prayer

base info - اطلاعات اولیه

prayer - دعا

noun - اسم

/prer/

UK :

/preə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [prayer] در گوگل
description - توضیح
  • words that you say when praying to God or gods


    کلماتی که هنگام دعا با خدا یا خدایان می گویید

  • when someone prays, or the regular habit of praying


    وقتی کسی نماز می خواند یا عادت همیشگی دعا کردن


  • آرزو یا امید به اینکه اتفاقی بیفتد

  • the words that someone says or thinks when they are praying


    کلماتی که کسی هنگام دعا می گوید یا فکر می کند


  • عمل یا مراسمی که در آن کسی دعا می کند

  • the act or ceremony of speaking to God or a god, esp. to express thanks or to ask for help or the words used in this act


    عمل یا مراسم صحبت کردن با خدا یا خدا، به ویژه. برای ابراز تشکر یا درخواست کمک یا کلماتی که در این عمل استفاده می شود

  • She knelt to say a prayer of profound thankfulness.


    زانو زد تا دعای شکرگزاری عمیق بخواند.


  • یک جلسه دعا

  • Our thoughts and prayers are with the Hinson family.


    افکار و دعاهای ما با خانواده هینسون است.

  • This is a besieged, privileged and panicked minority at prayer.


    این یک اقلیت محاصره شده، ممتاز و وحشت زده در نماز است.

  • His constant prayer was for an end to the war.


    دعای همیشگی او برای پایان جنگ بود.


  • در این مقاله به الگوی ارائه شده در سنت و دعاهای رسمی معاصر نزدیک شده ایم.

  • The synagogue is used for prayer and study.


    از کنیسه برای دعا و مطالعه استفاده می شود.

  • Their heads were bowed in prayer.


    سرشان به نماز خم شده بود.

  • From within the house came the mutterings of prayers, accompanied by the tinkling of gamelan instruments.


    از درون خانه صدای زمزمه های دعا می آمد که با صدای زنگ سازهای گاملان همراه بود.

  • The monks here believe strongly in the power of prayer and meditation.


    راهبان اینجا به شدت به قدرت دعا و مراقبه اعتقاد دارند.

  • We always used to say our prayers before going to bed.


    ما همیشه قبل از خواب نمازمان را می خواندیم.

  • Our prayers for peace have been answered.


    دعای ما برای صلح مستجاب شده است.

  • Some of the prayers are sobs and groans.


    برخی از نمازها هق هق و ناله است.

  • This prayer has no special introduction or conclusion.


    این دعا مقدمه و خاتمه خاصی ندارد.

  • There is an old saying: Be careful what you pray for lest your prayers be answered.


    یک ضرب المثل قدیمی است که می گوید: مواظب آنچه دعا می کنی، دعای تو مستجاب نشود.

example - مثال
  • to say your prayers


    تا نمازت را بخوانم

  • prayers for the sick


    دعا برای بیماران

  • We offer our prayers for all those who have died in war.


    ما برای همه کسانی که در جنگ جان باخته اند دعا می کنیم.

  • He arrived at that very moment as if in answer to her prayer.


    در همان لحظه وارد شد، گویی در جواب دعای او بود.

  • Their prayers were answered and the child was found safe and well.


    دعای آنها مستجاب شد و کودک سالم و سلامت یافت شد.

  • She stopped saying nightly prayers to God.


    او از خواندن نماز شب با خدا دست کشید.

  • It was a prayer she had learnt as a child.


    این دعایی بود که از بچگی یاد گرفته بود.

  • They knelt in prayer.


    به نماز زانو زدند.

  • We believe in the power of prayer.


    ما به قدرت دعا ایمان داریم.

  • They held a prayer vigil throughout the night.


    در طول شب نماز جماعت برگزار کردند.


  • شفای معنوی از طریق دعا


  • روز ملی نماز

  • Muslims attend Friday prayers at the mosque.


    مسلمانان در نماز جمعه این مسجد شرکت می کنند.

  • My prayer is that one day he will walk again.


    دعای من این است که روزی دوباره راه برود.

  • He gave a prayer of thanks to the troops.


    دعای شکرگزاری به لشکریان داد.

  • He spoke a brief prayer over their meal.


    بر سر غذایشان دعای مختصری خواند.

  • I sent up a quick prayer and entered the interview room.


    سریع دعا کردم و وارد اتاق مصاحبه شدم.

  • Let us remember them in our prayers today.


    بیایید در دعای امروزمان از آنها یاد کنیم.

  • She uttered a silent prayer.


    او یک دعای بی صدا خواند.

  • Thankfully, his prayers were granted.


    الحمدلله دعایش مستجاب شد.

  • Whenever I pass a temple, I mutter a quick prayer.


    هرگاه از معبدی رد می شوم، یک دعای سریع زمزمه می کنم.


  • دعایی برای صلح

  • a prayer leader at the mosque


    یک نمازگزار در مسجد

  • a multi-faith prayer room in the college


    یک نمازخانه چند ایمانی در کالج

  • a Buddhist prayer hall


    یک نمازخانه بودایی

  • a Jewish prayer shawl


    یک شال نماز یهودی

  • Tibetan monks use a prayer wheel.


    راهبان تبتی از چرخ نماز استفاده می کنند.

  • He fiddled with his prayer beads.


    با تسبیح هایش کمانچه می زد.

  • Buddhist prayer flags fluttering in the breeze


    پرچم‌های دعای بودایی در نسیم به اهتزاز در می‌آیند

  • the five daily ritual prayers of Islam


    نمازهای پنجگانه روزانه اسلام

  • Priests chanted prayers and read from sacred texts.


    کشیش ها دعا می خواندند و از متون مقدس می خواندند.

synonyms - مترادف
  • invocation


    فراخوانی

  • grace


    رحمت

  • benediction


    دعای خیر

  • orison


    orison

  • devotion


    تعلق خاطر

  • intercession


    شفاعت

  • communion


    اشتراک

  • litany


    لیتانی

  • prayers


    دعاها

  • supplications


    شعار دادن

  • chant


    تفکر

  • contemplation


    عبادات

  • devotions


    امید


  • مراقبه

  • meditation


    مراعات

  • observances


    مزمور

  • psalm


    سرویس


  • عبادت

  • worship


    پاسخ ستایش

  • answer adoration


    مناسک مقدس

  • holy rites


    برکت

  • blessing


    تقدیس

  • consecration


    فداکاری

  • dedication


    benison

  • benison


    شکرگزاری

  • thanksgiving


    با تشکر


  • التماس دعا

  • supplication


    روی دست گذاشتن

  • sanctification


    دادخواست

  • laying on of hands


  • petition


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bondage

لغت پیشنهادی

strengthening

لغت پیشنهادی

BMus