running
running - در حال اجرا
noun - اسم
UK :
US :
فعالیت یا ورزش دویدن
روشی که در آن یک سازمان یا سیستم مدیریت یا سازماندهی می شود
امید داشتن یا نداشتن امید به برنده شدن
یک استدلال و غیره که در مدت زمان طولانی ادامه می یابد یا تکرار می شود
مجموع است که به طور مداوم با اضافه شدن هزینه های جدید، مبالغ و غیره افزایش می یابد
دستگاهی که در حال کار است به درستی کار می کند
ترتیبی که قسمت های مختلف یک رویداد ترتیب داده شده اند تا اتفاق بیفتد
تعمیرات کوچکی که برای کارکردن دستگاه انجام می دهید
در تعداد معینی از موارد منظم اتفاق می افتد
فعالیت رفتن سریع به جایی با پای پیاده، به عنوان یک ورزش یا برای تفریح
فعالیت کنترل یا مراقبت از چیزی
مدیریت یا بهره برداری از چیزی
happening continuously without interruption
به طور مداوم و بدون وقفه اتفاق می افتد
به مدت دو سال، شش هفته، هشت روز و غیره بدون وقفه اتفاق می افتد
فعالیت مدیریت عملیات چیزی
در نظر گرفتن یکی از گزینه های ممکن برای چیزی
یک اوباش عصبانی باعث سردرگمی می شود و از اجرای روان دنباله شکار خود جلوگیری می کند.
برای دویدن
long-distance/cross-country running
دویدن در مسافت های طولانی/مقاطع کشور
running shoes
کفش دویدن
اجرای روزانه یک کسب و کار
هزینه های جاری یک ماشین (= برای مثال سوخت، تعمیرات، بیمه)
آقای ماتنگو بر اجرای روان نمایشگاه نظارت داشت.
او اداره سازمان را بر عهده گرفت.
آنها برای اطمینان از اجرای ایمن رویداد آنجا هستند.
drug-running
مواد مخدر دویدن
سه روزه دیر اومدی
آنها برای سومین سال متوالی این جام را به دست آوردند.
running shoes/shorts
کفش دویدن / شورت
او کنترل اداره روزانه کسب و کار را در دست دارد.
اداره یک خانواده بزرگ آسان نیست.
یک نبرد در حال اجرا / مشاجره / اختلاف
این سایت خبری در مورد وضعیت بدهی این شهرستان توضیحاتی را منتشر کرده است.
فروش سه سال متوالی افزایش یافته است.
چند ماه است که شاهد افزایش نرخ بیکاری بوده ایم.
شرکت ما برای چیزهایی ارزش قائل است که فراتر از اداره تجارت است.
او مدیریت روزانه این بخش را بر عهده دارد.
این زمین یکی از شش سایتی است که در سطح ملی برای پروژه 11.5 میلیون دلاری در حال اجراست.
یک مدیرعامل جدید استخدام خواهد شد و مارتین یکی از چندین مدیر اجرایی است که در حال رقابت هستند.
continuous
مداوم
incessant
بی وقفه
unceasing
بدون وقفه
uninterrupted
ثابت
همیشگی
perpetual
ناشکسته
ceaseless
مستمر
unbroken
ادامه داد
continual
ادامه دارد
در دست اقدام
continuing
پایدار
nonstop
چند ساله
عود کننده
sustained
مکرر
unremitting
خط شکسته
perennial
بی پایان
recurrent
بی امان
recurring
پایان ناپذیر
cursive
ابدی
endless
relentless
interminable
unending
persistent
unrelenting
unabating
eternal
non-stop
everlasting
never-ending
discontinuous
ناپیوسته
noncontinuous
بی تفاوت
apathetic
بی حرکت
immobile
متناوب
intermittent
گاه به گاه
occasional
غیر هیجان انگیز
unexciting
بی رویه
irregular
پراکنده
sporadic
دمدمی مزاج
erratic
اسپاسم
spasmodic
ناخوشایند
fitful
اپیزودیک
episodic
ناپایا
unsteady
دوره ای
aperiodic
اپیزودیکال
episodical
لکه دار
spotty
متلاطم
choppy
ناهموار. ناجور
casual
قطع شده
uneven
منقطع
disconnected
جذاب
interrupted
شکسته شده
catchy
مختل شده است
از هم گسسته
disrupted
بی نظم
disjointed
غیر مرتبط
disordered
روشن و خاموش
unconnected
غیر متوالی
uncontinuous
nonconsecutive