flag

base info - اطلاعات اولیه

flag - پرچم

noun - اسم

/flæɡ/

UK :

/flæɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [flag] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the Italian flag


    پرچم ایتالیا

  • the flag of Italy


    این هتل با پرچم اتحادیه اروپا برافراشته است.

  • The hotel flies the European Union flag.


    پرچم آمریکا در اهتزاز بود.

  • The American flag was flying.


    صدها نفر به تشویق و تکان دادن پرچم پرداختند.

  • Hundreds of people cheered and waved flags.


    همه پرچم ها نیمه افراشته بود (= به افتخار شخص مشهوری که درگذشته است).

  • All the flags were at half mast (= in honour of a famous person who has died).


    پرچم سیاه و سفید پایین آمد و مسابقه آغاز شد.


  • کمک داور پرچم خود را برای آفساید بالا برده بود.

  • The assistant referee had raised his flag for offside.


    پرچم بزرگ برزیل بالای سکو به اهتزاز درآمد.

  • A large Brazilian flag fluttered above the podium.


    ضربه او به پرچم کرنر نزدیکتر بود تا دروازه.


  • پرچمدار استرالیا (= شخصی که پرچم را حمل می کرد) در المپیک سیدنی

  • Australia's flag bearer (= person who carried the flag) at the Sydney Olympics


    برای بیعت با پرچم

  • to swear allegiance to the flag


    این تیم با پرچم المپیک به رقابت پرداخت.

  • The team competed under the Olympic flag.


    او زیر پرچم سازمان ملل کار می کرد.

  • He was working under the flag of the United Nations.


    پرچم های زرد

  • yellow flags


    صادرکنندگان ما پرچم را در نمایشگاه های تجاری بین المللی برافراشته نگه می دارند.

  • Our exporters keep the flag flying at international trade exhibitions.


    پرچمی پاره پاره از پشت بام ساختمان سوخته آویزان بود.

  • A tattered flag hung from the roof of the burnt-out building.


    هنگامی که رئیس جمهور از کنار آن می گذشت، جمعیت همه پرچم ها را تکان می دادند.

  • The crowd all waved flags as the president came past.


    این که اینقدر ارزان بود باید برای من زنگ خطری بود.


  • پرچمی که در نسیم به اهتزاز در می آید

  • a flag fluttering in the breeze


    یک پرچم آتش بس

  • a flag of truce


    پرچم همه کشورهای شرکت کننده در خارج از ورزشگاه به اهتزاز در می آید.

  • Flags of all the participating countries are flying outside the stadium.


    پرچم ها در نسیم به اهتزاز در می آمدند.

  • Flags were flapping/fluttering in the breeze.


    نگهبان پرچم خود را به اهتزاز درآورد و قطار از ایستگاه دور شد.

  • The guard waved his flag and the train pulled away from the station.


    هر فایلی را که ممکن است بعدا مفید باشد پرچم گذاری کنید.

  • Flag any files that might be useful later.


    ما سوابق مورد علاقه را در پایگاه داده علامت گذاری می کنیم و سپس می توانیم چاپی را به شما ارائه دهیم.

  • We'll flag the records of interest in the database and then we can give you a print-out.


    من فقط می خواهم چند مشکل در پروژه را علامت گذاری کنم.

  • I'd just like to flag a couple of issues with the project.


    تیم بازرسی یک مشکل احتمالی آلودگی آب های زیرزمینی را اعلام کرد.

  • The inspection team flagged a potential groundwater pollution problem.


    یک آزمایش آزمایشگاهی ممکن است خطرات بالقوه را در مراحل اولیه نشان دهد.

  • A laboratory test might have flagged up the potential dangers at a much earlier stage.


    بعد از نهم مایل شروع به پرچم زدن کردم.

  • I was starting to flag after the ninth mile.


    مکالمه در حال پرچم گذاری بود.

  • The conversation was flagging.


synonyms - مترادف
  • banner


    بنر

  • ensign


    پرچمدار

  • pennant


    پرچم


  • استاندارد

  • banderole


    باندرول

  • jack


    جک

  • pennon


    پنون

  • streamer


    استریمر

  • pendant


    آویز

  • gonfalon


    گونفالن

  • guidon


    راهنما

  • banderol


    بندکشی

  • bunting


    بورجی

  • burgee


    معلق

  • pendent


    لاباروم

  • labarum


    وکسیلوم

  • vexillum


    بنرول

  • bannerol


    colorUS

  • colorsUS


    colorsUK

  • coloursUK


    colorUK

  • colourUK


    رنگ آمریکا

  • colorUS


    نشان

  • emblem


    سمبل

  • insignia


    روبان


  • تزیین

  • ribbon


    فریاد زن

  • decoration


    شکل

  • screamer


    کهن

  • badge




antonyms - متضاد

  • بالا آمدن


  • تقویت


  • خوب انجام بده


  • افزایش دادن


  • رشد


  • توسعه دهد

  • flourish


    شکوفا شدن


  • بهتر کردن


  • ساختن

  • bloom


    شکوفه

  • thrive


    رشد کردن

  • enlarge


    بزرگنمایی کنید


  • بسط دادن

  • prosper


    رونق

  • ascend


    صعود کردن


  • توسعه دادن، گسترش

  • blossom


    شکوفه - گل


  • موفق شدن

  • straighten


    راست کردن


  • رسیدن


  • انجام دهد

  • perk up


    قدرت گرفتن


  • افزایش دهد

  • ameliorate


    بهبود بخشد

  • meliorate


    بهبود بخشید

  • intensify


    تشدید شود

  • swell


    متورم شدن


  • بهبود می یابند


  • بالا بردن

  • wax


    موم

  • loosen


    شل کردن

لغت پیشنهادی

astrolabe

لغت پیشنهادی

thaw

لغت پیشنهادی

untreated