confusion
confusion - گیجی
noun - اسم
UK :
US :
سردرگم
گیج کننده
گیج کردن
---
---
وقتی متوجه نمیشوید که چه اتفاقی میافتد یا چیزی به چه معناست، زیرا مشخص نیست
موقعیتی که در آن کسی به اشتباه فکر می کند که یک شخص یا چیز، شخص یا چیز دیگری است
a feeling of not being able to think clearly about what you should say or do especially in an embarrassing situation
احساس ناتوانی در فکر کردن واضح در مورد آنچه باید بگویید یا انجام دهید، به خصوص در یک موقعیت شرم آور
a very confusing situation that usually has a lot of noise and action so that it is difficult for someone to understand it or control it
یک موقعیت بسیار گیج کننده، که معمولاً سر و صدا و کنش زیادی دارد، به طوری که درک یا کنترل آن برای کسی دشوار است.
a situation in which people do not understand what is happening, what they should do or who someone or something is
وضعیتی که در آن مردم نمی دانند چه اتفاقی می افتد، چه کاری باید انجام دهند یا کسی یا چیزی کیست
وضعیتی که اغلب با فعالیت و سر و صدای زیاد است که در آن افراد نمی دانند چه کنند
عدم درک، یا حالت بی نظمی
However nowhere else has dressing down caused so much angst and confusion as in the routine workday.
با این حال، لباس پوشیدن در هیچ جای دیگری به اندازه روز کاری معمول باعث اضطراب و سردرگمی نشده است.
ما از میان سر و صدا و سردرگمی بازار به هتل خود راه پیدا کردیم.
برای جلوگیری از سردرگمی، تیم ها رنگ های متفاوتی را به تن می کردند.
The linguistic phenomena we see in the texts reflect not classical fusion of law but post-classical confusion of language.
پدیدههای زبانی که در متون میبینیم نه آمیختگی کلاسیک قانون، بلکه آشفتگی زبان پسا کلاسیک را منعکس میکنند.
If the conscious level of the patient is affected - drowsiness, confusion lethargy and unresponsiveness.
اگر سطح هوشیاری بیمار تحت تأثیر قرار گیرد - خواب آلودگی، گیجی، بی حالی و عدم پاسخگویی.
صحنه پایانی نمایش بسیاری از تماشاگران را در سردرگمی فرو برد.
قوانین جدید باعث سردرگمی زیادی شده است.
سردرگمی زیادی در بین والدین وجود دارد.
سردرگمی جیک در ملاقات با شری در مهمانی آشکار بود.
امیدوارم این جلسه سردرگمی مردم را برطرف کند.
هنوز سردرگمی در مورد اینکه چه کسی مسئول این حادثه است وجود دارد.
با تمام سردرگمی، هیچ کس متوجه خروج دو پسر نشد.
بمبگذاران در سردرگمی پس از انفجار فرار کردند.
Whatever his intentions about the succession, it was almost certainly not the confusion which actually occurred.
نیت او در مورد جانشینی هرچه که باشد، تقریباً به طور قطع این سردرگمی نبود که در واقع رخ داده است.
As a result they further misrepresent the characters and by misusing them have added to the confusion.
در نتیجه آنها بیشتر شخصیت ها را نادرست معرفی می کنند و با استفاده نادرست از آنها بر سردرگمی افزوده اند.
این اعلامیه باعث سردرگمی زیادی شد.
در مورد اینکه روش صحیح باید چه باشد سردرگمی وجود دارد.
یک سردرگمی وجود داشت که بعداً چه باید کرد.
برای جلوگیری از سردرگمی، لطفاً نام بچه ها را به وضوح روی تمام لباس های مدرسه بنویسید.
اشتباه بین حروف الفبا مانند o یا a
با گیجی به من نگاه کرد و جواب سوال را نداد.
ساشا هنگام خواندن نامه احساس گیجی کرد.
دعوا شروع شده بود و همه چیز هرج و مرج و سردرگمی بود.
ورود غیرمنتظره او ما را در سردرگمی کامل انداخت.
این اطلاعیه باعث سردرگمی دانشجویان شد.
دولت باید سردرگمی پیرامون سیاست خود در مورد آب را برطرف کند.
در مورد حقایق مرگ او سردرگمی قابل توجهی وجود دارد.
چند نکته کلیدی برای جلوگیری از هرگونه سردرگمی
سردرگمی گسترده ای در مورد سیاست های بهداشتی دولت وجود دارد.
سردرگمی در مورد محل اختفای مرد
وقتی ازدواج کردم نام خانوادگی خودم را حفظ کردم تا از سردرگمی جلوگیری کنم.
تفکیک آنها بسیار سخت است، بنابراین سردرگمی قابل درک است.
برای جلوگیری از سردرگمی، هر جعبه را به وضوح برچسب بزنید.
medication labels that minimize confusion
برچسب های دارویی که سردرگمی را به حداقل می رساند
سردرگمی این کتاب با آخرین کتاب او
او با گیجی کامل به هر دو خیره شد.
می توانستم سردرگمی و ناامیدی او را حس کنم.
His expression was one of pure confusion.
بیان او نوعی سردرگمی محض بود.
ارسال او باعث سردرگمی در محوطه جریمه شد.
معترضان برای ایجاد سردرگمی و وحشت، بمب های دودزا به راه انداختند.
او در سردرگمی موفق به فرار شد.
این تصمیم اخیر تنها بر سردرگمی عمومی افزوده است.
شورای محلی با استعفای او دچار سردرگمی کامل شده است.
در سردرگمی پس از آن، او موفق شد بدون توجه از خود دور شود.
وقتی دو مدیر دستورات متناقضی دادند، سردرگمی حاکم شد.
به نظر می رسد در مورد اینکه چه کسی واقعاً سخنرانی می کند سردرگمی وجود دارد.
bewilderment
سرگشتگی
puzzlement
گیج شدن
perplexity
گیجی
bafflement
رمز و راز
mystification
پریشان
dither
تعجب
سرگردانی
befuddlement
شگفتی
disorientation
گیج کردن
wonderment
متلاشی شدن
befuddling
ناراحتی
discombobulation
حواس پرتی
discomfiture
شک
distraction
لرزیدن
درهم ریختن
fluster
عدم قطعیت
muddle
بامزه سازی
uncertainty
بی قراری
bamboozlement
گیج کننده
discomposure
تحریک
disconcertion
حیرت، شگفتی
perplexing
مبهوت
stupefaction
سردرگمی
agitation
astonishment
bemusement
bewilderedness
chagrin
confounding
confusedness
daze
clarification
شفاف سازی
توضیح
elucidation
روشنگری
clarity
وضوح
enlightenment
روشنایی
illumination
شرح
نمایشگاه
explication
توضیح دادن
exposition
تصویر
explaining
ساده سازی
illustration
تفسیر
simplification
راه حل
exegesis
brightness