variety
variety - تنوع
noun - اسم
UK :
US :
تفاوت های درون یک گروه، مجموعه ای از اقدامات و غیره که آن را جالب می کند
یک نوع چیز، مانند یک گیاه یا حیوان، که با دیگران در همان گروه متفاوت است
نوع خاصی از شخص یا چیز - اغلب به صورت طنز استفاده می شود
نوع خاصی از یک محصول
ویژگی اغلب تغییر و متفاوت بودن
یک نوع متفاوت از چیزی
بسیاری از انواع مختلف چیزها یا افراد
a type of entertainment which includes several separate short performances, such as singing, dancing, magic tricks, and telling jokes
نوعی سرگرمی که شامل چندین نمایش کوتاه مجزا از قبیل آواز خواندن، رقصیدن، شعبده بازی و گفتن جوک است.
ویژگی تغییر مکرر، یا شامل بسیاری از انواع یا چیزهای مختلف
یک نوع، به ویژه یکی در میان گروهی از چیزهایی که ویژگی های کلی مشترک دارند و در برخی جزئیات متفاوت هستند
یک نوع خاص از یک چیز
بسیاری از انواع مختلف چیزها یا افراد مشابه
During treatment for his injuries and a variety of complications, Dole said his weight plummeted from 194 pounds to 122 pounds.
دول در طول درمان جراحات و عوارض مختلف گفت که وزن او از 194 پوند به 122 پوند کاهش یافته است.
Bert started to move a huge pile of cardboard boxes which had once housed a variety of motor spares.
برت شروع به جابجایی انبوهی از جعبههای مقوایی کرد که زمانی انواع لوازم یدکی موتور را در خود جای داده بودند.
مانند بسیاری از موقعیت های بد، این یکی نیز به طرق مختلف تکامل یافته بود.
At that time all newsreaders spoke a variety of English spoken in southern England, known as Received Pronunciation.
در آن زمان، همه خوانندگان خبر به انواع مختلفی از زبان انگلیسی صحبت می کردند که در جنوب انگلستان صحبت می شد، که به عنوان Received Pronunciation شناخته می شد.
My own preference has always been for the rough-coated variety since these can withstand weather and rough going very much better.
ترجیح خود من همیشه برای انواع با روکش خشن بوده است زیرا اینها می توانند در برابر آب و هوا و پیشروی خشن بسیار بهتر مقاومت کنند.
ممکن است بتوان انواع ماهی هایی را ایجاد کرد که در برابر بیماری های رایج مقاومت داشته باشند.
تنوع بسیار زیادی در این تکلیف با منافع عمومی وجود دارد.
او همیشه از اینکه شغلش تنوع کافی ندارد شاکی است.
با وجود همه چیزهایی که من تنوع بیشتری از بازی ها را یاد گرفته ام، بازی های کمتری وجود دارد که بتوانم آن ها را تحمل کنم.
فرانسوی ها انواع مختلفی از پنیر را هم از شیر گاو و هم از شیر بز درست می کنند.
این یک نوع جدید از سیب است. ما برای اولین بار آن را می فروشیم
موسیقی موجود در آخرین سی دی او تنوع زیادی را نشان می دهد.
پرورش دهندگان آمریکای جنوبی از بهترین گونه های بذر ایالات متحده استفاده می کنند.
دکتر او را تشویق کرد که تنوع غذایی که می خورد را افزایش دهد.
طیف گسترده ای از الگوها برای انتخاب وجود دارد.
او به دلایل مختلف استعفا داد.
از این ابزار می توان به روش های مختلفی استفاده کرد.
متن از گزیده هایی از منابع مختلف تشکیل شده است.
مقالات و مقالات در موضوعات مختلف
من گوشت نمیخورم، فقط ماهی میخورم، اما تنوع خوبی در اینجا وجود دارد.
گشت و گذار یک روزه یکی از انواع مختلفی است که برای گردشگران ارائه می شود.
من تحت تاثیر انواع غذاهای ارائه شده قرار گرفتم.
این تنوع است که کار من را بسیار لذت بخش می کند.
همه ما به تنوع در رژیم غذایی خود نیاز داریم.
ما تنوع بیشتری در کارمان می خواهیم.
ولع دائمی برای تنوع و ماجراجویی
این جشنواره تنوع صحنه موسیقی بریتانیا را نشان می دهد.
سیب انواع بسیار زیادی دارد.
انواع مختلف انگلیسی
این یک نوع بسیار کمیاب از ارکیده است.
یک املاک معمولی در منطقه حداقل سه نوع انگور رشد می کند.
آشپزی من از انواع «سریع و ساده» است.
نمایش/تئاتر واریته
منوها تنوع خوبی از غذاهای دریایی را ارائه می دهند.
در بازار انواع پنیرهای گیج کننده به فروش می رسید.
او درباره موضوعات بسیار متنوعی نوشته است.
مجموعه ای از بحث ها در مورد مسائل مختلف
آهنگ ها در سبک های مختلف هستند.
هزینه ها بسیار متفاوت است و به عوامل مختلفی بستگی دارد.
بازدیدکنندگان می توانند از انواع فعالیت ها لذت ببرند.
کمک های دولتی می تواند اشکال مختلفی داشته باشد.
آزبست قبلاً در محصولات مختلف مورد استفاده قرار می گرفت.
یک شرکت تورنتو که انواع خدمات مبتنی بر وب را ارائه می دهد
با استفاده از تکنیک های مختلف می توان به این اهداف دست یافت.
104 اتاق این هتل در اندازه های مختلف می باشد.
assortment
مجموعه ای
medley
مختلط
miscellany
متفرقه
مجموعه
دامنه
انتخاب
array
آرایه
مخلوط کردن
مخلوط
line-up
به صف شدن
multiplicity
کثرت
دسته
تنوع
گروه
motley
رنگارنگ
سلسله
hash
هش
hodgepodge
درهم و برهم
hotchpotch
هوچ پاچ
litter
آشغال
mishmash
اش شله قلمکار
mixed bag
کیسه مخلوط
montage
مونتاژ
muddle
درهم ریختن
patchwork
تکه تکه کاری
potpourri
پات پوری
ragbag
کیسه کهنه
ragout
راگو
rummage
زیر و رو کردن
stew
خورشت
agglomerate
آگلومره
alikeness
شباهت
commonality
مشترک بودن
indistinguishability
غیر قابل تشخیص
likeness
ظاهر
semblance
تشبیه
similitude
همگنی
similarity
یکسانی
homogeneity
قابل مقایسه بودن
resemblance
مطابقت
sameness
مقایسه
comparability
تثبیت ایالات متحده
conformity
رابطه
analogy
مشابهت
stabilizationUS
تثبیت
ارتباط
analogousness
مرتبط بودن
fixation
قرابت
یکنواختی
relatedness
نزدیکی
تجانس
affinity
موافقت
uniformity
ثبات انگلستان
nearness
طبیعت مشابه
congruence
مخرج مشترک
assent
stabilisationUK
common denominator