standard
standard - استاندارد
noun - اسم
UK :
US :
استاندارد سازی
غیر استاندارد
استاندارد کردن
سطحی که قابل قبول تلقی می شود یا سطحی که کسی یا چیزی به آن رسیده است
یک قانون رسمی ثابت برای اندازه گیری وزن، خلوص، ارزش و غیره
یک آهنگ محبوب که توسط بسیاری از خوانندگان مختلف خوانده شده است
پرچمی که در مراسم استفاده می شود
به صورت عادی یا معمولی پذیرفته می شود
منظم و معمولی در شکل، اندازه، کیفیت و غیره
یک کتاب استاندارد، کار و غیره توسط هر کسی که یک موضوع خاص را مطالعه می کند خوانده می شود
شکل استاندارد یک زبان، شکلی است که درست در نظر گرفته می شود و توسط اکثر مردم استفاده می شود
a level of quality skill ability or achievement by which someone or something is judged, and that is considered good enough to be acceptable
سطحی از کیفیت، مهارت، توانایی یا موفقیت که توسط آن شخص یا چیزی مورد قضاوت قرار می گیرد و به اندازه کافی خوب در نظر گرفته می شود که قابل قبول باشد.
چیزی که برای مقایسه یک چیز با چیز دیگر استفاده می کنید
یک معیار رسمی ثابت برای وزن، خلوص، ارزش و غیره
یک سطح از کیفیت
یک قانون اخلاقی که باید رعایت شود
الگو یا مدلی که عموماً پذیرفته شده است
آهنگ یا قطعه موسیقی دیگری که محبوب بوده و اغلب در مدت زمان طولانی پخش شده است
ماشینی با دنده که با دست عوض می شود
یک پرچم، به خصوص یک پرچم بلند و باریک که با دو نقطه بلند به پایان می رسد
معمولی و نه خاص، به خصوص زمانی که تصور شود که صحیح یا قابل قبول است
Language described as standard is the form of that language that is considered acceptable and correct by most educated users of it
زبانی که به عنوان استاندارد توصیف می شود، شکلی از آن زبان است که توسط اکثر کاربران تحصیل کرده آن قابل قبول و صحیح می باشد
A standard book or writer is the one that is most commonly read for information on a particular subject
یک کتاب یا نویسنده استاندارد کتابی است که بیشتر برای اطلاعات در مورد یک موضوع خاص خوانده می شود
معمول یا مورد انتظار؛ شامل چیزی خاص یا اضافی نیست
یک واحد اندازه گیری استاندارد یک روش پذیرفته شده برای اندازه گیری چیزهایی از نوع مشابه است.
something that others of a similar type are compared to or measured by or the expected level of quality
چیزی که سایرین از نوع مشابه با آن مقایسه یا سنجیده می شوند، یا سطح کیفی مورد انتظار
آهنگ یا قطعه ای از موسیقی که سال هاست محبوب بوده و نوازندگان اغلب آن را اجرا می کنند
پرچمی که به عنوان نماد یک شخص، گروه یا سازمان استفاده می شود
سطحی از کیفیت که مردم انتظار دارند و به طور کلی آن را به عنوان عادی می پذیرند
an official rule unit of measurement or way of operating that is used in a particular area of manufacturing or services
یک قانون رسمی، واحد اندازه گیری، یا روش عملیاتی که در یک منطقه خاص از تولید یا خدمات استفاده می شود.
معمولی یا متوسط
پیروی از مجموعه ای خاص از قوانین یا اندازه گیری ها، بدون هیچ گونه تغییر یا جزئیات اضافی
توسط اکثر مردم استفاده می شود
اگر خلبان طبق استانداردهای عادی خطوط هوایی آموزش ندیده باشد، در استخدام ما نخواهد بود.
استانداردهای زندگی کاهش یافته است.
safety/quality standards
استانداردهای ایمنی/کیفیت
چه کسی استاندارد کیفیت آب را تعیین می کند؟
تعدادی از سواحل بریتانیا استانداردهای اروپایی را در مورد تمیزی رعایت نمی کنند.
to improve/raise standards
برای بهبود/افزایش استانداردها
او نتوانست به حداقل استاندارد برسد و واجد شرایط نبود.
هدف ما حفظ استانداردهای بالای مراقبت از مشتری است.
استاندارد برنامه های امسال بسیار پایین است.
کیفیت تصویر کمتر از استانداردی بود که انتظارش را داشتم.
The work was done to a professional standard.
کار با استاندارد حرفه ای انجام شد.
کار او در حد استاندارد نیست (= استاندارد به اندازه کافی خوب).
اگر می خواهید جایی ارزان برای زندگی پیدا کنید، بهتر است استانداردهای خود را پایین بیاورید.
این یک وعده غذایی ساده با استانداردهای ادی بود.
تجهیزات با استانداردهای مدرن کند و سنگین هستند.
آخرین فیلم او بسیار پایین تر از استانداردهای معمول او است.
مردی با معیارهای اخلاقی بالا
برخی افراد استانداردی ندارند.
The government must uphold basic standards of decency.
دولت باید استانداردهای اولیه نجابت را رعایت کند.
پدربزرگ و مادربزرگ من همیشه از پایین آمدن استانداردها شاکی هستند.
the advertising standards watchdog
ناظر استانداردهای تبلیغاتی
کاهش استاندارد وزن سکه های نقره
industry standards
استانداردهای صنعت
استاندارد سلطنتی
او استاندارد جدیدی از برتری را در داستان پلیسی تعیین کرد.
اعمال استانداردهای دانشگاهی یکسان در سراسر کشور غیرممکن است.
این دستورالعمل حداقل استانداردهای رفاه حیوانات را تعیین می کند.
گوشت گاو بازرسی می شود و باید استانداردهای ایمنی مواد غذایی را رعایت کند.
Consumers deserve to know that organic products have been produced according to rigorous organic standards.
مصرف کنندگان باید بدانند که محصولات ارگانیک مطابق با استانداردهای ارگانیک دقیق تولید شده اند.
این محصول مطابق با استانداردهای صنعتی است که به طور گسترده دنبال می شود.
تلاش برای ارتقای استانداردهای مراقبت از بیمار در حال انجام است.
the development of international standards and guidelines for regulating GMOs
توسعه استانداردها و دستورالعمل های بین المللی برای تنظیم GMOs
طبیعی
معمولی
customary
مرسوم
موجودی
معمول
منظم
میانگین
مشترک
تنظیم
هر روز
غالب
محبوب
prevailing
روال
عادت کرده
مشخصه
accustomed
عادی
ایجاد
commonplace
انتظار می رود
established
عمومی
expected
ارتدکس
رایج است
habitual
پایه ای
orthodox
منثور
prevalent
روزی
نماینده
prosaic
اصلی
quotidian
غیر استثنایی
غیر قابل توجه
staple
unexceptional
unremarkable
unconventional
غیر متعارف
غیر معمول
atypical
ناهمسان
غیرطبیعی
abnormal
بی رویه
irregular
غیر استاندارد
nonstandard
نادر
عجیب
نا آشنا
unfamiliar
ناهنجار
unorthodox
جایگزین
aberrant
غیر عادی
متمایز
anomalous
خلاقانه
distinctive
ناسازگار
innovative
غیر معمولی
nonconformist
رمان
nontypical
اصلی
عجیب و غریب
کنجکاو
uncommon
استثنایی
uncustomary
تجربی
bizarre
خارق العاده
تازه
eccentric
پیشگامانه
exceptional
ویژه
experimental
groundbreaking
idiosyncratic