strengthen

base info - اطلاعات اولیه

strengthen - تقویت

verb - فعل

/ˈstreŋkθn/

UK :

/ˈstreŋkθn/

US :

family - خانواده
strength
استحکام - قدرت
strong
قوی
strongly
به شدت
strengthen
تقویت
google image
نتیجه جستجوی لغت [strengthen] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Her position in the party has strengthened in recent weeks.


    موقعیت او در حزب در هفته های اخیر تقویت شده است.

  • The move is clearly intended to strengthen the president's position as head of state.


    این اقدام به وضوح برای تقویت موقعیت رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت است.


  • شواهد جدید باعث تقویت پرونده آنها خواهد شد.

  • The new manager has strengthened the side by bringing in several younger players.


    سرمربی جدید با جذب چند بازیکن جوان تیم را تقویت کرده است.

  • The exercises are designed to strengthen your stomach muscles.


    تمرینات برای تقویت عضلات شکم شما طراحی شده اند.

  • Repairs are necessary to strengthen the bridge.


    تعمیرات برای تقویت پل ضروری است.

  • This temporary setback merely strengthened her resolve.


    این شکست موقت صرفاً عزم او را تقویت کرد.

  • Their attitude only strengthened his resolve to fight on.


    نگرش آنها فقط عزم او را برای مبارزه بیشتر تقویت کرد.

  • The experience of bereavement can strengthen family ties.


    تجربه سوگ می تواند پیوندهای خانوادگی را تقویت کند.

  • His determination only strengthened in the face of this opposition.


    عزم او فقط در برابر این مخالفت تقویت شد.

  • The wind had strengthened overnight.


    وزش باد در طول شب قوی شده بود.

  • Yesterday the pound strengthened against the dollar.


    دیروز پوند در برابر دلار تقویت شد.

  • The fall in unemployment is a sign of a strengthening economy.


    کاهش نرخ بیکاری نشانه ای از تقویت اقتصاد است.

  • The measures should help create jobs and strengthen the economy.


    این اقدامات باید به ایجاد اشتغال و تقویت اقتصاد کمک کند.

  • The new law is aimed at strengthening protective measures for workers.


    قانون جدید با هدف تقویت اقدامات حمایتی برای کارگران است.

  • The success in the election strengthened the party's position considerably.


    موفقیت در انتخابات موقعیت حزب را به میزان قابل توجهی تقویت کرد.

  • This merger will further strengthen the company and ensure its continued success.


    این ادغام باعث تقویت بیشتر شرکت و تضمین موفقیت مداوم آن خواهد شد.

  • They have been strengthening their border defences in preparation for war.


    آنها دفاع مرزی خود را برای آمادگی برای جنگ تقویت کرده اند.

  • His battle against cancer has strengthened his belief in God.


    نبرد او با سرطان ایمان او را به خدا تقویت کرده است.

  • The accident strengthens the case for better safety measures at fairgrounds.


    این حادثه مواردی را برای اقدامات ایمنی بهتر در محل نمایشگاه تقویت می کند.

  • The bank loan has greatly strengthened our financial position.


    وام بانکی وضعیت مالی ما را بسیار تقویت کرده است.

  • The organization's aim is to strengthen the cultural ties between Britain and Germany.


    هدف این سازمان تقویت روابط فرهنگی بین بریتانیا و آلمان است.

  • The rise in US interest rates caused the dollar to strengthen (= increase in value) against all the Asian currencies.


    افزایش نرخ بهره آمریکا باعث تقویت (=افزایش ارزش) دلار در برابر تمام ارزهای آسیایی شد.

  • Somehow his illness strengthened their marriage and brought them closer together.


    بیماری او به نوعی ازدواج آنها را تقویت کرد و آنها را به هم نزدیکتر کرد.

  • Parents can strengthen ties with their children.


    والدین می توانند روابط خود را با فرزندان خود تقویت کنند.

  • If something isn’t done to strengthen the railroad bridge it may collapse.


    اگر کاری برای تقویت پل راه آهن انجام نشود، ممکن است فرو بریزد.

  • The tone of her voice strengthened suddenly.


    لحن صدایش ناگهان قوت گرفت.


  • ورزش باعث تقویت پاهای شما می شود.

  • A discussion paper aiming to strengthen the EU's competition regime has been circulated amongst commissioners.


    یک مقاله بحث با هدف تقویت رژیم رقابت اتحادیه اروپا در میان کمیسیونرها توزیع شده است.

  • Research and development expenses amounted to €76m in the first six months, reflecting the company's desire to further strengthen its technological leadership.


    هزینه های تحقیق و توسعه در شش ماه اول به 76 میلیون یورو رسید که نشان دهنده تمایل شرکت برای تقویت بیشتر رهبری فناوری خود است.

  • Recent efforts have been made to strengthen the role of outside directors.


    اخیراً تلاش هایی برای تقویت نقش مدیران خارجی صورت گرفته است.

synonyms - مترادف
  • harden


    سفت شدن

  • toughen


    سفت کردن

  • fortify


    مستحکم کردن

  • inure


    inure

  • indurate


    مقاوم


  • فصل

  • stiffen


    فولاد


  • آنیل کردن

  • anneal


    تقویت کردن


  • بند شلوار

  • brace


    ساحل کردن


  • گوساله کردن


  • ساختن

  • beef up


    غلیظ کردن


  • تحکیم

  • thicken


    حمایت کردن

  • consolidate


    امن است


  • خشن کردن


  • stabilizeUS

  • harshen


    پشتیبانی

  • stabilizeUS


    stabiliseUK

  • prop


    قدرت دادن به

  • stabiliseUK


    پایدار کردن


  • سیمان


  • خلق و خوی

  • cement


    رونق دادن به

  • temper


    گالوانیزه ایالات متحده

  • give a boost to


  • rigidify


  • forge


  • galvanizeUS


antonyms - متضاد
  • weaken


    تضعیف شود

  • wane


    کمرنگ شدن

  • diminish


    کاهش

  • abate


    کاهش دادن

  • lessen


    بدتر شدن

  • deteriorate


    پژمرده شدن

  • wither


    خسارت


  • بی ثبات کردن انگلستان

  • destabiliseUK


    بی ثبات کردن ایالات متحده

  • destabilizeUS


    تکان دادن


  • به خطر افتادن

  • compromise


    خدشه دار کردن

  • impair


    کم شدن

  • dwindle


    منحط

  • degenerate


    تحلیل رفتن


  • شکستن


  • تضعیف کردن

  • undermine


    سرنگون کردن

  • topple


    خرد کردن

  • shatter


    سقوط - فروپاشی


  • غلت زدن

  • tumble


    فرو ریختن

  • crumble


    مچاله کردن

  • crumple


    ناامید کردن


لغت پیشنهادی

interagency

لغت پیشنهادی

forgettable

لغت پیشنهادی

vested