clearly
clearly - به وضوح
adverb - قید
UK :
US :
بدون شک
به گونه ای که دیدن، شنیدن یا درک آن آسان باشد
به نحوی که معقول باشد
به گونه ای که دیدن، شنیدن، خواندن یا درک آن آسان باشد
برای نشان دادن اینکه فکر می کنید چیزی بدیهی یا قطعی است استفاده می شود
وقتی شفاف فکر می کنید، گیج نمی شوید.
به گونه ای که به راحتی قابل درک باشد، یا به راحتی قابل دیدن یا شنیدن باشد
قطعا؛ به طور مشخص؛ بدون شک
سرعت خود را کم کنید و واضح تر صحبت کنید.
این به وضوح در مورد کارگرانی بود که سعی می کردند از نیروی اتحادیه برای در امان ماندن از واقعیت استفاده کنند.
به همین دلیل است که اصطلاحات فنی به وضوح در این بخش از پیشنهاد تعریف شده است.
Severe spina bifida was the first condition in which a policy of selective non-treatment was clearly enunciated.
اسپینا بیفیدا شدید اولین وضعیتی بود که در آن سیاست عدم درمان انتخابی به وضوح اعلام شد.
These are taken-for-granted groupings which assume some form of unity within each category without ever clearly identifying the source of this unity.
اینها گروههای بدیهی هستند که نوعی وحدت را در هر دسته فرض می کنند بدون اینکه هرگز به وضوح منبع این وحدت را مشخص کنند.
One clearly lay south of the road near the north-west gate where Stukeley recorded urn burials and Artis noted stone coffins.
یکی به وضوح در جنوب جاده در نزدیکی دروازه شمال غربی قرار داشت، جایی که استوکلی دفنهای کوزهها را ثبت کرد و آرتیس تابوتهای سنگی را یادداشت کرد.
در حال حاضر، مزیت به وضوح متعلق به بوش است.
This debate will no doubt continue and clearly no project is either a complete success or a dismal failure.
این بحث بدون شک ادامه خواهد داشت و واضح است که هیچ پروژه ای یک موفقیت کامل یا یک شکست تاسف بار نیست.
نقشه به وضوح تمام مسیرهایی را که دوچرخه سواری مجاز است نشان می دهد.
واضح است که مشکلات نژادی در آمریکا پاسخ آسانی ندارد.
متاسفم که فراموش کردم - امروز به وضوح فکر نمی کنم.
برخی از این چهره ها متعلق به مردان و برخی دیگر به وضوح زن بودند.
لطفا بعد از لحن واضح صحبت کنید.
دیدن چیزی به وضوح در این آینه دشوار است.
کلیسا از پنجره اتاق خوابم به وضوح نمایان بود.
She explained everything very clearly.
او همه چیز را خیلی واضح توضیح داد.
این نتایج به وضوح نشان می دهد که اقدامات دولت غیرمحبوب است.
به وضوح چیزی را نشان دادن/نشان دادن
هر فصل به وضوح اهداف و مقاصد خود را مشخص می کند.
برچسب به وضوح می گوید: بدون بازگشت.
واضح است که این هزینه بسیار بیشتر از آن چیزی است که ما تصور می کردیم.
واضح است که تجارت در حال شکست بود.
واضح است که ما برای رسیدن به اهدافمان باید کار کنیم.
لطفا با جوهر سیاه واضح بنویسید.
آنها دیدگاه خود را با صدای بلند و واضح بیان کردند.
خودروهای شرکت باید به وضوح با نام تجاری شما مشخص شوند.
مسیر به وضوح مشخص شده بود.
هرگز چهره او را به وضوح ندید.
او به وضوح تعهد قوی خود را به پروژه نشان داده است.
اعداد به وضوح نشان می دهد که بازار همچنان قوی است.
شرایط لازم برای عفونت به وضوح درک نشده است.
Their commitment is clearly evident.
تعهد آنها به وضوح مشهود است.
آنها یک دشمن کاملاً قابل شناسایی مشترک دارند.
حداقل یک اطلاعات پیدا کردم که به وضوح اشتباه بود.
The photograph is clearly related to the poem.
عکس به وضوح با شعر مرتبط است.
این مدل به وضوح نسبت به مدل قبلی برتری دارد.
من نمی توانم به وضوح فکر کنم مگر اینکه فضای کاری من روشن باشد.
این تصادف به وضوح مقصر راننده کامیون بوده است.
واضح است که باید حقیقت را به او بگویید.
فکر میکنم این گزارش به وضوح نشان میدهد که چرا ما اکنون باید اقدام کنیم.
تصادف به وضوح مقصر راننده کامیون بوده است.
undeniably
غیر قابل انکار
undoubtedly
بی شک
evidently
از قرار معلوم، مشخصا
قطعا
بی چون و چرا
incontestably
به طور غیر قابل بحث
incontrovertibly
به وضوح
plainly
مسلما
بدون شک
unquestionably
مطمئنا
assuredly
به طور مشخص
markedly
به طور قطعی
decidedly
بسيار خوب
doubtless
قابل اثبات
indubitably
به آسانی
alright
غیر قابل بحث
demonstrably
در واقع
آشکارا
inarguably
واقعا
براستی
indisputably
بدون استدلال
irrefutably
به صورت حاد
overtly
مثبت
ظاهرا
بنابراین
unarguably
acutely
positively
seemingly
questionably
سوال برانگیز
suspiciously
به طرز مشکوکی
doubtfully
با شک
dubiously
به طور نامحدود
indefinitely
به طور نامشخص
indistinctly
به طور مبهم
vaguely
بدبینانه انگلستان
scepticallyUK
با شک ایالات متحده
skepticallyUS
نامعین
indefinite
نا معلوم
uncertain
احتمالا
بعید
غیر محتمل
improbably
با بی اعتمادی
obscurely
بدون قاطعیت
mistrustfully
به دروغ
doubtingly
نادقیق
distrustfully
به صورت متقلبانه
ambiguously
نادرست
indecisively
اشتباه
falsely
خمیده
inaccurately
با تردید
fraudulently
اسکانت
incorrectly
آزمایشی
mistakenly
بلاتکلیف
askance
به طور نامطمئن
hesitantly
askant
tentatively
undecidedly
uncertainly