passenger

base info - اطلاعات اولیه

passenger - مسافر

noun - اسم

/ˈpæsɪndʒər/

UK :

/ˈpæsɪndʒə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [passenger] در گوگل
description - توضیح
  • someone who is travelling in a vehicle plane boat etc but is not driving it or working on it


    کسی که با وسیله نقلیه، هواپیما، قایق و غیره سفر می کند، اما آن را رانندگی نمی کند یا روی آن کار نمی کند

  • someone in a group who does not do their share of the group’s work


    شخصی در یک گروه که سهم خود را از کار گروه انجام نمی دهد

  • a person who is travelling in a vehicle but is not driving it flying it or working on it


    شخصی که با وسیله نقلیه ای سفر می کند اما آن را رانندگی نمی کند، با آن پرواز نمی کند یا روی آن کار نمی کند

  • a train carrying people rather than goods


    قطاری که مردم را به جای کالا حمل می کند


  • شخصی که با وسیله نقلیه سفر می کند اما آن را اداره نمی کند یا به عنوان کارمند در آن کار نمی کند

  • a person who is travelling in a vehicle or on a train or plane but is not driving it flying it or working on it


    شخصی که در وسیله نقلیه یا قطار یا هواپیما سفر می کند، اما در حال رانندگی، پرواز یا کار با آن نیست.


  • کسی که به سختی دیگران در یک گروه کار نمی کند

  • The following table shows how many litres of petrol per 100 passenger kilometres different modes of transport consume.


    جدول زیر نشان می دهد که در هر 100 کیلومتر مسافر در حالت های مختلف حمل و نقل چند لیتر بنزین مصرف می شود.

  • Police Superintendent Tony Thompson said 144 passengers had booked tickets, but there could have been more or fewer aboard.


    تونی تامپسون، رئیس پلیس گفت 144 مسافر بلیط رزرو کرده اند، اما ممکن است تعداد بیشتری یا کمتری در هواپیما وجود داشته باشد.

  • About 70 of the train's 500 passengers were injured in the crash.


    حدود 70 نفر از 500 مسافر قطار در این تصادف مجروح شدند.

  • Several justices voiced doubt about the wisdom of giving police automatic authority to tell all passengers to get out of a car.


    چندین قاضی درباره حکمت اعطای اختیار خودکار به پلیس برای فرمان دادن به همه مسافران برای پیاده شدن از خودرو تردید داشتند.

  • It was like a shipwreck, where the resourceful child passenger becomes the first mate.


    مثل یک کشتی غرق شده بود، جایی که کودک مسافر با تدبیر اولین جفت می شود.

  • The local Station served the surrounding community and carried a fair amount of passenger and freight traffic.


    ایستگاه محلی به جامعه اطراف خدمت می کرد و حجم مناسبی از ترافیک مسافر و بار را حمل می کرد.

  • Some allowance must be made for the large number of passengers without tickets in 1922.


    برای تعداد زیاد مسافران بدون بلیت در سال 1922 باید مقداری هزینه در نظر گرفته شود.

  • The airport was jammed with thousands of passengers from delayed or cancelled flights.


    فرودگاه مملو از هزاران مسافر به دلیل تاخیر یا لغو پروازها بود.

example - مثال
  • airline/cruise/rail/bus passengers


    مسافران خطوط هوایی / کروز / راه آهن / اتوبوس

  • I soon got talking to a fellow passenger on the flight.


    خیلی زود با یکی از مسافران پرواز صحبت کردم.

  • The boat was carrying more than 100 passengers.


    این قایق حامل بیش از 100 مسافر بود.

  • a passenger train (= carrying passengers, not goods)


    قطار مسافربری (= حمل مسافر، نه کالا)

  • The firm cannot afford to carry passengers.


    این شرکت توانایی حمل مسافر را ندارد.

  • A taxi was picking up a passenger outside the hotel.


    تاکسی داشت مسافری را بیرون از هتل می برد.

  • Flight 717 began boarding passengers.


    پرواز 717 سوار شدن به مسافران را آغاز کرد.

  • The bus stopped to let its passengers off.


    اتوبوس ایستاد تا مسافرانش را پیاده کند.

  • The ship can accommodate 450 passengers.


    این کشتی می تواند 450 مسافر را در خود جای دهد.

  • Will all passengers for Frankfurt please go to Gate 21.


    آیا همه مسافران فرانکفورت لطفاً به دروازه 21 بروند؟

  • first-class passengers


    مسافران درجه یک

  • A queue of foot passengers were waiting to board the boat.


    صفی از مسافران پیاده منتظر بودند تا سوار قایق شوند.

  • Airline passengers face steep rises in fares.


    مسافران خطوط هوایی با افزایش شدید کرایه ها مواجه هستند.

  • Passengers were left stranded for three hours when their train broke down.


    مسافران با خرابی قطار به مدت سه ساعت سرگردان مانده بودند.

  • There is no airbag on the passenger side.


    در سمت سرنشین کیسه هوا وجود ندارد.

  • The driver walked around and opened the passenger door.


    راننده راه افتاد و در مسافر را باز کرد.

  • airline/rail/train/car passengers


    مسافران خطوط هوایی / راه آهن / قطار / اتومبیل

  • Two passenger trains were involved in the accident.


    دو قطار مسافربری در این حادثه دخیل بودند.

  • airline passengers


    مسافران خطوط هوایی

  • Taxis are allowed to carry no more than four passengers.


    تاکسی ها مجاز به حمل بیش از چهار مسافر نیستند.

  • Airlines report that passenger numbers are down.


    خطوط هوایی گزارش می دهند که تعداد مسافران کاهش یافته است.

  • The report said light trucks on average emit 38 percent more carbon dioxide than passenger cars.


    در این گزارش آمده است که کامیون های سبک به طور متوسط ​​38 درصد بیشتر از خودروهای سواری دی اکسید کربن منتشر می کنند.

  • airline/rail/car passengers


    مسافران خطوط هوایی / راه آهن / اتومبیل

  • a passenger jet/flight/plane


    یک جت/پرواز/هواپیما مسافربری

  • Most modern law firms realise that they simply cannot afford to carry any passengers


    اکثر شرکت های حقوقی مدرن متوجه می شوند که به سادگی توانایی حمل مسافر را ندارند

synonyms - مترادف
  • commuter


    مسافر

  • fare


    کرایه

  • rider


    سوار

  • travellerUK


    travellerUK

  • voyager


    سوار بر خودرو

  • hitchhiker


    مشتری


  • حامی

  • patron


    مسافر ایالات متحده

  • travelerUS


    مسافر عرشه


  • مسافر پیاده


  • سوارکار

  • pillion rider


    پرداخت کننده کرایه

  • fare payer


    کاربر راه آهن


  • استرافنجر

  • straphanger


    حومه شهر

  • suburbanite


    ایستاده

  • standee


    مسافر روزانه

  • daily traveller


    پرداخت کننده


  • کارگر شهری

  • payer


    سوار کردن


  • pick-up


antonyms - متضاد

  • راننده


  • مالک

لغت پیشنهادی

pathologically

لغت پیشنهادی

canoeing

لغت پیشنهادی

coloration