spending
spending - خرج کردن
noun - اسم
UK :
US :
the amount of money spent, especially by a government or organization
مقدار پولی که به ویژه توسط یک دولت یا سازمان خرج شده است
the amount of money that is spent, especially by a government or other organization
مقدار پولی که به ویژه توسط یک دولت یا سازمان دیگر خرج می شود
the amount of money that a government organization or person spends during a particular period of time – used especially in official documents or reports
مقدار پولی که یک دولت، سازمان یا شخص در یک دوره زمانی خاص خرج می کند - به ویژه در اسناد یا گزارش های رسمی استفاده می شود.
پولی که یک شخص یا سازمان باید برای گرمایش، اجاره، دستمزد و غیره خرج کند
پولی که برای چیزهایی که نیاز دارید خرج می کنید، مثلاً برای غذا، اجاره و سفر
پولی که یک نفر باید به طور منظم برای اجاره، قبض، غذا و غیره برای خانه یا تجارت خود خرج کند
مقدار پولی که یک فرد باید برای اولین بار در شروع یک کسب و کار یا فعالیت جدید خرج کند
the money that a business spends regularly on rent, insurance and other things that are needed to keep the business operating
پولی که یک کسب و کار به طور منظم برای اجاره، بیمه و سایر مواردی که برای ادامه فعالیت کسب و کار مورد نیاز است، خرج می کند
پولی که برای یک هدف خاص، به ویژه توسط یک دولت یا سازمان استفاده می شود
عمل دادن پول برای کالاها و خدمات
پولی که برای یک هدف خاص، به ویژه توسط یک دولت، سازمان یا گروه استفاده می شود
تا سال 1979، مخارج جاری دولت محلی و نیروی انسانی در بالاترین سطح خود قرار داشت.
دولت باید در همان زمان تصمیم بگیرد که چقدر هزینه کند و چگونه هزینه کند.
The committee called for greater emphasis on language at all educational levels, with increased spending on staffing, accommodation and other resources.
این کمیته خواستار تاکید بیشتر بر زبان در تمام سطوح آموزشی، با افزایش هزینه ها برای کارکنان، محل اقامت و سایر منابع شد.
But whatever the explanation there can be little doubt that local spending became a target for central control.
اما هر توضیحی که باشد، نمی توان شک داشت که هزینه های محلی به هدفی برای کنترل مرکزی تبدیل شده است.
بیشترین تخصیص مربوط به دفاع با 21.3 درصد از هزینه های جاری بود.
خرید خانه به طور کلی تنها 3 درصد از هزینه های خرده فروشی را تشکیل می دهد.
چنین منتقدانی خواهان اقدامات جسورانه تر برای کاهش مالیات و هزینه های دولتی هستند.
برای افزایش/کاهش/کاهش هزینه ها
از صدراعظم خواسته شد تا مالیات ها را کاهش دهد تا هزینه های مصرف کننده افزایش یابد.
government/federal spending
هزینه های دولت/فدرال
defence/military spending
هزینه های دفاعی/نظامی
هزینه های بیشتری برای آموزش و پرورش وعده داده شد.
فشار عمومی برای افزایش هزینه های بهداشت و آموزش
او با کارت اعتباری پدرش به ولخرجی پرداخت.
پس از آن دولت مجبور شد کاهش شدید هزینه ها را اعمال کند.
تعادل بودجه به معنای کاهش قابل توجه در هزینه ها خواهد بود.
یک لایحه هزینه/بررسی
spending plans/decisions
برنامه ها/تصمیمات هزینه
افزایش هزینه برای ارائه خدمات عمومی
سایر شرکت ها در حال کاهش هزینه های سرمایه ای هستند.
افزایش قدرت مخارج گروه های اقلیت
labour/production costs
هزینه های کار/تولید
rising costs
افزایش هزینه ها
هزینه های عمومی
هزینه های بیشتری برای سلامت وعده داده شد.
هزینه های آموزش و پرورش
legal expenses
هزینه های قانونی
travel expenses
مخارج سفر
سربار بالا به معنای حاشیه سود کم است.
بهترین تجهیزات گران است اما ارزش هزینه را دارد.
لایحه هزینه های نظامی در حال حاضر در کنگره در حال بررسی است.
رئیس جمهور می خواهد هزینه های اختیاری را تا 4 درصد افزایش دهد.
پسرها با کارت های اعتباری دزدیده شده دو روز خرج کردند.
دولت هزینه های خود را از طریق مالیات تامین می کند.
There has been an increase in total government spending.
در مجموع هزینه های دولت افزایش یافته است.
سه چهارم کل هزینه های فدرال صرف تامین اجتماعی می شود.
عادات ولخرجی شوهرش
این دولت میخواهد بر هزینههای عمومی نظارت محکمی داشته باشد.
expenditure
مخارج
outlay
هزینه
expenses
هزینه ها
outgoings
خروجی ها
payments
مبلغ پرداختی
costs
پرداخت ها
disbursements
پرداخت
disbursement
شارژ
خروجی
پول خرج شده
سربار
قیمت
outgo
سرمایه گذاری
money spent
میزان
overheads
خط پایین
نرخ
خسارت
بدهی
عقب گرد
بودجه
مجموع
debit
پرداخت کردن
outflow
شکل
setback
گاز گرفتن
انجام دادن
sum
برچسب قیمت
paying out
doling out
price tag
درآمد
درآمد حاصل می شود
proceeds
سود
برگشت
برداشت ها
پرداخت
takings
کسب کردن
حقوق
بازده
پاداش
رسیدها
remuneration
کمک هزینه
دستاوردها
receipts
جایزه
stipend
دستمزد
gains
دروازه
emolument
سود سهام
reward
ورودی ها
wages
چیدن
چک حقوق
payoff
امتیازات
dividend
افتخاری
incomings
پرداخت ناخالص
pickings
پرداخت خالص
lucre
paycheck
dividends
perks
honoraria
gross pay