reference

base info - اطلاعات اولیه

reference - ارجاع

noun - اسم

/ˈrefrəns/

UK :

/ˈrefrəns/

US :

family - خانواده
referee
داور
referral
معرف
referable
قابل ارجاع
refer
مراجعه کنید
reference
ارجاع
google image
نتیجه جستجوی لغت [reference] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • او هیچ اشاره ای به بیماری خود نکرد بلکه فقط به برنامه های آینده اش اشاره کرد.

  • the President’s passing reference to (= brief mention of) the end of the war


    اشاره گذرا رئیس جمهور به (= اشاره مختصر به) پایان جنگ

  • Her book contains many biblical references.


    کتاب او حاوی بسیاری از مراجع کتاب مقدس است.

  • His testimony included references to memos by the company's financial managers.


    شهادت او شامل ارجاع به یادداشت های مدیران مالی شرکت بود.

  • Study their correspondence and you find only three references to George Washington.


    مکاتبات آنها را مطالعه کنید و فقط سه مرجع به جورج واشنگتن پیدا کنید.

  • She discreetly avoided any specific reference to religion.


    او با احتیاط از هرگونه اشاره خاصی به دین اجتناب کرد.

  • The book is full of references to growing up in India.


    کتاب مملو از ارجاعات به رشد در هند است.

  • There are frequent references in the text to the English Civil War.


    در متن اشارات فراوانی به جنگ داخلی انگلیس وجود دارد.

  • A copy of the booklet is given to the employee for reference.


    یک نسخه از دفترچه برای مراجعه به کارمند داده می شود.

  • Keep the list of numbers near the phone for easy reference.


    لیست اعداد را در نزدیکی تلفن برای ارجاع آسان نگه دارید.


  • من نام هتل را برای مراجعات بعدی یادداشت کردم (= زیرا ممکن است در آینده مفید باشد).

  • The library contains many popular works of reference (= books that contain facts and information).


    این کتابخانه حاوی بسیاری از آثار مرجع محبوب است (= کتابهایی که حاوی حقایق و اطلاعات هستند).

  • We provided reference materials about our Greek vase collection.


    ما مطالب مرجعی در مورد مجموعه گلدان یونانی خود ارائه کردیم.

  • Reference to the guide shows that the word has been used in the latter sense.


    مراجعه به راهنما نشان می دهد که این کلمه به معنای اخیر به کار رفته است.

  • The map reference is Y4.


    مرجع نقشه Y4 است.

  • It is essential that an accurate grid reference is given.


    ضروری است که یک مرجع شبکه دقیق داده شود.

  • Please quote your reference number when making an enquiry.


    لطفاً هنگام استعلام شماره مرجع خود را ذکر کنید.


  • پرستار اورژانس می تواند آسیب های جزئی را بدون مراجعه به پزشک درمان کند.

  • The decision was made without reference to local managers.


    این تصمیم بدون اشاره به مدیران محلی گرفته شده است.

  • I'm sure she'll give you a good reference.


    من مطمئن هستم که او به شما مرجع خوبی می دهد.

  • We will take up references (= contact the people who provided them) after the interview.


    ما پس از مصاحبه مراجع (= با افرادی که آنها را ارائه کرده اند تماس خواهیم گرفت).

  • We'll need a reference from your current employer.


    ما به یک مرجع از کارفرمای فعلی شما نیاز داریم.

  • She asked him to provide a reference for her.


    او از او خواست تا مرجعی برای او فراهم کند.


  • رئیس قبلی من به عنوان مرجع برای من عمل خواهد کرد.


  • کارفرمای سابق او موافقت کرد که به عنوان مرجع برای او عمل کند.

  • There is a list of references at the end of each chapter.


    در پایان هر فصل فهرستی از منابع وجود دارد.

  • For references, see Section D above.


    برای مراجع، بخش D در بالا را ببینید.

  • References to previous research are listed in an appendix.


    ارجاع به تحقیقات قبلی در پیوست ذکر شده است.

  • With reference to your letter of July 22…


    با توجه به نامه 22 جولای شما…

  • I am writing with reference to your job application.


    من با اشاره به درخواست شغلی شما می نویسم.

  • He dropped casual references to the legacy of his great work.


    او ارجاعات معمولی به میراث کار بزرگش را کنار گذاشت.

synonyms - مترادف
  • citation


    نقل قول


  • منبع


  • قدرت


  • توجه داشته باشید

  • attribution


    نسبت دادن


  • اعتبار

  • footnote


    پاورقی


  • کتابشناسی - فهرست کتب

  • bibliography


    پلاگین

  • plug


    منبع اطلاعات


  • داده های کتابشناختی

  • bibliographical data


    مرجع متقابل

  • cross-reference


    مستندات

  • documentation


    بعد فکر

  • afterthought


    توضیح


antonyms - متضاد
  • snub


    کم محلی کردن

  • ignorance


    جهل

  • disregard


    بی توجهی

  • ignoring


    نادیده گرفتن

  • oversight


    نظارت

لغت پیشنهادی

bankrupted

لغت پیشنهادی

boffin

لغت پیشنهادی

attend