hope
hope - امید
verb - فعل
UK :
US :
امیدواری
ناامیدی
امیدوار کننده
نومید
خوشبختانه
ناامیدانه
اینکه بخواهیم چیزی اتفاق بیفتد یا حقیقت داشته باشد و باور داشته باشی که ممکن است یا محتمل است
احساس میل به وقوع یا واقعی بودن چیزی و باور به اینکه ممکن یا محتمل است
چیزی که امیدوارید اتفاق بیفتد
شانس موفقیت یا اتفاق خوب
اینکه بخواهید چیزی اتفاق بیفتد یا حقیقت داشته باشد، و معمولاً دلیل خوبی برای فکر کردن به اینکه ممکن است داشته باشید
something good that you want to happen in the future or a confident feeling about what will happen in the future
اتفاق خوبی که میخواهید در آینده بیفتد، یا یک احساس مطمئن در مورد آنچه در آینده اتفاق میافتد
احساس اینکه چیزی مطلوب می تواند وجود داشته باشد یا اتفاق بیفتد
برای بیان احساس یا آرزوی اینکه چیزی مورد نظر اتفاق بیفتد
حتی زمانی که دیگران فکر می کردند او مرده است، جولی هرگز از امید خود دست نمی کشید.
امیدوارم به زودی شما را ببینم!
او فقط می توانست امیدوار باشد و دعا کند که دفعه بعد که لیزا او را دید، به حالت عادی خود بازگردد.
امیدوارم در شغل بعدی دستمزد بهتری بگیرم.
گفتم امیدوارم الیور اینگراهام چیزهای دوست داشتنی برای خوردن جاسپر آورده باشد.
آیا پول کافی برای اجاره خانه داریم؟ من نمی دانم. امیدوارم.''
با عجله از ساختمان خارج شدیم، به این امید که کسی نبیند ما را ترک می کنیم.
Both areas are monitored round the clock by surveillance cameras and detectives are hoping that the hoaxer has been captured on tape.
هر دو منطقه به صورت شبانه روزی توسط دوربین های نظارتی زیر نظر گرفته می شوند و کارآگاهان امیدوارند که فریبکار روی نوار ضبط شده باشد.
امیدواریم این کتاب به ورزشکاران کمک کند تا رویارویی خود را با امور متعالی و عجیب بپذیرند.
It was hoped that with more publicity, people would leave their cars at the village hall instead and walk.
امید می رفت با تبلیغات بیشتر، مردم ماشین های خود را در دهکده رها کنند و پیاده روی کنند.
امیدوارم در ژورنال بعدی جزئیات بیشتری برای شما داشته باشم.
یک رهبر باند می تواند امیدوار باشد که سلسله مراتب یک کندو را بالا ببرد.
من از زمانم در فونتنبلو لذت بردم، مخصوصاً از سرگردانی در جنگل به امید دیدن یک گراز وحشی.
باب امیدوار است سال آینده به آفریقا سفر کند.
تنها کاری که اکنون می توانیم انجام دهیم این است که منتظر باشیم و امیدوار باشیم.
فکر می کنی باران بیاید؟ امیدوارم که نه.
«آیا قبل از تاریکی برمیگردی؟» «امیدوارم که بله.»
امتحان بهتر از آن چیزی بود که من به آن امیدوار بودم.
هفته آینده می بینمت، امیدوارم.
امیدواریم یکشنبه هوای خوبی داشته باشیم.
I hope (that) you’re okay.
امیدوارم (که) حالتان خوب باشد.
فقط امیدوارم بتوانیم فرد مناسب را پیدا کنیم.
فقط می توانم امیدوار باشم که اشتباهی رخ داده است.
من صمیمانه امیدوارم که موفق باشید.
کارآگاهان امیدوارند (که) شاهدان حاضر شوند.
امیدواریم بتوانیم یک جای پارک پیدا کنیم.
امیدوارم و دعا می کنم که زود آزاد شود.
امید است بیش از 10000 پوند جمع آوری شود.
او امیدوار است که مدال طلا را کسب کند.
امیدواریم حدود دو برسیم.
او به چه چیزی امیدوار بود؟
ما امیدواریم که به همه این مسائل رسیدگی کنیم.
دیدم که او این کار را کرد - از قلبم گذشت.
او بر خلاف این امید بود که اشتباهی رخ داده است.
من فقط به تمام سوالاتی که می توانم پاسخ می دهم و امیدوارم بهترین ها را داشته باشم.
«هیچکس تو را سرزنش نمیکند.» «من نباید امیدوار باشم!»
او پنهانی امیدوار بود که او در خانه نباشد.
من به سختی جرات داشتم امیدوار باشم که این طرح موفق شود.
فقط امیدوارم حق با شما باشه
آنها به شدت امیدوار بودند که پسر گم شده شان به خانه بازگردد.
من مطمئنا امیدوارم.
امیدوارم هفته آینده مصاحبه کنم.
او امیدوار است (که) مدت زیادی دور نباشد.
I hope (that) she'll win.
امیدوارم (که) او برنده شود.
باید امیدوار باشیم و دعا کنیم (که) عملیات به خوبی پیش برود.
باور
ایمان
اعتماد به نفس
انتظار
hopefulness
امیدواری
محکومیت
reassurance
اطمینان خاطر
fancy
تفننی
rose-colored glasses
عینک رز رنگ
نور در انتهای تونل
اعتماد
اطمینان
assurance
اعتبار
credence
یقین - اطمینان - قطعیت
certainty
موجودی
تکیه
reliance
خوش بینی
optimism
تضمین
certitude
فروشگاه
sureness
وابستگی
surety
دعا
اطمينان خاطر
dependence
بی شک
assuredness
مثبت بودن
رضایت
cocksureness
واگذاری
doubtlessness
positiveness
entrustment
شک
apprehension
دلهره
disbelief
ناباوری
گیجی
scepticismUK
شکاکیت انگلستان
skepticismUS
شک ایالات متحده
uncertainty
عدم قطعیت
dubiousness
مشکوک بودن
faithlessness
بی ایمانی
angst
اضطراب
دلواپسی
apprehensiveness
نگرانی
ترس
fearfulness
عصبی بودن
nervousness
رزرو
ناراحتی
trepidation
نگران بودن
uneasiness
فرض
حقیقت
واقعیت
presumption
عدم اطمینان
بی اعتمادی
عدم اعتماد به نفس
ناامنی
incertitude
بدبین
distrust
منفی بودن
nonconfidence
insecurity
unsureness
misgiving
negativeness