treatment

base info - اطلاعات اولیه

treatment - رفتار

noun - اسم

/ˈtriːtmənt/

UK :

/ˈtriːtmənt/

US :

family - خانواده
treat
درمان شود
mistreatment
بدرفتاری
untreated
درمان نشده
treatable
قابل درمان
mistreat
سوء استفاده - بدرفتاری
google image
نتیجه جستجوی لغت [treatment] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The drug is used in the treatment of depression.


    این دارو در درمان افسردگی استفاده می شود.

  • He is receiving treatment for shock.


    او برای شوک تحت درمان است.

  • She has been undergoing cancer treatment.


    او تحت درمان سرطان بوده است.


  • او ممکن است مجبور به درمان در خارج از کشور شود.

  • These bites rarely require treatment.


    این نیش ها به ندرت نیاز به درمان دارند.

  • Two motorists needed hospital treatment following the accident.


    در پی این حادثه دو راننده به مداوا در بیمارستان نیاز داشتند.

  • The centre provides treatment to young drug addicts.


    این مرکز برای جوانان معتاد به مواد مخدر درمان می کند.

  • She is responding well to treatment.


    او به خوبی به درمان پاسخ می دهد.

  • to require hospital/medical treatment


    نیاز به درمان بیمارستانی/پزشکی

  • No effective treatment exists for this highly infectious disease.


    هیچ درمان موثری برای این بیماری بسیار عفونی وجود ندارد.

  • There are various treatments available for this condition.


    درمان های مختلفی برای این عارضه وجود دارد.

  • Guests at the health spa receive a range of beauty treatments.


    میهمانان در اسپای سلامت طیف وسیعی از درمان های زیبایی را دریافت می کنند.

  • the brutal treatment of political prisoners


    رفتار وحشیانه با زندانیان سیاسی

  • Certain city areas have been singled out for special treatment.


    مناطق خاصی از شهر برای درمان ویژه مشخص شده اند.

  • Why does she always get preferential treatment (= treatment that is better than other people get)?


    چرا او همیشه از درمان ترجیحی برخوردار است (= رفتاری که بهتر از دیگران است)؟

  • Shakespeare’s treatment of madness in ‘King Lear’


    برخورد شکسپیر با دیوانگی در «شاه لیر»

  • a sewage treatment plant


    تصفیه خانه فاضلاب


  • یک درمان موثر برای پوسیدگی خشک

  • He's in treatment for cocaine addiction.


    او در حال درمان برای اعتیاد به کوکائین است.

  • Paramedics are to have extra training in administering on-the-spot treatment.


    امدادگران باید برای انجام درمان در محل آموزش بیشتری داشته باشند.

  • When his depression worsened, he decided to seek treatment.


    وقتی افسردگی او تشدید شد، تصمیم گرفت به دنبال درمان باشد.

  • a herbal drug that is used in the treatment of dizziness


    یک داروی گیاهی که در درمان سرگیجه استفاده می شود

  • drugs approved for AIDS treatment


    داروهای تایید شده برای درمان ایدز

  • She may require follow-up treatment.


    او ممکن است نیاز به درمان بعدی داشته باشد.

  • The treatment lasts about six weeks.


    درمان حدود شش هفته طول می کشد.

  • She was given the VIP treatment after winning gold for her country at the Rio Olympics.


    او پس از کسب مدال طلا برای کشورش در المپیک ریو تحت درمان VIP قرار گرفت.

  • He had done nothing to deserve such cruel treatment.


    او کاری نکرده بود که مستحق چنین رفتار ظالمانه ای باشد.

  • The treatment meted out to captured soldiers was harsh.


    رفتار با سربازان اسیر خشن بود.

  • You shouldn't put up with such shabby treatment.


    شما نباید با چنین رفتارهای نامفهومی روبرو شوید.

  • Peter gets special treatment because he knows the boss.


    پیتر به دلیل اینکه رئیس را می شناسد تحت درمان ویژه قرار می گیرد.

  • The same subject matter gets a very different treatment by Chris Wilson in his latest novel.


    همین موضوع توسط کریس ویلسون در آخرین رمانش با برخورد بسیار متفاوتی روبرو می شود.

synonyms - مترادف

  • اهميت دادن


  • درمان


  • عمل جراحی

  • therapeutics


    التیام‌بخش

  • healing


    دارو


  • وزارتخانه ها

  • ministrations


    پرستاری

  • nursing


    پزشکی

  • remedy


    داروها

  • cure


    مواد مخدر

  • doctoring


    بستری شدن در بیمارستان انگلستان

  • medicaments


    بستری شدن در بیمارستان ایالات متحده


  • عمل

  • drugs


    نسخه

  • hospitalisationUK


    رژیم

  • hospitalizationUS


    توصیه های پزشکی


  • مراقبت پزشکی


  • رژیم غذایی

  • regimen


    دوره دارو


  • دوره مواد مخدر


  • توانبخشی


  • تحلیل و بررسی


  • بهبود

  • course of drugs


    پادزهر

  • rehabilitation


    درمانی


  • rehab



  • antidote


  • curative


  • therapeutic


antonyms - متضاد

  • بیماری

  • harm


    صدمه


  • جراحت


  • خسارت


  • متوقف کردن


  • درد


  • سم

  • poison


    انسداد

  • blockage


    مانع

  • obstruction


  • hindrance


لغت پیشنهادی

hail

لغت پیشنهادی

disapproved

لغت پیشنهادی

genes