strongly

base info - اطلاعات اولیه

strongly - به شدت

adverb - قید

/ˈstrɔːŋli/

UK :

/ˈstrɒŋli/

US :

family - خانواده
strength
استحکام - قدرت
strong
قوی
strengthen
تقویت
strongly
به شدت
google image
نتیجه جستجوی لغت [strongly] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a strongly worded protest


    اعتراض شدید

  • He was strongly opposed to the idea.


    او به شدت با این ایده مخالف بود.

  • This is an issue I feel strongly about.


    این موضوعی است که من شدیداً در مورد آن احساس می کنم.

  • This decision was strongly criticized by both sides.


    این تصمیم مورد انتقاد شدید دو طرف قرار گرفت.


  • تقریباً همه آنها به شدت موافق هستند که آموزش کلید موفقیت است.

  • I strongly disagree with this statement.


    من به شدت با این گفته مخالفم.


  • ما قویاً به اهمیت مسئولیت شخصی در قبال اعمال خود اعتقاد داریم.


  • ما قویاً از دولت بریتانیا می خواهیم که اقدامات لازم را انجام دهد.

  • I strongly suspect that this whole story is fictional.


    من به شدت شک دارم که کل این داستان تخیلی باشد.

  • The company says it strongly believes in the importance of organic agriculture.


    این شرکت می گوید که به شدت به اهمیت کشاورزی ارگانیک اعتقاد دارد.

  • Health spending is strongly linked to the country's wealth.


    هزینه های بهداشتی به شدت با ثروت کشور مرتبط است.

  • These conclusions are strongly supported by a recent study.


    این نتایج به شدت توسط یک مطالعه اخیر پشتیبانی می شود.

  • Interest is already very high and advance booking is strongly recommended.


    علاقه در حال حاضر بسیار زیاد است و رزرو قبلی اکیداً توصیه می شود.

  • She was strongly influenced by his views.


    او به شدت تحت تأثیر دیدگاه های او بود.

  • The evidence strongly suggests that he did not commit the crime.


    شواهد به شدت حاکی از آن است که او این جنایت را مرتکب نشده است.

  • The room smelt strongly of polish.


    اتاق به شدت بوی لاک می داد.

  • These works are strongly reminiscent of earlier paintings.


    این آثار به شدت یادآور نقاشی های قبلی هستند.

  • a light shining strongly


    نوری که به شدت می درخشد

  • He finished strongly in a time of 38 minutes, 44 seconds.


    او در زمان 38 دقیقه و 44 ثانیه با قدرت تمام شد.

  • The market rebounded strongly in the second half of the year.


    بازار در نیمه دوم سال به شدت بازگشت.

  • a strongly built boat


    یک قایق قوی

  • They strongly believe their children should make choices for themselves.


    آنها به شدت معتقدند فرزندانشان باید خودشان انتخاب کنند.

  • Many locals are strongly opposed to the development.


    بسیاری از مردم محلی به شدت با این توسعه مخالف هستند.

  • Equipment will have to be strongly made to endure the weather conditions on the ice cap.


    تجهیزات برای تحمل شرایط آب و هوایی روی کلاهک یخی باید به شدت ساخته شوند.

  • Beliefs are strongly tied to culture.


    اعتقادات به شدت با فرهنگ گره خورده است.

  • He is strongly opposed to censorship.


    او به شدت با سانسور مخالف است.

  • Voters strongly supported the candidate.


    رای دهندگان به شدت از این نامزد حمایت کردند.

  • The castle walls were strongly constructed of stone.


    دیوارهای قلعه به شدت از سنگ ساخته شده بود.

  • Markets on both sides of the Atlantic have performed strongly.


    بازارهای دو سوی اقیانوس اطلس عملکرد قوی داشته اند.

  • The FTSE 100 later bounced back strongly to close 134.6 points higher at 4131.


    شاخص FTSE 100 بعداً به شدت بازگشت کرد و 134.6 واحد بالاتر در 4131 بسته شد.

  • The project was strongly opposed by environmental groups.


    این پروژه با مخالفت شدید گروه های محیط زیست مواجه شد.

synonyms - مترادف

  • به صورت کامل


  • به طور کامل


  • کاملا

  • firmly


    محکم

  • greatly


    تا حد زیادی

  • thoroughly


    در مجموع


  • از صمیم قلب

  • altogether


    به طور قطعی

  • heartily


    قاطعانه

  • utterly


    به شدت

  • categorically


    به طور جامع

  • downright


    به طور موثر


  • جلگه


  • با صدای بلند


  • بدون قید و شرط

  • resolutely


    مثبت

  • vehemently


    به صورت گرد

  • wholly


  • comprehensively


  • conclusively



  • outright


  • plain


  • soundly


  • staunchly


  • unreservedly


  • decidedly



  • positively


  • roundly


  • solidly


antonyms - متضاد

  • به ندرت


  • به سختی

  • faintly


    کمرنگ

  • scarcely


    فقط


  • مقدار کمی


  • اندکی


  • باریک

  • narrowly


    نه

  • not


    در حاشیه

  • seldom


    اندک

  • marginally


    بیمار

  • infrequently


    بطور نامحسوس

  • scantly


    به صورت پراکنده

  • ill


    به تدریج

  • imperceptibly


    تقریبا غیر قابل تصور

  • sparsely


    قابل توجه نیست


  • نه کاملا

  • sporadically


    فقط فقط


  • به طور ناقص

  • almost inconceivably


    به آرامی

  • not notably


  • not noticeably




  • incompletely


  • lightly


لغت پیشنهادی

plots

لغت پیشنهادی

generating

لغت پیشنهادی

apollo