early

base info - اطلاعات اولیه

early - زود

adjective - صفت

/ˈɜːrli/

UK :

/ˈɜːli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [early] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • صبح زود

  • my earliest memories


    اولین خاطرات من

  • The project is still in the early stages.


    این پروژه هنوز در مراحل اولیه است.

  • the early 1990s


    اوایل دهه 1990

  • in the early years of the twentieth century


    در سالهای اولیه قرن بیستم

  • in the early days of space exploration (= when it was just beginning)


    در روزهای اولیه اکتشاف فضا (= زمانی که تازه شروع شده بود)


  • هنوز زود است که بگوییم اقتصاد چقدر تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.

  • He's in his early twenties.


    او در اوایل بیست سالگی است.

  • Mozart’s early works (= those written at the beginning of his career)


    آثار اولیه موتزارت (= آثاری که در ابتدای کار او نوشته شده است)

  • Early booking is essential as space is limited.


    رزرو زودهنگام ضروری است، زیرا فضا محدود است.

  • The ruling overturned the court’s earlier decision.


    این حکم تصمیم قبلی دادگاه را لغو کرد.

  • The earliest possible date I can make it is the third.


    اولین تاریخی که می توانم آن را بسازم، تاریخ سوم است.

  • The earliest description of this species dates from 1703.


    اولین توصیف این گونه به سال 1703 برمی گردد.

  • You're early! I wasn't expecting you till seven.


    زود امدی! تا هفت منتظرت نبودم

  • The bus was ten minutes early.


    اتوبوس ده دقیقه زودتر بود.


  • یک صبحانه زود هنگام

  • He learnt to play the piano at an early age.


    او نواختن پیانو را از سنین پایین آموخت.

  • Let's make an early start tomorrow.


    بیا فردا زود شروع کنیم

  • She's an early riser (= she gets up early in the morning).


    او سحرخیز است (= صبح زود بیدار می شود).

  • early potatoes (= that are available before other types of potato)


    سیب زمینی زودرس (= که قبل از سایر انواع سیب زمینی موجود است)

  • The gallery has an unrivalled collection of early twentieth-century art.


    این گالری مجموعه ای بی نظیر از آثار هنری اوایل قرن بیستم دارد.

  • the early modern period from the fifteenth to the eighteenth century


    دوره مدرن اولیه از قرن پانزدهم تا هجدهم

  • The main construction of the fort belongs to the early medieval period.


    بنای اصلی قلعه مربوط به اوایل قرون وسطی است.

  • The painting is a fine example of early Impressionism.


    این نقاشی نمونه خوبی از امپرسیونیسم اولیه است.

  • Please contact us at your earliest convenience.


    لطفا در اولین فرصت با ما تماس بگیرید.

  • You're up bright and early today!


    امروز سرحال و زود بیدار شدی!

  • You’re an early bird this morning!


    تو امروز صبح زود پرنده ای!

  • Suddenly we lost three home matches early doors.


    ناگهان سه بازی خانگی را از دست دادیم.

  • The team had the game in the bag early doors after tries from Ellis and Wilkins.


    تیم پس از تلاش های الیس و ویلکینز، بازی را در اوایل درهای اولیه داشت.

  • The fighting began in the early hours of Saturday morning.


    درگیری از ساعات اولیه صبح شنبه آغاز شد.


  • مهمانی تا ساعات اولیه ادامه داشت.

synonyms - مترادف
  • primitive


    اولیه


  • کهن

  • primaevalUK


    primaevalUK

  • primevalUS


    primevalUS

  • primordial


    ضد غرق شدن

  • antediluvian


    اولین

  • earliest


    ماقبل تاریخ


  • تر و تازه

  • prehistoric


    قدامی

  • primal


    قبلی

  • pristine


    پیشین

  • anterior


    سابق

  • preceding


    اصلی

  • antecedent


    قبل


  • پرلپتیکی


  • زودتر


  • مقدماتی

  • proleptical


    بومی

  • earlier


    فوق


  • جوانه زدن

  • precursory


    قدیمی

  • primigenial


    گذشته

  • aboriginal


    سحر خیز

  • foregoing


    از گذشته

  • budding


    از قبل موجود

  • antiquated


    از مدت ها قبل



  • of yore


  • pre-existing



antonyms - متضاد

  • آینده


  • دیر


  • بعد

  • upcoming


    پایین دست

  • coming


    نهایی

  • downstream


    قریب الوقوع

  • eventual


    متعاقب

  • forthcoming


    دومی

  • imminent


    بالا آمدن

  • ensuing


    پایین خط

  • impending


    پایین جاده


  • آمدن

  • coming up


    پایین پیک


  • هنوز در راه است


  • بودن


  • رسید

  • down the pike


    جدید


  • بعد از

  • to be


    به موقع

  • arrived


  • new




لغت پیشنهادی

networks

لغت پیشنهادی

bout

لغت پیشنهادی

stopped