express
express - بیان
verb - فعل
UK :
US :
بیان
رسا
بی بیان
غیر قابل بیان
به صورت بیانی
---
---
---
برای بیان یا نشان دادن آنچه احساس یا فکر می کنید با استفاده از کلمات، نگاه ها یا اعمال
برای نشان دادن یا توصیف یک احساس خاص
برای تغییر مقدار یا کمیت به شکلی متفاوت، مخصوصاً در ریاضیات
اگر زنی شیر دوش میدهد، شیر را از سینه بیرون میکشد تا بعداً به نوزادش بدهد
عمدی و برای یک موقعیت خاص
روشن و قطعی
طراحی شده برای کمک به شما در حرکت سریعتر در یک مکان
قطار یا اتوبوسی که در بسیاری از جاها توقف نمی کند و بنابراین به سرعت حرکت می کند
یک سرویس پستی که نامه ها و بسته ها را خیلی سریع تحویل می دهد
یک روزنامه انگلیسی روزانه که معمولاً از ایده های حزب محافظه کار حمایت می کند
برای گفتن آنچه در مورد چیزی فکر می کنید یا احساس می کنید
بیان واضح و آشکار چیزی که مورد توافق قرار گرفته است
برای نوشتن مقدار یا مقدار به اعداد، حروف یا ارقام دیگر
به وضوح و آشکارا بیان شده یا نوشته شده و هدف یا قصد روشنی را نشان می دهد
سرویس اکسپرس سرویسی است که سریعتر از سرویس معمولی باشد
برای نشان دادن یک احساس، نظر یا واقعیت
برای برقراری ارتباط با آنچه فکر می کنید یا احساس می کنید، با صحبت کردن یا نوشتن، یا به روشی دیگر
برای فرستادن چیزی به جایی خیلی سریع
حرکت یا ارسال سریع
به طور واضح و عمدی بیان شده است
با استفاده از سرویسی که کاری را سریعتر از حد معمول انجام می دهد
قطار یا اتوبوسی که زمان کمتری برای انجام یک سفر نسبت به قطارها یا اتوبوس های دیگر می گیرد
سرویسی که کاری را سریعتر از حد معمول انجام می دهد
برای نشان دادن احساس یا ایده با آنچه می گویید یا انجام می دهید یا با ظاهرتان
(به ویژه حمل و نقل یا خدمات) سریع یا مستقیم
a train or bus that does not stop at many places on its route and therefore is faster in getting people to where they want to go
قطار یا اتوبوسی که در بسیاری از نقاط مسیر خود توقف نمی کند و بنابراین در رساندن افراد به جایی که می خواهند بروند سریعتر است.
اظهار نظر یا واقعیت، یا بیان احساس خود در مورد چیزی
برای ارسال بسته یا نامه به جایی با روشی که سریعتر از حد معمول است
برای نشان دادن مقدار یا مقدار به روشی خاص
با استفاده از سرویسی ارسال می شود که بسته ها و نامه ها را سریعتر از روش معمول ممکن ارسال می کند
وجود به منظور انجام سریع کاری
معلمان نسبت به این تغییرات ابراز نگرانی کرده اند.
اظهار نظر/نظر
برای ابراز یک امید / آرزو
برای ابراز ترس / شک
مشتریان علاقه خود را برای آزمایش محصول ابراز کردند.
من می خواهم از همه کسانی که به ما کمک کردند تشکر کنم.
کلمات نمی توانند بیان کنند که چقدر خوشحالم.
Teenagers often have difficulty expressing themselves.
نوجوانان اغلب در بیان خود مشکل دارند.
شاید من خودم را خیلی خوب بیان نکرده ام.
او خود را به طور کامل در نقاشی هایش نشان می دهد.
او آزادانه در مورد موضوع مهاجرت اظهار نظر کرد.
They expressed themselves delighted.
آنها ابراز خوشحالی کردند.
خوشحالی آنها خود را با کف زدن شدید نشان داد.
ارقام به صورت درصد بیان می شوند.
هزینه های آموزشی اغلب بر حسب مبلغی که برای هر دانش آموز خرج می شود بیان می شود.
شیر نارگیل از نارگیل رنده شده استخراج می شود.
به محض دریافت وجه، کتاب را برای شما بیان خواهم کرد.
نظرات او در سخنرانی های متعددی بیان شده است.
اختلاف نظرها در بحث عمومی آزادانه بیان می شد.
خشم خود را آشکارا ابراز کرد.
بسیاری از بیماران احساس می کنند نمی توانند ترس خود را بیان کنند.
میخواهم از خوانندگان زیادی که پیامهای حمایتی ارسال کردند، صمیمانه تشکر کنم.
رهبران تجاری از این تصمیم ابراز ناامیدی کردند.
بعداً ابراز پشیمانی کرد که از این فرصت استفاده نکرده است.
او ابراز همدردی کرد، اما گفت که نمی تواند کمک کند.
Residents expressed frustration with the slowness of the process.
ساکنان از کندی این روند ابراز ناامیدی کردند.
بسیاری از مردم در مورد این رویکرد ابراز تردید کرده اند.
مهم است که بتوانید احساسات خود را بیان کنید.
معمار ابراز تردید کرد که موزه به موقع آماده شود.
دانش آموزان باید بیاموزند که دیدگاه خود را به طور قاطع و واضح بیان کنند.
شاعر با شیوایی حس معصومیت از دست رفته را بیان می کند.
سریع
سرعت بالا
swift
آلاکریتوز
high-speed
پرواز کردن
تنبل
شتاب گرفت
speedy
فوری
alacritous
تند
expeditious
رعد و برق
brisk
ناوگان
flying
عجله کرد
nippy
عجولانه
quickie
رسوب می کند
accelerated
شهاب سنگی
velocious
پر سر و صدا
ناگهانی
instant
سرسام آور
snappy
تسریع کننده
instantaneous
آتش سریع
lightning
سر به سر
fleet
hurried
hasty
precipitate
meteoric
zippy
breakneck
expeditive
rapid-fire
headlong
آهسته. تدریجی
lengthy
طولانی
prolonged
طولانی مدت
laborious
پر زحمت
lingering
درنگ
delayed
با تاخیر
draggy
کشیده
hindered
مانع شد
impeded
طولانی شده
protracted
تنبل
sluggish
غیر وقت شناس
unpunctual
کشیده شده
drawn-out
مبهم
imprecise
دردناک
زمان بر
time-consuming
به تاخیر انداختن
delaying
بسیار کند