prayer
prayer - دعا
noun - اسم
UK :
US :
کلماتی که هنگام دعا با خدا یا خدایان می گویید
وقتی کسی نماز می خواند یا عادت همیشگی دعا کردن
آرزو یا امید به اینکه اتفاقی بیفتد
کلماتی که کسی هنگام دعا می گوید یا فکر می کند
عمل یا مراسمی که در آن کسی دعا می کند
the act or ceremony of speaking to God or a god, esp. to express thanks or to ask for help or the words used in this act
عمل یا مراسم صحبت کردن با خدا یا خدا، به ویژه. برای ابراز تشکر یا درخواست کمک یا کلماتی که در این عمل استفاده می شود
زانو زد تا دعای شکرگزاری عمیق بخواند.
یک جلسه دعا
افکار و دعاهای ما با خانواده هینسون است.
این یک اقلیت محاصره شده، ممتاز و وحشت زده در نماز است.
دعای همیشگی او برای پایان جنگ بود.
In this paper we have stayed close to the pattern presented in the tradition and in official contemporary prayers.
در این مقاله به الگوی ارائه شده در سنت و دعاهای رسمی معاصر نزدیک شده ایم.
از کنیسه برای دعا و مطالعه استفاده می شود.
سرشان به نماز خم شده بود.
From within the house came the mutterings of prayers, accompanied by the tinkling of gamelan instruments.
از درون خانه صدای زمزمه های دعا می آمد که با صدای زنگ سازهای گاملان همراه بود.
راهبان اینجا به شدت به قدرت دعا و مراقبه اعتقاد دارند.
ما همیشه قبل از خواب نمازمان را می خواندیم.
دعای ما برای صلح مستجاب شده است.
برخی از نمازها هق هق و ناله است.
این دعا مقدمه و خاتمه خاصی ندارد.
یک ضرب المثل قدیمی است که می گوید: مواظب آنچه دعا می کنی، دعای تو مستجاب نشود.
تا نمازت را بخوانم
دعا برای بیماران
ما برای همه کسانی که در جنگ جان باخته اند دعا می کنیم.
در همان لحظه وارد شد، گویی در جواب دعای او بود.
دعای آنها مستجاب شد و کودک سالم و سلامت یافت شد.
او از خواندن نماز شب با خدا دست کشید.
این دعایی بود که از بچگی یاد گرفته بود.
به نماز زانو زدند.
ما به قدرت دعا ایمان داریم.
They held a prayer vigil throughout the night.
در طول شب نماز جماعت برگزار کردند.
شفای معنوی از طریق دعا
روز ملی نماز
مسلمانان در نماز جمعه این مسجد شرکت می کنند.
دعای من این است که روزی دوباره راه برود.
دعای شکرگزاری به لشکریان داد.
بر سر غذایشان دعای مختصری خواند.
سریع دعا کردم و وارد اتاق مصاحبه شدم.
بیایید در دعای امروزمان از آنها یاد کنیم.
او یک دعای بی صدا خواند.
Thankfully, his prayers were granted.
الحمدلله دعایش مستجاب شد.
هرگاه از معبدی رد می شوم، یک دعای سریع زمزمه می کنم.
دعایی برای صلح
یک نمازگزار در مسجد
یک نمازخانه چند ایمانی در کالج
یک نمازخانه بودایی
یک شال نماز یهودی
راهبان تبتی از چرخ نماز استفاده می کنند.
با تسبیح هایش کمانچه می زد.
پرچمهای دعای بودایی در نسیم به اهتزاز در میآیند
نمازهای پنجگانه روزانه اسلام
کشیش ها دعا می خواندند و از متون مقدس می خواندند.
invocation
فراخوانی
grace
رحمت
benediction
دعای خیر
orison
orison
devotion
تعلق خاطر
intercession
شفاعت
communion
اشتراک
litany
لیتانی
prayers
دعاها
supplications
شعار دادن
chant
تفکر
contemplation
عبادات
devotions
امید
مراقبه
meditation
مراعات
observances
مزمور
psalm
سرویس
عبادت
worship
پاسخ ستایش
answer adoration
مناسک مقدس
holy rites
برکت
blessing
تقدیس
consecration
فداکاری
dedication
benison
benison
شکرگزاری
thanksgiving
با تشکر
التماس دعا
supplication
روی دست گذاشتن
sanctification
دادخواست
petition