hope

base info - اطلاعات اولیه

hope - امید

verb - فعل

/həʊp/

UK :

/həʊp/

US :

family - خانواده
hope
امید
hopefulness
امیدواری
hopelessness
ناامیدی
hopeful
امیدوار کننده
hopeless
نومید
hopefully
خوشبختانه
hopelessly
ناامیدانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [hope] در گوگل
description - توضیح

  • اینکه بخواهیم چیزی اتفاق بیفتد یا حقیقت داشته باشد و باور داشته باشی که ممکن است یا محتمل است


  • احساس میل به وقوع یا واقعی بودن چیزی و باور به اینکه ممکن یا محتمل است


  • چیزی که امیدوارید اتفاق بیفتد

  • a chance of succeeding or of something good happening


    شانس موفقیت یا اتفاق خوب


  • اینکه بخواهید چیزی اتفاق بیفتد یا حقیقت داشته باشد، و معمولاً دلیل خوبی برای فکر کردن به اینکه ممکن است داشته باشید


  • اتفاق خوبی که می‌خواهید در آینده بیفتد، یا یک احساس مطمئن در مورد آنچه در آینده اتفاق می‌افتد


  • احساس اینکه چیزی مطلوب می تواند وجود داشته باشد یا اتفاق بیفتد


  • برای بیان احساس یا آرزوی اینکه چیزی مورد نظر اتفاق بیفتد

  • Even when everyone else thought he was dead Julie never stopped hoping.


    حتی زمانی که دیگران فکر می کردند او مرده است، جولی هرگز از امید خود دست نمی کشید.

  • See you soon I hope!


    امیدوارم به زودی شما را ببینم!


  • او فقط می توانست امیدوار باشد و دعا کند که دفعه بعد که لیزا او را دید، به حالت عادی خود بازگردد.

  • I'm hoping for a better salary in my next job.


    امیدوارم در شغل بعدی دستمزد بهتری بگیرم.

  • I said I hoped Oliver Ingraham was bringing Jasper lovely things to eat.


    گفتم امیدوارم الیور اینگراهام چیزهای دوست داشتنی برای خوردن جاسپر آورده باشد.

  • Have we got enough money for the rent?'' I don't know. I hope so.''


    آیا پول کافی برای اجاره خانه داریم؟ من نمی دانم. امیدوارم.''

  • We hurried out of the building hoping that no one would see us leave.


    با عجله از ساختمان خارج شدیم، به این امید که کسی نبیند ما را ترک می کنیم.

  • Both areas are monitored round the clock by surveillance cameras and detectives are hoping that the hoaxer has been captured on tape.


    هر دو منطقه به صورت شبانه روزی توسط دوربین های نظارتی زیر نظر گرفته می شوند و کارآگاهان امیدوارند که فریبکار روی نوار ضبط شده باشد.

  • We hope that this book will help sportspeople accept their encounters with the sublime and uncanny.


    امیدواریم این کتاب به ورزشکاران کمک کند تا رویارویی خود را با امور متعالی و عجیب بپذیرند.

  • It was hoped that with more publicity, people would leave their cars at the village hall instead and walk.


    امید می رفت با تبلیغات بیشتر، مردم ماشین های خود را در دهکده رها کنند و پیاده روی کنند.

  • I hope to have more details for you in the next Journal.


    امیدوارم در ژورنال بعدی جزئیات بیشتری برای شما داشته باشم.

  • A gang leader could hope to rise up the hierarchy of a hive.


    یک رهبر باند می تواند امیدوار باشد که سلسله مراتب یک کندو را بالا ببرد.

  • I enjoyed my time at Fontainebleau, especially wandering in the forest hoping to see a wild boar.


    من از زمانم در فونتنبلو لذت بردم، مخصوصاً از سرگردانی در جنگل به امید دیدن یک گراز وحشی.

  • Bob's hoping to travel to Africa next year.


    باب امیدوار است سال آینده به آفریقا سفر کند.

example - مثال
  • All we can do now is wait and hope.


    تنها کاری که اکنون می توانیم انجام دهیم این است که منتظر باشیم و امیدوار باشیم.

  • ‘Do you think it will rain?’ ‘I hope not.’


    فکر می کنی باران بیاید؟ امیدوارم که نه.

  • ‘Will you be back before dark?’ ‘I hope so yes.’


    «آیا قبل از تاریکی برمی‌گردی؟» «امیدوارم که بله.»

  • The exam went better than I’d dared hope.


    امتحان بهتر از آن چیزی بود که من به آن امیدوار بودم.

  • I’ll see you next week I hope.


    هفته آینده می بینمت، امیدوارم.

  • We are hoping for good weather on Sunday.


    امیدواریم یکشنبه هوای خوبی داشته باشیم.

  • I hope (that) you’re okay.


    امیدوارم (که) حالتان خوب باشد.

  • I just hope we can find the right person.


    فقط امیدوارم بتوانیم فرد مناسب را پیدا کنیم.

  • I can only hope there has been some mistake.


    فقط می توانم امیدوار باشم که اشتباهی رخ داده است.

  • I sincerely hope that you will be successful.


    من صمیمانه امیدوارم که موفق باشید.

  • Detectives are hoping (that) witnesses will come forward.


    کارآگاهان امیدوارند (که) شاهدان حاضر شوند.

  • Let's hope we can find a parking space.


    امیدواریم بتوانیم یک جای پارک پیدا کنیم.

  • I hope and pray that he is released quickly.


    امیدوارم و دعا می کنم که زود آزاد شود.

  • It is hoped that over £10 000 will be raised.


    امید است بیش از 10000 پوند جمع آوری شود.

  • She is hoping to win the gold medal.


    او امیدوار است که مدال طلا را کسب کند.


  • امیدواریم حدود دو برسیم.

  • What had he hoped to achieve?


    او به چه چیزی امیدوار بود؟

  • We're hoping to address all these issues.


    ما امیدواریم که به همه این مسائل رسیدگی کنیم.

  • I saw him do it—cross my heart.


    دیدم که او این کار را کرد - از قلبم گذشت.

  • She was hoping against hope that there’d been some mistake.


    او بر خلاف این امید بود که اشتباهی رخ داده است.

  • I’m just going to answer all the questions I can and hope for the best.


    من فقط به تمام سوالاتی که می توانم پاسخ می دهم و امیدوارم بهترین ها را داشته باشم.

  • ‘Nobody blames you.’ ‘I should hope not!’


    «هیچ‌کس تو را سرزنش نمی‌کند.» «من نباید امیدوار باشم!»

  • He secretly hoped that she wouldn't be home.


    او پنهانی امیدوار بود که او در خانه نباشد.

  • I hardly dared to hope the plan would succeed.


    من به سختی جرات داشتم امیدوار باشم که این طرح موفق شود.

  • I only hope you're right.


    فقط امیدوارم حق با شما باشه

  • They hoped desperately that their missing son would come home.


    آنها به شدت امیدوار بودند که پسر گم شده شان به خانه بازگردد.

  • I certainly hope so.


    من مطمئنا امیدوارم.

  • I'm hoping for an interview next week.


    امیدوارم هفته آینده مصاحبه کنم.

  • She's hoping (that) she won't be away too long.


    او امیدوار است (که) مدت زیادی دور نباشد.

  • I hope (that) she'll win.


    امیدوارم (که) او برنده شود.


  • باید امیدوار باشیم و دعا کنیم (که) عملیات به خوبی پیش برود.

synonyms - مترادف

  • باور


  • ایمان


  • اعتماد به نفس


  • انتظار

  • hopefulness


    امیدواری


  • محکومیت

  • reassurance


    اطمینان خاطر

  • fancy


    تفننی

  • rose-colored glasses


    عینک رز رنگ


  • نور در انتهای تونل


  • اعتماد


  • اطمینان

  • assurance


    اعتبار

  • credence


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • certainty


    موجودی


  • تکیه

  • reliance


    خوش بینی

  • optimism


    تضمین

  • certitude


    فروشگاه

  • sureness


    وابستگی

  • surety


    دعا


  • اطمينان خاطر

  • dependence


    بی شک

  • assuredness


    مثبت بودن


  • رضایت

  • cocksureness


    واگذاری

  • doubtlessness


  • positiveness




  • entrustment


antonyms - متضاد

  • شک

  • apprehension


    دلهره

  • disbelief


    ناباوری


  • گیجی

  • scepticismUK


    شکاکیت انگلستان

  • skepticismUS


    شک ایالات متحده

  • uncertainty


    عدم قطعیت

  • dubiousness


    مشکوک بودن

  • faithlessness


    بی ایمانی

  • angst


    اضطراب


  • دلواپسی

  • apprehensiveness


    نگرانی


  • ترس

  • fearfulness


    عصبی بودن

  • nervousness


    رزرو


  • ناراحتی

  • trepidation


    نگران بودن

  • uneasiness


    فرض


  • حقیقت


  • واقعیت

  • presumption


    عدم اطمینان


  • بی اعتمادی


  • عدم اعتماد به نفس


  • ناامنی

  • incertitude


    بدبین

  • distrust


    منفی بودن

  • nonconfidence


  • insecurity


  • unsureness


  • misgiving


  • negativeness


لغت پیشنهادی

wrestling

لغت پیشنهادی

beautician

لغت پیشنهادی

judgement