bag

base info - اطلاعات اولیه

bag - کیسه

noun - اسم

/bæɡ/

UK :

/bæɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bag] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He was carrying a heavy bag of groceries.


    او یک کیسه سنگین مواد غذایی حمل می کرد.

  • It was wrapped in a brown paper bag.


    در یک کیسه کاغذی قهوه ای رنگ پیچیده شده بود.

  • Put it in a black plastic garbage bag.


    آن را در یک کیسه زباله پلاستیکی سیاه قرار دهید.

  • a make-up bag


    یک کیف آرایش


  • یک کیف تعویض نوزاد

  • She tipped out the contents of her bag (= handbag).


    محتویات کیفش را (= کیف دستی) بیرون زد.

  • I packed my bags and left for the airport.


    چمدان هایم را بستم و راهی فرودگاه شدم.

  • He's upstairs unpacking his bags.


    او در طبقه بالا در حال باز کردن چمدان هایش است.

  • Each passenger is allowed one carry-on bag.


    هر مسافر مجاز به یک کیف دستی است.

  • He was carrying a leather travelling bag.


    او یک کیف مسافرتی چرمی به همراه داشت.

  • You can check bags of up to 23kg for free.


    شما می توانید چمدان های حداکثر 23 کیلوگرمی را به صورت رایگان چک کنید.

  • She ate a bag of chips.


    او یک کیسه چیپس خورد.

  • Get in! There's bags of room.


    وارد شوید! کیسه های اتاق وجود دارد.

  • We got a good bag today.


    امروز یه کیف خوب گرفتیم

  • Poetry isn't really my bag.


    شعر واقعا کیف من نیست.

  • He threw her out onto the street bag and baggage.


    او را به خیابان، کیف و چمدان پرتاب کرد.

  • The cat hadn’t been fed for weeks and was just a bag of bones.


    این گربه هفته ها بود که غذا نخورده بود و فقط یک کیسه استخوان بود.

  • Hotel managers are using a whole new bag of tricks to attract their guests.


    مدیران هتل ها از ترفندهای جدیدی برای جذب مهمانان خود استفاده می کنند.

  • By the time of the interview I was a bundle of nerves.


    تا زمان مصاحبه، من یک بسته اعصاب بودم.

  • You two were going to fly off and leave me holding the bag.


    قرار بود شما دو نفر پرواز کنید و من را رها کنید که کیف را در دست بگیرم.

  • I wanted it to be a surprise but my sister let the cat out of the bag.


    می خواستم سورپرایز باشد، اما خواهرم گربه را از کیف بیرون آورد.


  • با وجود اینکه در بیشتر بازی در بهترین حالت خود نبودیم، موفق شدیم آن را از کیف بیرون بیاوریم.

  • He shouldered his bag and left.


    کیفش را روی دوش انداخت و رفت.

  • He tossed his bag onto an empty seat.


    کیفش را روی صندلی خالی پرت کرد.

  • He was walking along swinging his school bag.


    او در حال راه رفتن بود و کیف مدرسه اش را تاب می داد.

  • I rummaged in my bag for a pen.


    توی کیفم گشتم دنبال خودکار.

  • She grabbed her bag and ran out of the door.


    کیفش را برداشت و از در زد بیرون.

  • She had a heavy bag swinging from each hand.


    او یک کیف سنگین از هر دستش تاب می‌خورد.

  • She stepped down off the bus with her bag slung over her shoulder.


    او در حالی که کیفش را روی دوشش انداخته بود از اتوبوس پایین آمد.

  • The bag bulged with papers and letters.


    کیف پر از کاغذ و نامه بود.

  • The camera caught her slipping a necklace and earrings into her bag.


    دوربین او را گرفتار کرد که یک گردنبند و گوشواره در کیفش فرو می‌کند.

synonyms - مترادف
  • suitcase


    چمدان

  • baggage


    بار سفر

  • luggage


    بار مسافر

  • rucksack


    کوله پشتی

  • carryall


    حمل


  • مورد

  • holdall


    هولدال

  • knapsack


    گرفتن

  • backpack


    یک شبه

  • grip


    پورمانتو

  • haversack


    اعتبار

  • overnighter


    کیت کیسه

  • portmanteau


    بهم زدن

  • valise


    کیف

  • kitbag


    تنه

  • poke


    بندر

  • satchel


    ضمیمه کردن

  • trunk


    دوبل


  • دنده

  • attache


    کیت

  • briefcase


    بسته

  • duffel


    کیسه زین


  • حمل و نقل

  • kit


    ادامه دادن


  • کیف قابل حمل

  • saddlebag


    تکه چمدان

  • tote


    کیف مسافرتی

  • carry-on


  • duffel bag


  • piece of luggage


  • travelling bag


antonyms - متضاد
  • dislike


    دوست نداشتن


  • نفرت

  • hatred


    کار کردن


  • کار

  • job


    بی حوصلگی

  • boredom


    حرفه


  • سرگرمی

  • vocation



لغت پیشنهادی

microprocessors

لغت پیشنهادی

armory

لغت پیشنهادی

enclosure