infection

base info - اطلاعات اولیه

infection - عفونت

noun - اسم

/ɪnˈfekʃn/

UK :

/ɪnˈfekʃn/

US :

family - خانواده
disinfectant
ضد عفونی کننده
infectious
عفونی
infected
مبتلا شده
infect
آلوده کردن
disinfect
ضد عفونی کردن
infectiously
به صورت عفونی
google image
نتیجه جستجوی لغت [infection] در گوگل
description - توضیح
  • a disease that affects a particular part of your body and is caused by bacteria or a virus


    بیماری که قسمت خاصی از بدن شما را درگیر می کند و توسط باکتری یا ویروس ایجاد می شود

  • when someone is infected by a disease


    وقتی فردی به بیماری مبتلا می شود

  • a condition in which bacteria or viruses that cause disease have entered the body


    شرایطی که در آن باکتری ها یا ویروس هایی که باعث بیماری می شوند وارد بدن شده اند

  • an act of passing harmful programs into a computer or file or the harmful programs themselves


    انتقال برنامه های مضر به رایانه یا فایل یا خود برنامه های مضر

  • If you don't clean the wound properly you could get an infection.


    اگر زخم را به درستی تمیز نکنید ممکن است دچار عفونت شوید.

  • Diseases and infections were spread through poor sanitary conditions and efforts were slowly made to combat this.


    بیماری ها و عفونت ها از طریق شرایط نامناسب بهداشتی سرایت می کردند و به آرامی تلاش ها برای مبارزه با آن انجام می شد.

  • I then got a bad infection in my left eye which my doctor suggested was due to the contact lens.


    سپس من یک عفونت بد در چشم چپم گرفتم که دکترم پیشنهاد کرد به خاطر لنز تماسی است.

  • Men have brought infection home to their wives, and the disease has penetrated the entire society.


    مردان عفونت را به خانه زنان خود آورده اند و این بیماری در کل جامعه رخنه کرده است.

  • The principal clinical signs in heavy infections are rapid weight loss and diarrhoea.


    علائم بالینی اصلی در عفونت های سنگین کاهش وزن سریع و اسهال است.

  • Maternal infection can result in fetal infection and damage and is estimated to occur in 0-1-0-5% of pregnancies in the United Kingdom.


    عفونت مادر می تواند منجر به عفونت و آسیب جنین شود و تخمین زده می شود که در 0-1-0-5٪ از بارداری ها در بریتانیا رخ می دهد.

  • The antibiotic ointment will prevent infection.


    پماد آنتی بیوتیک از عفونت جلوگیری می کند.

  • If the infection is unchecked, peritonitis may follow and gonorrhoea becomes a life-threatening emergency.


    اگر عفونت کنترل نشود، ممکن است پریتونیت به دنبال داشته باشد و سوزاک به یک اورژانس تهدید کننده زندگی تبدیل شود.

  • Rheumatic fever as a child so the infection settled there on the weakest spot.


    تب روماتیسمی در کودکی، بنابراین عفونت در آنجا، در ضعیف‌ترین نقطه مستقر شد.

  • Roz was suffering from a throat infection and could hardly talk.


    رز از عفونت گلو رنج می برد و به سختی می توانست صحبت کند.

  • Secondly they act on E coli, bacteria responsible for the vast majority of urine infections.


    ثانیاً آنها روی E coli، باکتری مسئول اکثریت قریب به اتفاق عفونت های ادراری، عمل می کنند.

example - مثال
  • to cause/prevent infection


    برای ایجاد/جلوگیری از عفونت

  • Vaccination is essential to protect people exposed to hepatitis B infection.


    واکسیناسیون برای محافظت از افرادی که در معرض عفونت هپاتیت B قرار دارند ضروری است.

  • The drugs slow down the progression of HIV infection.


    این داروها پیشرفت عفونت HIV را کاهش می دهند.

  • Bacterial infection of the wound may occur.


    عفونت باکتریایی زخم ممکن است رخ دهد.


  • برای افزایش خطر عفونت

  • The rate of infection is highest in the north-west of the country.


    بیشترین میزان ابتلا در شمال غرب کشور است.

  • Birds are susceptible to infection by the virus.


    پرندگان مستعد ابتلا به این ویروس هستند.

  • Infection with malaria parasites may result in a wide variety of symptoms.


    عفونت با انگل های مالاریا ممکن است منجر به طیف گسترده ای از علائم شود.

  • an ear/a chest infection


    عفونت گوش/قفسه سینه

  • a urinary tract/respiratory infection


    عفونت دستگاه ادراری/تنفسی

  • a viral/bacterial infection


    یک عفونت ویروسی/باکتریایی

  • a media campaign to raise awareness about sexually transmitted infections


    یک کمپین رسانه ای برای افزایش آگاهی در مورد عفونت های مقاربتی


  • برای ایجاد عفونت

  • Sneezing is the most common way of spreading an infection.


    عطسه رایج ترین راه انتشار عفونت است.

  • a fungal infection of the skin


    عفونت قارچی پوست

  • Taking vitamin C builds up your resistance to infection.


    مصرف ویتامین C مقاومت شما را در برابر عفونت افزایش می دهد.

  • The urethra was the primary site of infection.


    مجرای ادرار محل اولیه عفونت بود.

  • The virus affects the body's immune system so that it cannot fight infection.


    این ویروس بر سیستم ایمنی بدن تأثیر می گذارد به طوری که نمی تواند با عفونت مبارزه کند.

  • We are trying to trace the source of infection.


    در حال تلاش برای ردیابی منبع عفونت هستیم.


  • عفونت ناشی از فاضلاب


  • ابتلای افراد به ویروس


  • عفونت از طریق رابطه جنسی ناایمن

  • infection with bacteria


    عفونت با باکتری


  • برای محافظت از بدن در برابر عفونت


  • اولین خطر پزشکی سرخجه، عفونت زنان باردار است.

  • He's been off work with a throat infection.


    او به دلیل عفونت گلو از کار خارج شده است.

  • an infection that occurs in swans


    عفونتی که در قوها ایجاد می شود

  • They want to prevent the infection spreading to other parts of the body.


    آنها می خواهند از گسترش عفونت به سایر قسمت های بدن جلوگیری کنند.

  • The infection is passed on through the horse feed.


    عفونت از طریق خوراک اسب منتقل می شود.

  • The drug must be taken from the onset of the infection.


    دارو باید از ابتدای عفونت مصرف شود.

  • Almost all the sheep on the farm carried the infection.


    تقریباً همه گوسفندهای مزرعه حامل عفونت بودند.

synonyms - مترادف

  • بیماری


  • ویروس


  • سرایت

  • contagion


    اختلال


  • بی اختیاری

  • indisposition


    ناتوانی

  • infirmity


    مصیبت

  • affliction


    ناراحتی

  • ailment


    حشره

  • bug


    شکایت


  • وضعیت


  • لورگی

  • lurgy


    مسئله


  • بلایت

  • sickness


    آنفولانزا

  • blight


    چه خبر است

  • flu


    عوارض

  • what's going around


    مشکل

  • malady


    محبت

  • complication


    تب


  • بی حالی

  • affection


    دیستمپر

  • fever


    کاهش دما

  • ail


    بیمار

  • malaise


    سندرم

  • distemper


    ناراحت

  • distemperature


  • ill


  • syndrome



  • upset


antonyms - متضاد
  • sanitation


    سرویس بهداشتی

  • sterility


    عقیمی

  • purification


    تطهیر

  • purity


    خلوص

  • remediation


    اصلاح

  • conservation


    حفاظت

  • decontamination


    ضد آلودگی

  • cleanup


    پاک کردن

  • cleanliness


    پاکیزگی

لغت پیشنهادی

niceties

لغت پیشنهادی

shiva

لغت پیشنهادی

manifested