expense

base info - اطلاعات اولیه

expense - هزینه

noun - اسم

/ɪkˈspens/

UK :

/ɪkˈspens/

US :

family - خانواده
expenditure
مخارج
expensive
گران
inexpensive
ارزان
expend
خرج کردن
expensively
گران قیمت
inexpensively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [expense] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The garden was transformed at great expense.


    باغ با هزینه های هنگفت دگرگون شد.

  • No expense was spared (= they spent as much money as was needed) to make the party a success.


    از هیچ هزینه ای دریغ نشد (= به اندازه ای که لازم بود پول خرج کردند) تا مهمانی موفق شود.

  • He's arranged everything no expense spared.


    او همه چیز را ترتیب داده است، هیچ هزینه ای دریغ نمی کند.

  • She always travels first-class regardless of expense.


    او همیشه بدون در نظر گرفتن هزینه، درجه یک سفر می کند.

  • The results are well worth the expense.


    نتایج به خوبی ارزش هزینه کردن را دارد.

  • Running a car is a big expense.


    راه اندازی ماشین یک هزینه بزرگ است.

  • The company views its workers as an expense instead of an asset.


    این شرکت به کارگران خود به عنوان یک هزینه به جای دارایی نگاه می کند.

  • living/medical/travel expenses


    هزینه های زندگی / پزشکی / سفر

  • legal/household expenses


    هزینه های قانونی/خانگی

  • The company has cut operating expenses to their lowest levels in three years


    این شرکت هزینه های عملیاتی خود را به پایین ترین سطح خود در سه سال گذشته کاهش داده است

  • Can I give you something towards expenses?


    آیا می توانم برای هزینه ها چیزی به شما بدهم؟


  • کمک مالی برای تامین هزینه های اضطراری

  • The payments he gets barely cover his expenses.


    پرداخت هایی که او دریافت می کند به سختی هزینه های او را پوشش می دهد.

  • Property investors are entitled to offset the expenses incurred buying the property.


    سرمایه گذاران املاک حق دارند هزینه های انجام شده برای خرید ملک را جبران کنند.

  • You can claim back your travelling/travel expenses.


    می توانید هزینه های سفر/سفر خود را پس بگیرید.

  • We paid their expenses, but nothing more.


    خرجشون رو دادیم ولی دیگه هیچی.

  • an all-expenses-paid trip


    یک سفر با تمام هزینه ها

  • to take a client out for a meal on expenses


    برای بردن یک مشتری برای صرف یک وعده غذایی با هزینه

  • We were taken out for a meal at the company's expense.


    با هزینه شرکت ما را برای صرف غذا بیرون آوردند.

  • He built up the business at the expense of his health.


    او به بهای سلامتی خود این تجارت را راه اندازی کرد.

  • an education system that benefits bright children at the expense of those who are slower to learn


    یک سیستم آموزشی که به نفع کودکان باهوش به قیمت کسانی است که در یادگیری کندتر هستند

  • They went to all the expense of redecorating the house and then they moved.


    آنها تمام هزینه های دکوراسیون خانه را پرداختند و سپس نقل مکان کردند.

  • Their visit put us to a lot of expense.


    بازدید آنها ما را متحمل هزینه های زیادی کرد.

  • house prices


    قیمت خانه

  • How much are these? They don’t have a price on them.


    این ها چقدر میشوند؟ آنها قیمتی روی آنها ندارند.

  • I can’t afford it at that price.


    من نمی توانم آن را با این قیمت بپردازم.

  • A new computer system has been installed at a cost of £80 000.


    یک سیستم کامپیوتری جدید با هزینه 80000 پوند نصب شده است.

  • The winner will receive a prize to the value of £1 000.


    برنده جایزه ای به ارزش 1000 پوند دریافت خواهد کرد.

  • He has a personal net worth of $10 million.


    دارایی خالص شخصی او 10 میلیون دلار است.

  • It emerged that they had received free first-class travel at the taxpayer's expense.


    مشخص شد که آنها سفر درجه یک رایگان را با هزینه مالیات دهندگان دریافت کرده اند.

  • The bridge was built at public expense.


    این پل با هزینه عمومی ساخته شده است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • دارایی


  • درآمد

  • irresponsibility


    بی مسئولیتی

  • savings


    پس انداز

  • boon


    ببخشید

  • pay


    پرداخت

  • blessing


    برکت

لغت پیشنهادی

reptile

لغت پیشنهادی

likes

لغت پیشنهادی

Anglesey