tool
tool - ابزار
noun - اسم
UK :
US :
چیزی که در دست می گیرید و برای انجام یک کار خاص استفاده می کنید
یک قطعه تجهیزات یا مهارتی که برای انجام کار شما مفید است
someone who is used unfairly by another person and who has to do things they do not really want to do – used to show disapproval
کسی که توسط شخص دیگری به طور ناعادلانه استفاده می شود و مجبور است کارهایی را انجام دهد که واقعاً نمی خواهد انجام دهد - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود
a man’s penis (=sex organ)
آلت تناسلی مرد (= اندام جنسی)
رانندگی کردن در امتداد یک خیابان، به خصوص برای تفریح
یک شی، قطعه یا وسیله ای که برای ساختن چیزها استفاده می شود
مهارت یا روشی برای انجام یک کار خاص
نرم افزاری که برای انجام یک کار خاص طراحی شده است
قطعه ای از تجهیزاتی که با دستان خود برای ساختن یا تعمیر چیزی استفاده می کنید
چیزی که به شما در انجام یک فعالیت خاص کمک می کند
ابزار تجارت چیزی است که باید برای انجام کار خود از آن استفاده کنید
کسی که تصمیمات و اعمالش به طور ناعادلانه توسط دیگران کنترل می شود
a penis
یک آلت تناسلی
یک کلمه توهین آمیز برای شخصی که خیلی دوستش ندارید یا خیلی احمقانه رفتار می کند
a piece of equipment that you use to help you do a job esp. something that you use with your hands to make or repair something
قطعه ای از تجهیزاتی که برای کمک به انجام یک کار استفاده می کنید، به ویژه. چیزی که با دستان خود برای ساختن یا تعمیر چیزی استفاده می کنید
ابزار همچنین هر چیزی است که به شما کمک می کند کاری را که می خواهید انجام دهید
قطعه کوچکی از تجهیزات که با دستان خود برای ساختن یا تعمیر چیزی استفاده می کنید
چیزی که در یک فعالیت خاص به شما کمک می کند
برنامه یا ویژگی یک برنامه که به شما کمک می کند کارهای خاصی را در رایانه انجام دهید
چیزی که برای انجام یک کار خاص ضروری است
شاه تنها ابزار رژیم نظامی بود.
ابزاری برای برش فلز
اینترنت ابزار موثری برای تبلیغات بوده است.
تمام ابزار باغبانی من از آلونک به سرقت رفته بود.
یک کیت ابزار خوب باید حاوی انبردست، پیچ گوشتی و سیم برش باشد.
او یک آچار از جعبه ابزارش برداشت و پیچ های دروازه را محکم کرد.
این طرح ها ابزار ارزشمندی بود که دقت و کارایی پروژه را افزایش داد.
در ابتدا، بسیاری از گزینهها به عنوان ابزار سرمایهگذاری مخاطرهآمیز و باطنی به گزینهها بیاعتماد شدند.
نرخ بهره یکی از ابزارهای اصلی سیاست اقتصادی وزیر دارایی است.
Using the computer environment as our tool we can process and reshape all kinds of information swiftly and perfectly.
با استفاده از محیط کامپیوتر به عنوان ابزار خود، میتوانیم انواع اطلاعات را سریع و بینقص پردازش و تغییر شکل دهیم.
تصاویر پناهندگان در حال فرار به عنوان یک ابزار تبلیغاتی موثر علیه کمونیست ها مورد استفاده قرار گرفت.
garden tools
ابزار باغبانی
یک ابزار برش
همیشه ابزار مناسب را برای کار انتخاب کنید.
craftsmen using traditional tools
صنعتگران با استفاده از ابزار سنتی
مجموعه ای از ابزار
ابزارهای تحقیق مانند پرسشنامه
یک ابزار بازاریابی/مدیریت
اینترنت می تواند ابزار آموزشی قدرتمندی باشد.
یک ابزار مفید/ارزشمند
Some of them carried the guns which were the tools of their trade (= the things they needed to do their job).
برخی از آنها اسلحه هایی را که ابزار تجارت آنها بود (= چیزهایی که برای انجام کارشان نیاز داشتند) حمل می کردند.
اثربخشی نرخ بهره به عنوان یک ابزار اقتصادی
یک خبرنامه ایمیلی می تواند یک ابزار ارتباطی بسیار موثر باشد.
آنها باید از تمام ابزارهایی که در اختیار دارند استفاده کنند.
نخست وزیر ابزار ناخواسته رئیس جمهور بود.
او دقیقاً تیزترین ابزار داخل جعبه نیست، درست است؟
اینترنت به ابزاری حیاتی برای بسیاری از هنرمندان تبدیل شده است.
این فرهنگ لغت یک ابزار مرجع عالی برای زبان آموزان پیشرفته است.
ما باید اطمینان حاصل کنیم که از آموزش به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده نمی شود.
یک ابزار تشخیصی ارزشمند برای پزشکان
Technology provides tools to enhance teaching.
فناوری ابزارهایی را برای تقویت آموزش فراهم می کند.
They are developing new software tools.
آنها در حال توسعه ابزارهای نرم افزاری جدید هستند.
power tools
ابزار قدرت
machine tools
ابزارهای ماشینی
یک کارت اعتباری رایگان کم بهره می تواند یک ابزار بودجه بندی مفید باشد.
اطراف هنرمند با رنگ، قلم مو و سایر ابزارهای حرفه ای احاطه شده بود.
رئیس جمهور به طور گسترده به عنوان ابزار ارتش شناخته می شد.
تنها ابزاری که برای این کار نیاز دارید چکش و پیچ گوشتی است.
ما معتقدیم قانون جدید ابزار موثری برای مبارزه با فقر خواهد بود.
They sell agricultural machinery and tools.
آنها ماشین آلات کشاورزی و ابزار می فروشند.
شما می توانید مبلمان ما را با استفاده از ابزارهای دستی یا ابزارهای برقی بسیار ابتدایی مونتاژ کنید.
نیروی فروش تحصیل کرده یکی از موثرترین ابزارهایی است که هر شرکتی می تواند داشته باشد.
دستگاه
پیاده سازی
ابزار
تجهیزات
utensil
وسایل آشپزی
apparatus
دنده
appliance
ساخت و ساز
تدبیر
لوازم جانبی
contraption
Gizmo
contrivance
کیت
gadget
سازوکار
accessory
کمک
gizmo
حیله
kit
سخت افزار
متوسط
عامل
gimmick
برخورد با
hardware
وسیله نقلیه
به موجب آن
paraphernalia
آژانس
به معنای
tackle
سلاح
whatchamacallit
wherewithal
ویجت
دوهکی
means
whatchamacallit
widget
doohickey