variety

base info - اطلاعات اولیه

variety - تنوع

noun - اسم

/vəˈraɪəti/

UK :

/vəˈraɪəti/

US :

family - خانواده
variable
متغیر
variance
واریانس
variant
گونه
variability
تغییرپذیری
variation
تغییر
invariable
تغییر ناپذیر
varied
متنوع
various
مختلف
vary
متفاوت
variably
همیشه
invariably
تنوع
variously
---
variety
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [variety] در گوگل
description - توضیح
  • the differences within a group set of actions etc that make it interesting


    تفاوت های درون یک گروه، مجموعه ای از اقدامات و غیره که آن را جالب می کند


  • یک نوع چیز، مانند یک گیاه یا حیوان، که با دیگران در همان گروه متفاوت است


  • نوع خاصی از شخص یا چیز - اغلب به صورت طنز استفاده می شود


  • نوع خاصی از یک محصول


  • ویژگی اغلب تغییر و متفاوت بودن


  • یک نوع متفاوت از چیزی

  • many different types of things or people


    بسیاری از انواع مختلف چیزها یا افراد

  • a type of entertainment which includes several separate short performances, such as singing, dancing, magic tricks, and telling jokes


    نوعی سرگرمی که شامل چندین نمایش کوتاه مجزا از قبیل آواز خواندن، رقصیدن، شعبده بازی و گفتن جوک است.


  • ویژگی تغییر مکرر، یا شامل بسیاری از انواع یا چیزهای مختلف

  • a type esp. one among a group of things that share general features and differ in some details


    یک نوع، به ویژه یکی در میان گروهی از چیزهایی که ویژگی های کلی مشترک دارند و در برخی جزئیات متفاوت هستند


  • یک نوع خاص از یک چیز

  • many different types of similar things or people


    بسیاری از انواع مختلف چیزها یا افراد مشابه

  • During treatment for his injuries and a variety of complications, Dole said his weight plummeted from 194 pounds to 122 pounds.


    دول در طول درمان جراحات و عوارض مختلف گفت که وزن او از 194 پوند به 122 پوند کاهش یافته است.

  • Bert started to move a huge pile of cardboard boxes which had once housed a variety of motor spares.


    برت شروع به جابجایی انبوهی از جعبه‌های مقوایی کرد که زمانی انواع لوازم یدکی موتور را در خود جای داده بودند.

  • Like most bad situations, this one had evolved in a variety of ways.


    مانند بسیاری از موقعیت های بد، این یکی نیز به طرق مختلف تکامل یافته بود.

  • At that time all newsreaders spoke a variety of English spoken in southern England, known as Received Pronunciation.


    در آن زمان، همه خوانندگان خبر به انواع مختلفی از زبان انگلیسی صحبت می کردند که در جنوب انگلستان صحبت می شد، که به عنوان Received Pronunciation شناخته می شد.

  • My own preference has always been for the rough-coated variety since these can withstand weather and rough going very much better.


    ترجیح خود من همیشه برای انواع با روکش خشن بوده است زیرا اینها می توانند در برابر آب و هوا و پیشروی خشن بسیار بهتر مقاومت کنند.


  • ممکن است بتوان انواع ماهی هایی را ایجاد کرد که در برابر بیماری های رایج مقاومت داشته باشند.

  • There is enormous variety to this public-interest assignment.


    تنوع بسیار زیادی در این تکلیف با منافع عمومی وجود دارد.

  • She's always complaining that her job doesn't have enough variety.


    او همیشه از اینکه شغلش تنوع کافی ندارد شاکی است.

  • For all that I have learned a greater variety of games, there are fewer I can tolerate.


    با وجود همه چیزهایی که من تنوع بیشتری از بازی ها را یاد گرفته ام، بازی های کمتری وجود دارد که بتوانم آن ها را تحمل کنم.

  • The French make many varieties of cheese from both cows' and goats' milk.


    فرانسوی ها انواع مختلفی از پنیر را هم از شیر گاو و هم از شیر بز درست می کنند.

  • This is a new variety of apple; we're selling it for the first time.


    این یک نوع جدید از سیب است. ما برای اولین بار آن را می فروشیم

  • The music on her latest CD shows a great deal of variety.


    موسیقی موجود در آخرین سی دی او تنوع زیادی را نشان می دهد.

  • South American growers use the best US seed varieties.


    پرورش دهندگان آمریکای جنوبی از بهترین گونه های بذر ایالات متحده استفاده می کنند.


  • دکتر او را تشویق کرد که تنوع غذایی که می خورد را افزایش دهد.

example - مثال
  • There is a wide variety of patterns to choose from.


    طیف گسترده ای از الگوها برای انتخاب وجود دارد.

  • He resigned for a variety of reasons.


    او به دلایل مختلف استعفا داد.


  • از این ابزار می توان به روش های مختلفی استفاده کرد.

  • The text consists of extracts from a variety of sources.


    متن از گزیده هایی از منابع مختلف تشکیل شده است.

  • articles and essays on a variety of topics


    مقالات و مقالات در موضوعات مختلف

  • I don't eat meat only fish but there's a good variety available here.


    من گوشت نمیخورم، فقط ماهی میخورم، اما تنوع خوبی در اینجا وجود دارد.

  • The day-long excursion is one of a variety on offer for tourists.


    گشت و گذار یک روزه یکی از انواع مختلفی است که برای گردشگران ارائه می شود.

  • I was impressed by the variety of dishes on offer.


    من تحت تاثیر انواع غذاهای ارائه شده قرار گرفتم.

  • It's the variety that makes my job so enjoyable.


    این تنوع است که کار من را بسیار لذت بخش می کند.


  • همه ما به تنوع در رژیم غذایی خود نیاز داریم.


  • ما تنوع بیشتری در کارمان می خواهیم.


  • ولع دائمی برای تنوع و ماجراجویی

  • The festival demonstrates the variety of the UK music scene.


    این جشنواره تنوع صحنه موسیقی بریتانیا را نشان می دهد.

  • Apples come in a great many varieties.


    سیب انواع بسیار زیادی دارد.

  • different varieties of English


    انواع مختلف انگلیسی

  • This is a very rare variety of orchid.


    این یک نوع بسیار کمیاب از ارکیده است.


  • یک املاک معمولی در منطقه حداقل سه نوع انگور رشد می کند.

  • My cooking is of the ‘quick and simple’ variety.


    آشپزی من از انواع «سریع و ساده» است.

  • a variety show/theatre


    نمایش/تئاتر واریته

  • Menus offer a good variety of seafood.


    منوها تنوع خوبی از غذاهای دریایی را ارائه می دهند.

  • The market sold a bewildering variety of cheeses.


    در بازار انواع پنیرهای گیج کننده به فروش می رسید.

  • He has written on a great variety of subjects.


    او درباره موضوعات بسیار متنوعی نوشته است.

  • a series of discussions on a variety of issues


    مجموعه ای از بحث ها در مورد مسائل مختلف

  • The songs are in a variety of styles.


    آهنگ ها در سبک های مختلف هستند.

  • Costs vary widely and depend on a variety of factors.


    هزینه ها بسیار متفاوت است و به عوامل مختلفی بستگی دارد.

  • Visitors are able to enjoy a variety of activities.


    بازدیدکنندگان می توانند از انواع فعالیت ها لذت ببرند.


  • کمک های دولتی می تواند اشکال مختلفی داشته باشد.

  • Asbestos was formerly used in a variety of products.


    آزبست قبلاً در محصولات مختلف مورد استفاده قرار می گرفت.

  • a Toronto company that offers a variety of Web-based services


    یک شرکت تورنتو که انواع خدمات مبتنی بر وب را ارائه می دهد

  • These goals can be met using a variety of techniques.


    با استفاده از تکنیک های مختلف می توان به این اهداف دست یافت.

  • The hotel's 104 rooms come in a variety of sizes.


    104 اتاق این هتل در اندازه های مختلف می باشد.

synonyms - مترادف
  • assortment


    مجموعه ای

  • medley


    مختلط

  • miscellany


    متفرقه


  • مجموعه


  • دامنه


  • انتخاب

  • array


    آرایه

  • mix


    مخلوط کردن


  • مخلوط

  • line-up


    به صف شدن

  • multiplicity


    کثرت


  • دسته


  • تنوع


  • گروه

  • motley


    رنگارنگ


  • سلسله

  • hash


    هش

  • hodgepodge


    درهم و برهم

  • hotchpotch


    هوچ پاچ

  • litter


    آشغال

  • mishmash


    اش شله قلمکار

  • mixed bag


    کیسه مخلوط

  • montage


    مونتاژ

  • muddle


    درهم ریختن

  • patchwork


    تکه تکه کاری

  • potpourri


    پات پوری

  • ragbag


    کیسه کهنه

  • ragout


    راگو

  • rummage


    زیر و رو کردن

  • stew


    خورشت

  • agglomerate


    آگلومره

antonyms - متضاد
  • alikeness


    شباهت

  • commonality


    مشترک بودن

  • indistinguishability


    غیر قابل تشخیص

  • likeness


    ظاهر

  • semblance


    تشبیه

  • similitude


    همگنی

  • similarity


    یکسانی

  • homogeneity


    قابل مقایسه بودن

  • resemblance


    مطابقت

  • sameness


    مقایسه

  • comparability


    تثبیت ایالات متحده

  • conformity


    رابطه

  • analogy


    مشابهت

  • stabilizationUS


    تثبیت


  • ارتباط

  • analogousness


    مرتبط بودن

  • fixation


    قرابت


  • یکنواختی

  • relatedness


    نزدیکی


  • تجانس

  • affinity


    موافقت

  • uniformity


    ثبات انگلستان

  • nearness


    طبیعت مشابه

  • congruence


    مخرج مشترک

  • assent


  • stabilisationUK



  • common denominator


لغت پیشنهادی

incarnate

لغت پیشنهادی

files

لغت پیشنهادی

bogeyman