend to continue into adult life. Thus the best way to prevent heart disease among adults is to encourage healthy eating from an early age.


    عادات غذایی که در دوران کودکی شکل گرفته است، در بزرگسالی نیز ادامه می یابد. بنابراین، بهترین راه برای پیشگیری از بیماری قلبی در میان بزرگسالان تشویق به تغذیه سالم از سنین پایین است.

  • Eating habits formed in childhood tend to continue into adult life hence the importance of encouraging healthy eating from an early age.


    عادات غذایی شکل گرفته در دوران کودکی در بزرگسالی نیز ادامه پیدا می کند، از این رو تشویق به تغذیه سالم از سنین پایین اهمیت دارد.


  • ما نتوانستیم بودجه دریافت کنیم و بنابراین مجبور شدیم پروژه را رها کنیم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

masons

لغت پیشنهادی

archive

لغت پیشنهادی

arrogantly