plane
plane - سطح
noun - اسم
UK :
US :
وسیله نقلیه ای که در هوا پرواز می کند و دارای بال و حداقل یک موتور است
سطح یا استاندارد فکر، گفتگو و غیره
ابزاری که دارای کف صاف با تیغهای تیز است که برای صاف کردن سطوح چوبی استفاده میشود
یک درخت چنار
a completely flat surface in geometry
یک سطح کاملاً صاف در هندسه
هواپیما یا وسیله نقلیه دیگری که می تواند پرواز کند. هواپیما رسمی تر از هواپیما به نظر می رسد
یک هواپیمای سریع با موتور جت
یک هواپیمای بزرگ که افراد را حمل می کند
هواپیمایی که بمب ها را حمل و رها می کند
یک هواپیمای کوچک نظامی سریع که می تواند هواپیماهای دیگر را نابود کند
هواپیمای نظامی که برای نبرد در هوا یا برای پرتاب بمب استفاده می شود
کسی که کنترل هواپیما را اداره می کند
خلبانی که کنترل هواپیما را با خلبان اصلی به اشتراک می گذارد
خلبانی که مسئولیت یک هواپیما را بر عهده دارد
همه افرادی که در طول پرواز در هواپیما کار می کنند
افرادی که کارشان سرو غذا و نوشیدنی برای مسافران در هواپیما است
کسی که کارش سرو غذا و نوشیدنی برای مسافران در هواپیما است
مرد/زنی که وظیفه اش سرو غذا و نوشیدنی به مسافران در هواپیما است
اگر یک تکه چوب را بچینید، با استفاده از هواپیما آن را صاف یا کوچکتر می کنید
کاملا صاف و صاف
وسیله نقلیه ای که برای سفرهای هوایی طراحی شده است، با بال و یک یا چند موتور
در ریاضیات، یک سطح صاف یا هموار که در همه جهات ادامه دارد
یک سطح یا استاندارد خاص
ابزاری که برای صاف و صاف کردن سطوح و لبه های چوبی با برداشتن نوارهای کوچک چوب استفاده می شود.
درختی بزرگ با برگ های پهن و شاخه های پراکنده که به ویژه در شهرها می روید
برای برداشتن نوارهای کوچک چوب از روی سطح با ابزار مخصوص
تخت
وسیله نقلیه ای که برای سفرهای هوایی طراحی شده و دارای بال و یک یا چند موتور است
سطح صافی که در همه جهات ادامه دارد
یک سطح یا استاندارد
a tool with a blade in a flat surface that is rubbed against wood to cut away rough parts and make it smooth
ابزاری با تیغه ای در سطح صاف که به چوب مالیده می شود تا قسمت های ناهموار را بریده و صاف کند.
یک هواپیمای مسافربری/جنگنده/نظامی/خصوصی
آنها سوار هواپیما شدند و به شیکاگو پرواز کردند.
هواپیمای بعدی را به دوبلین گرفتم.
هواپیما با یک ساعت تاخیر بلند شد.
این هواپیما در ژنو به زمین نشست.
برای پرواز با هواپیما
او با هواپیما راهی برلین شد.
بلیط هواپیما
یک سقوط هواپیما
یک هواپیما سواری/پرواز/سفر
صفحه افقی/عمودی
ما ممکن است هر نقطه در یک صفحه را به طور منحصر به فرد با یک جفت اعداد مرتب شده به نام مختصات توصیف کنیم.
با تمرین، یک ورزشکار می تواند به سطح بالاتری از موفقیت برسد.
به نظر می رسد که آنها در یک سطح معنوی متفاوت وجود دارند.
مانند همه نوازندگان با استعداد، او در هواپیمای متفاوت از اکثر مردم کار می کند.
او غذای ساده و بدون سس و پنیر را دوست دارد.
گندم هنوز در دشت لمباردی کشت می شود.
آنها اخیراً با یک هواپیمای شخصی به لندن پرواز کردند.
ممکن است نیاز داشته باشید که سطح را صاف کنید تا یک تناسب صاف تر داشته باشید.
من هرگز با هواپیما پرواز نکرده ام.
او اولین هواپیما را بیرون آورد.
شوروی هواپیمای جاسوسی U-2 ما را سرنگون کرد.
این هواپیما حامل 350 نفر بود.
هواپیما در ارتفاع 20000 فوتی حرکت می کرد.
رئیس جمهور اصلاً در هواپیما نبود.
با هواپیما راهی پکن شدیم.
یک هواپیمای باری نظامی
نسل اول هواپیماهای مسافربری مانند بوئینگ 707
یک هواپیمای جنگنده / ترابری / مسافربری
حدود 20 دقیقه دیگر سوار هواپیما می شویم.
او از سفر با هواپیما متنفر است.
aeroplaneUK
هواپیمای انگلستان
airplaneUS
هواپیمای آمریکا
هواپیما
airbus
ایرباس
airliner
هواپیمای مسافربری
airship
کشتی هوایی
جت
مهارت
flying machine
ماشین پرنده
jumbo jet
جامبو جت
zeppelin
زپلین
kite
بادبادک
blimp
بال زدن
جت مسافربری
بالن
jetliner
خردکن
dirigible
بالگرد
chopper
بشقاب پرنده
توربو
UFO
مافوق صوت
turbo
هواپیمای جت
supersonic
حمل و نقل مافوق صوت
بالون هوای گرم
flying saucer
بالون
supersonic transport
بالون رگبار
hot-air balloon
گوساژ
balloon
اویون
barrage balloon
Gossage
avion
bumpy
برآمده
coarse
درشت
lumpy
توده ای
خشن
uneven
ناهموار. ناجور
unsmoothed
صاف نشده
abnormal
غیرطبیعی
شکسته شده
تغییر می کند
ناهمسان
خارق العاده
inconsistent
ناسازگار
irregular
بی رویه
uncommon
غیر معمول
upright
عمودی
vertical
چین خورده
wrinkled
متغیر
متقلب
dishonest
ژنده پوش
ragged
ناپایدار
unstable
لرزان
wobbly
غیر منصفانه
unfair
واگرا
divergent
غیر مشابه
dissimilar
بی نظم
disorderly
بدون سطح
unlevel
اریب
slanted
خم شده
inconstant
کج شده
bent
tilted