civil

base info - اطلاعات اولیه

civil - مدنی

adjective - صفت

/ˈsɪvl/

UK :

/ˈsɪvl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [civil] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • civil unrest (= that is caused by groups of people within a country)


    ناآرامی های مدنی (= که توسط گروه هایی از مردم در یک کشور ایجاد می شود)

  • civil strife/conflict


    درگیری داخلی / درگیری

  • There were concerns that the economic reforms might lead to civil unrest.


    این نگرانی وجود داشت که اصلاحات اقتصادی ممکن است به ناآرامی های داخلی منجر شود.

  • the recognition of civil unions for same-sex couples


    به رسمیت شناختن اتحادیه های مدنی برای زوج های همجنس

  • They were married in a civil ceremony.


    آنها طی یک مراسم مدنی ازدواج کردند.

  • civil aviation


    حمل و نقل هوایی عمران

  • We have called in the army to assist the civil authorities in rescue operations.


    ما از ارتش خواسته ایم تا در عملیات نجات به مقامات غیرنظامی کمک کند.


  • یک دادگاه مدنی


  • هرچه زمان کمتری برای مدنی بودن برای او صرف کنم بهتر است!

  • He said that the police were perfectly civil in their questioning.


    او گفت که پلیس در بازجویی های خود کاملاً مدنی بود.

  • I don't want her around if she can't behave in a civil manner to me.


    اگر نتواند رفتاری مدنی با من داشته باشد، او را نمی خواهم.

  • The teachers were all perfectly civil to me.


    معلمان همه نسبت به من کاملا متمدن بودند.

  • Helicopters are mainly used for military rather than civil use.


    هلیکوپترها عمدتاً برای مصارف نظامی و نه غیر نظامی استفاده می شوند.

  • After ten years of military dictatorship, the country now has a civil government.


    پس از ده سال دیکتاتوری نظامی، این کشور اکنون دارای یک حکومت مدنی است.

  • We weren't married in church but we had a civil ceremony in a registry office.


    ما در کلیسا ازدواج نکردیم، اما یک مراسم مدنی در اداره ثبت احوال داشتیم.


  • این موضوع بهتر است در دادگاه مدنی به جای یک دادرسی کیفری پرهزینه رسیدگی شود.


  • رفتار او متمدنانه بود، گرچه چندان دوستانه نبود.

  • These helicopters are for rescue and other civil use.


    این هلیکوپترها برای امداد و نجات و سایر مصارف غیرنظامی هستند.

  • We were married in a civil ceremony.


    ما در یک مراسم مدنی ازدواج کردیم.


  • دادگاه مدنی

  • We were civil to each other but we were both still angry.


    ما نسبت به هم متمدن بودیم، اما هر دو هنوز عصبانی بودیم.

  • The Chapter 11 action suspended a civil trial in which two plaintiffs sought compensation totaling more than $160 million.


    اقدام فصل 11 یک محاکمه مدنی را به حالت تعلیق درآورد که در آن دو شاکی به دنبال غرامت بیش از 160 میلیون دلار بودند.

synonyms - مترادف

  • خانه


  • داخلی

  • interior


    ملی


  • مدنی

  • civic


    درونی؛ داخلی


  • محلی


  • شهرداری

  • municipal


    حالت


  • دولتی

  • governmental


    سیاسی


  • عمومی


  • در شرکت

  • in-company


    در خانه

  • in-house


    فدرال


  • بومی


  • پادشاه

  • indigenous


    اجتماعی

  • sovereign


    ملی ایالات متحده


  • محبوب

  • nationalizedUS


    امپراتوری


  • سلطنتی

  • imperial


    اشتراکی

  • royal


    ملی شده انگلستان

  • communal


    در سراسر کشور

  • politic


  • nationalisedUK


  • nationwide


  • inland


  • countrywide


  • state-owned


  • state-run


antonyms - متضاد

  • خارجی

  • nonnational


    غیر ملی


  • بین المللی


  • نظامی


  • دینی


  • حالت

  • unkind


    نامهربان


  • جهانی است

  • worldwide


    در سراسر جهان


  • جهانی

  • multinational


    چند ملیتی

  • intercontinental


    بین قاره ای

  • multiracial


    چند نژادی


  • جهان

  • cosmopolitan


    جهان شهری

  • transnational


    فراملی

  • ceremonial


    تشریفاتی


  • رسمی


  • عمومی

  • governmental


    دولتی


  • دولت

  • ecumenical


    سیاره ای

  • planetary


    ملی


  • کاتولیک


  • دور از دسترس

  • catholic


    گسترده

  • far-reaching


    همه جانبه

  • wide-ranging


    فرا قاره ای

  • all-embracing


    فرا اقیانوسی

  • transcontinental


  • transoceanic


لغت پیشنهادی

repudiate

لغت پیشنهادی

amphora

لغت پیشنهادی

paralysis